تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

قرآن کریم

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی


قرآن کریم ؛ کلام الله « ج »

و یا

کلام محمد « ص » ؟

نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی



نقد نظریات دکتور عبدالکریم سروش در بارۀ وحی و قرآنکریم



وَإِنۡ أَحَدٌ۬ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَـٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُ ۥۚ ذَٲلِكَ

بِأَنَّہُمۡ قَوۡمٌ۬ لَّا يَعۡلَمُونَ (٦) التوبه
إِنَّهُ ۥ لَقَوۡلُ رَسُولٍ۬ كَرِيمٍ۬ (١٩) ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٍ۬ (٢٠) مُّطَاعٍ۬ ثَمَّ أَمِينٍ۬ (٢١) وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٍ۬ (٢٢) وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ (٢٣) وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٍ۬ (٢٤) وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَـٰنٍ۬ رَّجِيمٍ۬ (٢٥) التکویر

إِنَّهُ ۥ لَقَوۡلُ رَسُولٍ۬ كَرِيمٍ۬ (٤٠) وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٍ۬ۚ قَلِيلاً۬ مَّا تُؤۡمِنُونَ (٤١) وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنٍ۬ۚ قَلِيلاً۬ مَّا تَذَكَّرُونَ (٤٢) تَنزِيلٌ۬ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٤٣) وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ (٤٤) لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ (٤٥) ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ (٤٦) فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَـٰجِزِينَ (٤٧) وَإِنَّهُ ۥ لَتَذۡكِرَةٌ۬ لِّلۡمُتَّقِينَ (٤٨) وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ (٤٩) وَإِنَّهُ ۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡكَـٰفِرِينَ (٥٠) وَإِنَّهُ ۥ لَحَقُّ ٱلۡيَقِينِ (٥١) فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ (٥٢) الحاقه

طوریکه می دانیم این عنوان از بحث های خیلی عمیق تفسیری و کلامی تاریخ اندیشه در جهان اسلامی بوده و مفسرین و متکلمین درین راستا به حقایق گرانبها و با ارزشی دست یافته اند که حقیقتاً برای نسل های بعدی رهگشا و رهنما بوده ؛ می توان با استفاده از دانش و فهم آنها با شک و تردید های امروزی بشریت سر گردان به مقابله برخاست

آری تمسک به دانش و فهم درست پرده های شک و تردید را چاک می زند و انسان را از اعماق تاریکی ها و ظلمت های کران نا پیدا به طرف نور و نورانیت می کشاند که در نتیجۀ آن ؛ شناخت و معرفتی دست می دهد که بر اساس آن انسان می تواند به عالی ترین مدارج روحی و روانی و رفاه مادی برسد .
این عنوان باز درین روز ها به صورت داغ بر سر زبان ها افتاده و ذهن و فکر دانشمندان ؛ روشنفکران دینی و غیر دینی را به خود معطوف داشته است ؛ مصاحبه ها ؛ سخنرانی های ویدیو یی ؛ سایت های انترنیتی ؛ بحث های تیلفونی حول موضوع و عنوان فوق دربین دوستان و آشنایان و گسترش بحث و گفتگو در جوامع غربی و بحث های الحاقی در رابطه با این عنوان ؛ نشان می دهند که نسبت به هر زمان بحث و گفتگو بر این عنوان و بحث های الحاقی در رابطه با این عنوان اهمیت بیشتری کسب کرده اند و لذا وظیفۀ هر دانشمند و هر روشنفکر است تا روی این عنوان کار کند و نتایج کارش را در معرض استفادۀ علاقه مندان قرار دهد تا از یک طرف جامعۀ دینی امروز ابعاد گوناگون عنوان مطرح شده رابهتر درک کند و از جانب دیگر جامعۀ جهانی اسلامی امروزی با درک مسؤلیت های امروزی توانسته باشد چون گذشتۀ درخشان تاریخی اش اجماع و وحدتش را حفظ کرده باشد .
میخواهم درین جا یک تذکر بدهم و آن این است ؛ آنهائیکه به معانی و مفاهیم وحی ؛ پیامبری ؛ قرآن اعتقاد ندارند و یا قصد تحقیق و پژوهش ندارند و یا الطقاطی فکر می کنند ؛ بدانند که اختلاف نظر ها و جناح بندی ها در موضوعات دینی به ضعف و ناتوانی دین مقدس اسلام نه انجامیده بلکه پویایی این دین راستین و بزرگ جهانی را در تاریخ به اثبات رسانیده اند ؛ پس نباید دلخوش دارند که ازین معرکه و صف بندی های متضاد بین روشنفکران دینی غنیمتی گرانبها نصیب شان می گردد و آن اینکه بی صبرانه در انتظار فروپاشی اصول و پایه های فکری دین مقدس اسلام باشند که این خواب است وخیال .
پس نباید آتش بیار این معرکه بود که آتش افروزی شان دودی و حاصلی ندارد ؛ زیرا این معرکه ؛ معرکۀ است که خود فهم دینی فرا روی امت و جهانیان بنا به اقتضای احوال و شراط روز و عصر و زمان سؤالاتی مینهد که تا با داشته های علم زمان خط واضح و روشن دین اسلام مورد توثیق و تصدیق قرار گیرد و این همان چیزی است که در بر گیرندۀ مفهوم پویایی و گسترش و احاطه بر آینده است .

به یاد داشته باشیم که تاریخ گور ستان کسانی است که درپی اغراض پلید شان درین صف بندی ها اند با وجودیکه هر اسم و رسم و تایتل را دارا باشند و می بینیم که در صفحات تاریخی هر عصر و زمان ؛ لوحۀ ناکامی بر گورستان دجالان و حقه بازان دلیل گوی عصر نصب شده است و اما کسانیکه درپی فهمیدن و درک مفاهیم دینی با در نظر داشت شرایط و احوال و اوضاع و عصر و زمان شان بوده اند ؛ آنها همگام با پویایی دین در حرکت بوده اند که سر افراز و کامیاب شده اند .
لذا متأسفم که افراد شیاد و بی منطق باحمله های لفظی گستاخانۀ شان روشنفکران دینی را اماج قرار می دهند ویا عقده مندانه مگس دوغ می شوند ؛ توصیۀ من به این افراد این است که در خود تغییر بیاورند و کوشش کنند که بفهمند و در صورتیکه قصد فهمیدن را ندارند بروند

پی کارشان و به آنچه دلمشغولی های شان است مشغول شوند نباید تقدس قلم را فراموش کنند .

اولاً میخواهم به این سؤال پاسخ دهم که چرا روی این عنوان می خواهیم بحث کنیم ؟

دلیل آن واضح است و آن اینکه ؛ روشنفکران دینی و غیر دینی ؛ حلقه های دانشگاهی آگاهی دارند که داکتر عبدالکریم سروش به عنوان یک روشن فکر دینی و مؤلف کتابهای به نام های {نهاد نا آرام جهان ؛ علم چیست ؟ فلسفه چیست ؟ ؛ تضاد دیالیکتیکی ؛ دانش و ارزش ؛ قبض و بسط تئوریک شریعت ؛ صراط های مستقیم ؛ بسط تجربۀ نبوی ... }و نویسنده و ایراد کنندۀ مقالات و سخنرانی های زیاد ؛ در مصاحبۀ با « میشل هوبینک » کار مند رادیو جهانی هالند تحت عنوان کلام محمد « ص » اظهاراتی نموده که فشردۀ آن قرار زیر است :

1 ـ قرآن کریم کلام محمد « ص » است .

2 ـ محمد « ص » آفرینندۀ قرآن مجید است.

3 ـ قرآن مجید محصول شرایط خاص تاریخی است و هم چنان برآمده از ذهن پیامبر « ص» و تمام محدودیت های بشری او نیز هست .

4 ـ وحی « الهام » است . این همان تجربه ایست که شاعران و عارفان دارند هرچند پیمبر این را در سطح بالاتری تجربه می کند .
5 ـ الهام بیرونی و یا درونی ؛ موضوعیتی ندارد.

6 ـ در روایات سنتی پیامبر تنها وسیلۀ انتقال وحی است .

7 ـ جنبه های از وحی خطا پذیر است .

8 ـ فهمیدن و یا دانستن وحی با استفاده از استعارۀ شعر است .یعنی اینکه بالاترین درجۀ شعر؛ وحی است {تشبیه وحی به شعر و تشبیه پیامبر به شاعر }یعنی پیامبر ؛ الهام یا وحی را به زبانی که خود می داند و به سبکی که بر آن اشراف دارد و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد به دیگران منتقل می کند .

9 ـ آگاهی پیامبر از الهی شدن نفس اش ؛ یعنی اینکه نفس او با خدا یکی شده و این اتحاد ؛ اتحاد معنوی است ؛ به این مفهوم نیست که پیامبر خدا شده بلکه این اتحادی است که به قد و قامت خود پیامبر است و این اتحاد به اندازۀ بشریت است نه به اندازۀ خدا .

10 ـ آفرینندگی وحی به نحوی دیگر مورد تأکید در مصاحبه است و آن اینکه ؛ آنچه پیامبر از خدا دریافت می کند ؛ مضمون وحی است و نه می شود که این مضمون وحی را به همان شکل به مردم عرضه کرد چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است ؛ یعنی اینکه این وحی بی صورت است و این وظیفۀ پیامبری است که این مضمون بی صورت را صورت بخشد و آن را در دسترس همگان قرار دهد.

11 ـ شخصیت پیامبر نیز در شکل دادن به متن وحی نقش مهم ایفا می کند ؛ تاریخ زندگی پیامبر ؛ پدرش ؛ مادرش ؛ کودکی اش و حتی احوالات روحی اش در مضمون وحی نقش دارند به این دلیل که در وقت خواندن قرآن ؛ زمانیکه پیامبر شاد و یا غمگین است ؛ فصیح بودن و یا معمولی بودن سخنانش محسوس است و این جنبۀ کاملاً بشری وحی است .

12 ـ ذکر عقاید معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن کریم و تائید موقف معتزله از طرف اغلب

متکلمین شیعه و گرایش اصلاح گران سنی به موضع شیعیان .

13 ـ همچنین باید متذکر شد که در بارۀ علم و آگاهی پیامبر « ص » سخنان دکتور سروش متضاد است .

این بود همۀ آن چیزی که ازین مصاحبه یادداشت کردیم و تمرکز بحث برآن ضروری است .

یاد آوری این نکته ضروری به نظر می رسد که نخواستیم مصاحبه را به ترتیب و جمله به جمله ذکر کنیم و در ترتیب گفتاری متن مصاحبه و یاداشت برداری درین مقاله فرق های جزیی به مشاهده می رسند که از خوانندگان گرامی طلب اغماض دارم .
با داشتن اندک معرفت دینی و باکمی دقت درمی یابیم ؛ مسائلی را که داکتر سروش به آن پرداخته در متن فهم کلی دین کاملاً متضاد است و این تضاد از تعریفات سطحی ؛ لفاظی های بی مورد ؛ جملات مهمل و پیوند اصطلاحاتی که در خور آن مقام نیستند نأشی می گردد و این نشان می دهد که آقای دکتور سروش به حیث یک دین ورز روشنفکر دچار آشفتگی در اندیشه و اضطراب در دین ورزی و دین باوری است ؛ در راهی که او قدم گذاتشته انتهایش سرگردانی و پریشانی است .
در رد نظریات آقای دکتور سروش مقالات و نوشته های زیادی را به دقت مطالعه کردم و به سخنرانی دانشمندان گرانمایه گوش داده ام ؛ کاملاً اشتباهات و آشفتگی های فکری دکتور در آن ها نشاندهی شده اند که جای تردید نیست .
من هم با اهمیتی که این موضوع دارد خواستم وارد این بحث شوم و از یک زاویه و منظر دیگر به این موضوع و مسائل مرتبط به آن نظر اندازم تا واضح شود که تخیلات شاعرانه و وحی کاملاً از همدیگر فرق دارند و بین پیامبران و شاعران جز در بشریت هیچگونه شباهتی وجود ندارد .

قبل از آنکه وارد بحث اصلی شویم مناسب دانستم که بنا به ذوق شعری دکتور سروش این شعر را که گمان می کنم از فردوسی است به طور تحفه برای شان تقدیم دارم :

سکندر تویی خود به دام آمدی

نظر پخته تر کن که خام آمدی

این مقال برمبنای آنچه من در دوران تفسیر قرآن مجید آموخته ام و مورد تائید اکثر مفسرین قرآن کریم است تهیه و ترتیب شده که به مناسبت موضوع مورد بحث ؛ جهت مطالعه و استفادۀ علمی از دانش دینی به خواننده گان گرامی تقدیم می دارم تا باشد که این قطره در فرو نشاندن عطش علمی سهم خود را داشته باشد .
آغاز این بحث را بهتر است از عقیده اجمالی و اجماع امت در رابطه با قرآن کریم ؛ کنیم زیرا این عقیده برخاسته از خود قرآن مجید و احادیث نبوی « ص » است و آنرا این طور بیان می داریم که :

عقیدۀ اجمالی در رابطه با قرآنکریم دارای سه جزء اساسی و مهم است که عبارتند از :

1 ـ قرآنکریم کلام الله « ج » است .

2 ـ بر اشرف المخلوقات و ناجی بشریت حضرت محمد « ص » نازل شده است

.3 ـ محفوظ است و تحریف را در آن راهی نیست .

با مراجعه به قرآن مجید در می یابیم که پروردگارعالمیان خالق یکتا و بی همتا در آیۀ مبارکۀ 6 سورۀ مبارکۀ التوبه می فرماید :

وَإِنۡ أَحَدٌ۬ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَـٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُ ۥۚ ذَٲلِكَ بِأَنَّہُمۡ قَوۡمٌ۬ لَّا يَعۡلَمُونَ (٦)

و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى ناآگاهند! (6)

درین مورد یک تفسیر این است که در دوران جنگ اگر فردی از افراد دشمن تقاضای پناهندگی می کند تا اسلام را بفهمد ؛ برمسلمانان است که تا آن فرد را هم فرصت آمدن نزد شان بدهند و هم امان بدهند و او را بفهمانند و سخن خدا«ج» را به او بشنوانند ؛ در صورتیکه قبول نکرد پس اورا تحت حفاظت شان به مأمن ؛ مأوا و منزل گاهش برسانند که این گونه شخص را در فقه اسلامی مستأمن گویند.
تفسیر دیگر این است که وقتی که در جزیره العرب برأت از مشرکین اعلان شد و ازاین که با موجودیت خانۀ کعبۀ شریفه و دیگر شعائر الله ؛ مرکزیت توحیدی جزیره العرب رسماً و عملاً تائید شود حکمی خاصی در مورد مشرکین نازل شد که مطابق آن یا مسلمان شوند و یا کشته شوند .
حکمی به این شدت اقتضای مهلت را نیز دارد تا به پناهندۀ که به قصد فهمیدن اسلام پناهندگی می خواهد یعنی تا کلام الله «ج » را بشنود { تا قرآن کریم را بشنود و بیندیشد } امنیت اش باید تأمین شود .
واضح و روشن است که درین آیۀ کریمه قرآن کریم کلام الله «ج » خوانده شده است و این شهادتی است که خود قرآن مجید بر کلام الله بودن خود می دهد .
حال بحث را در گسترۀ وسیعی شکل می دهیم تا ابعاد گوناگون بحث واضح و آشکار گردد ؛ در وهلۀ نخست در بارۀ کلام الله «ج » باید مسائل اساسی را بدانیم و اگر دانستن آنها را فرو گذاریم دچار مغالطه های بی شماری خواهیم شد .
کلام صفتی از صفات الله « ج » است و قبل از اینکه در موردصفت کلامی الله « ج » به بحث ادامه دهیم لازمی به نظر می رسد که در بارۀ رابطه و ارتباط ذات الله « ج » با صفات مقدس اش توضیح مختصری ارائه دهیم .رابطه و نسبت ذات و صفات الله تبارک و تعالی یک مسئلۀ خیلی غامض و پیچیدۀ کلامی است که ظرفیت این گفتار به شرح و بسط این مسئلۀ غامض و پیچیده خیلی خورد است ؛

پس اینقدر می خواهیم ذکر کنیم که متکلمین به اجماع این را بیان می دارند که رابطۀ ذات و صفات الله « ج» { و لا عین و لا غیر } است ؛ بناءً به این اصل می رسیم که صفات الله « ج » نه عین ذات الله « ج » اند و نه از ذات الله « ج » جدا هستند .

ذات الله « ج » قدیم است ؛ پس صفات الله « ج » نیز قدیم اند .

و ارتباط قرآن کریم به ذات الله تبارک و تعالی برحسب اینکه کلام الله تبارک و تعالی است با در نظر داشت شهادت خود قرآن کریم که در آیۀ مبارکۀ 6 سورۀ مبارکۀ التوبه قبلاً آنرا قرأت کردیم کاملاً صاف و روشن است .
به طور عموم ؛ کلام بازگو کنندۀ مطالب زیاد در بارۀ متکلم است ؛ اگر جهت تقریب ذهن بطور مثال بگویم که شخصیت یک فرد از طرز کلام ؛ محتوای کلام ؛ فصاحت و یا عدم فصاحت قابل شناخت است پس درست گفته ایم؛ بناءً باوجو.دیکه هر صفت الله « ج » مستقل است با آنهم شناخت ما انسان ها در بارۀ الله «ج » از طریق صفت کلامی الله « ج » که آن ذات با برکت خود قصد کرده تا ما انسان ها به اندارۀ ظرفیت انسانی خود آن ذات برتر و قدیم را بشناسیم ؛ ممکن است ؛ پس با درک و فهم مفهوم کلام الله « ج » میتوانیم که به مفهوم ظاهریت الله تبارک و تعالی پی ببریم طوریکه در آیۀ مبارکۀ 3 سورۀ مبارکۀ الحدید وارد شده است :

هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأَخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَىۡءٍ عَلِيمٌ (٣)

اول و آخر و پيدا و پنهان اوست; و او به هر چيز داناست. (3)

این آیۀ شریفه این مفهوم را خیلی روشن می سازد که ظاهری چون آلله تبارک و تعالی و مستوری چون الله تبارک و تعالی نیست .
در بارۀ فهمیدن درست و بهتر رابطه بین کلام و ذات الله « ج » بازهم بهتر است به قرآن کریم مراجعه کنیم و بادل و جان به آن گوش دهیم .
قرآن مجید دو واقعۀ جداگانه در ارتباط با ذات و کلام الله « ج » را در فاصله های زمانی مختلف ذکر می کند که یکی تحقق پذیرفته و دیگری به فعلیت نه رسیده است ولی پی آمد به فعلیت رسیدن آن ذکر گردیده است و می بینیم نتیجۀ هردو هم سان و هم مرتبه اند.پس بهتر است به ندای دل انگیز قرآن مجید گوش فرا دهیم .

آنچه در بارۀ ذات الله تبارک و تعالی تعلق دارد بیان آن در آیۀ مبارکۀ 143 سورۀ مبارکۀ الاعراف تذکار یافته که چنین میخوانیم:

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَـٰتِنَا وَكَلَّمَهُ ۥ رَبُّهُ ۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِىٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ قَالَ لَن تَرَٮٰنِى وَلَـٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَڪَانَهُ ۥ فَسَوۡفَ تَرَٮٰنِىۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ ۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُ ۥ دَڪًّ۬ا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقً۬اۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَـٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۟ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ (١٤٣)

و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد; و موسى مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!» (143)
درین جا می بینیم که با تجلی پروردگار عا لمیان برکوه ؛ دیگر کوهی نبود و پارچه پارجه شده بود ودر یک مشابهت خیلی ظریف در قرآن کریم در بارۀ عظمت کلام الله « ج » می خوانیم که در آیۀ کریمۀ 21 سورۀ مبارکۀ سورۀ حشر می فرماید :

لَوۡ أَنزَلۡنَا هَـٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٍ۬ لَّرَأَيۡتَهُ ۥ خَـٰشِعً۬ا مُّتَصَدِّعً۬ا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَـٰلُ نَضۡرِبُہَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ (٢١)

اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا مى‏شكافد! اينها مثالهايى است كه براى مردم مى‏زنيم، شايد در آن بينديشند! (21)

مشاهده می شود که تأثیر جلوۀ ذات و کلام الله « ج » یک تأ ثیر است .

و از این جاست که درک و فهم کرده می توانیم که نوعی شرک غیر از این نیست که صفات الله تعالی را انسان های جاهل و نادان و گمراه به حیث معبودان مستقل پرستش کردند .
درین جا ضروری می دانیم قبل از اینکه در بارۀ کلام الله « ج » حرف های خود را به ختام برسانیم در مورد این که قرآن کریم کلام الله « ج »است جایگاه اصلی آن کجاست ؟ ؛ هم نکات اساسی و مهمی را ذکر کنیم زیرا از اجزاء مهم بحث به شمار می آید .
قرآن مجید اصلاً در لوح محفوظ { ام الکتاب } جا دارد طوریکه در سوره های مبا رکۀ زخرف ؛ واقعه و عبس در بارۀ آن ذکر شده است پس به هر سه مورد مراجعه می کنیم .
 در سورۀ مبا رکۀ زخرف آیه های مبارکۀ 2 ؛ 3 ؛ 4 از کتاب مقدسی که در نزد امت است { قرآن کریم } به ترتیب از روشنگری ؛ فصاحت و عربی بودن آن و جایگاه اصلی آن و استواری آن کتاب مبین مارا آگاه می سازد .

حمٓ (١) وَٱلۡكِتَـٰبِ ٱلۡمُبِينِ (٢) إِنَّا جَعَلۡنَـٰهُ قُرۡءَٲنًا عَرَبِيًّ۬ا لَّعَلَّڪُمۡ تَعۡقِلُونَ (٣)

وَإِنَّهُ ۥ فِىٓ أُمِّ ٱلۡكِتَـٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ (٤)

حم. (1)

سوگند به كتاب مبين (و روشنگر)، (2)

كه ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما (آن را) درك كنيد! (3)

و آن در «ام‏الكتاب‏» ( لوح محفوظ) نزد ما بلندپايه و استوار است! (4)

و در سورۀ مبارکه الواقعه آیه های مبا رکۀ 75 ـ 80 می خوانیم که :

۞ فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٲقِعِ ٱلنُّجُومِ (٧٥) وَإِنَّهُ ۥ لَقَسَمٌ۬ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ (٧٦) إِنَّهُ ۥ لَقُرۡءَانٌ۬ كَرِيمٌ۬ (٧٧) فِى كِتَـٰبٍ۬ مَّكۡنُونٍ۬ (٧٨) لَّا يَمَسُّهُ ۥۤ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ (٧٩) تَنزِيلٌ۬ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٨٠)

سوگند به جايگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)! (75)
و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد! (76)
كه آن، قرآن كريمى است، (77)
كه در كتاب محفوظى جاى دارد، (78)
و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند ( دست يابند). (79)
آن از سوى پروردگار عالميان نازل شده; (80)

به همین گونه در سورۀ مبارکه عبس می خوانیم که :

كَلَّآ إِنَّہَا تَذۡكِرَةٌ۬ (١١) فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُ ۥ (١٢) فِى صُحُفٍ۬ مُّكَرَّمَةٍ۬ (١٣) مَّرۡفُوعَةٍ۬ مُّطَهَّرَةِۭ (١٤) بِأَيۡدِى سَفَرَةٍ۬ (١٥) كِرَامِۭ بَرَرَةٍ۬ (١٦)

هرگز چنين نيست كه آنها مى‏پندارند; اين (قرآن) تذكر و يادآورى است، (11)

و هر كس بخواهد از آن پند مى‏گيرد! (12)

در الواح پرارزشى ثبت است، (13)

الواحى والاقدر و پاكيزه، (14)

به دست سفيرانى است (15)

والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار! (16)

پس نتیجه می گیریم مصحفی که بنام قرآن کریم نزد امت مسلمه موجود است نقل مصدقۀ همان قرآن کریم است و صد در صد همان کلام الله «ج » است که در لوح محفوظ در ام الکتاب مکنون است و به دست پاکان و مطهرین قرار دارد ؛ اما سؤال مطرح می شود که چه گونه ؟

جهت ارائۀ جواب به سؤال مطرح شده بر می گردیم به ادامۀ بحث کلام تا ذهن ما کاملاً روشن شود و پردۀ ابهامات از پیش چشمان ما دور گردد .

کلام الله « ج » مانند کلام بشر نیست ؛ معلوم است که کلام بشر در قید کلمات و جملات است و در بستر کلمات و جملات به جریان می افتد در حالیکه کلام الله «ج » منزه و پاک از الف و با و یا الفابتک و کلمات است و از این جهت است کتاب های را که بر پیامبران نازل کرده تفاوت های لسانی دارند مثلاً تورات بر موسی « ع » به زبان عبرانی نازل شد ؛ انجیل بر عیسی « ع » یا به زبان عبری بوده و یا آرامی و معلوم دار که قرآنکریم بر محمد « ص » به زبان عربی نازل شده است طوریکه در سورۀ مبارکۀ زخرف ذکر گردیده است .

قرآن مجید در ارتباط با وحی و پیامبر حضرت محمد « ص » در سورۀ مبارکه التکویر ؛ می فرماید که:

وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ (١٧) وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ (١٨) إِنَّهُ ۥ لَقَوۡلُ رَسُولٍ۬ كَرِيمٍ۬ (١٩) ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٍ۬ (٢٠) مُّطَاعٍ۬ ثَمَّ أَمِينٍ۬ (٢١) وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٍ۬ (٢٢) وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ (٢٣) وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٍ۬ (٢٤) وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَـٰنٍ۬ رَّجِيمٍ۬ (٢٥) فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ (٢٦) إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٌ۬ لِّلۡعَـٰلَمِينَ (٢٧) لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ (٢٨) وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٢٩)

و قسم به شب، هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد، (17)

و به صبح، هنگامى كه تنفس كند، (18)

كه اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است ( جبرئيل امين) (19)

كه صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والائى دارد! (20)

در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امين است! (21)

و مصاحب شما ( پيامبر) ديوانه نيست! (22)

او (جبرئيل) را در افق روشن ديده است! (23)

و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد! (24)

اين (قرآن) گفته شيطان رجيم نيست! (25)

پس به كجا مى‏رويد؟! (26)

اين قرآن چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست، (27)

براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم در پيش گيرد! (28)

و شما اراده نمى‏كنيد مگر اينكه خداوند -پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد! (29)

طوریکه مشاهده می گردد در سورۀ مبارکۀ التکویر مطابق آیاتی که ذکر گردید قرآن کریم { کلام جبریل امین « ع » } ذکر شده است .

دقت کنیم که در سورۀ مبارکۀ الحاقه باز هم سخن بر سر کلام است که فهم درست آن حیثیت کلیدی دارد و فهم نه کردن درست آن انسان را مضطرب و پریشان و سر گردان می سازد . پس رجوع می کنیم به سورۀ مبارکۀ الحاقه که قرآن مجید چنین می فرماید :

إِنَّهُ ۥ لَقَوۡلُ رَسُولٍ۬ كَرِيمٍ۬ (٤٠) وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٍ۬ۚ قَلِيلاً۬ مَّا تُؤۡمِنُونَ (٤١) وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنٍ۬ۚ قَلِيلاً۬ مَّا تَذَكَّرُونَ (٤٢) تَنزِيلٌ۬ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٤٣) وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ (٤٤) لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ (٤٥) ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ (٤٦) فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَـٰجِزِينَ (٤٧) وَإِنَّهُ ۥ لَتَذۡكِرَةٌ۬ لِّلۡمُتَّقِينَ (٤٨) وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ (٤٩) وَإِنَّهُ ۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡكَـٰفِرِينَ (٥٠) وَإِنَّهُ ۥ لَحَقُّ ٱلۡيَقِينِ (٥١) فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ (٥٢)

كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است، (40)

و گفته شاعرى نيست، اما كمتر ايمان مى‏آوريد! (41)

و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكر مى‏شويد! (42)

كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است! (43)

اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست، (44)

ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، (45)

سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم، (46)

و هيچ كس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود! (47)

و آن مسلما تذكرى براى پرهيزگاران است! (48)

پس به شهادت خود قرآن کریم مطابق آیۀ مبارکۀ 6 سورۀ مبارکۀ التوبه قرآن کریم کلام الله « ج» است ؛ در سورۀ مبارکۀ التکویر از قرآن کریم به کلام جبریل امین « ع » تعبیر شده است و در سورۀ مبارکۀ الحاقه به حضرت محمد « ص» نسبت داده شده و به کلام محمد « ص » صراحت دارد و از این جاست که خیلی واضح و آشکار است که قرآن کریم در عین حال هم کلام الله « ج » است و هم کلام جبریل امین « ع » و هم کلام محمد « ص » می باشد .

یعنی اینکه در پروسۀ وحی وقتی که کلام الله « ج » { قرآن کریم } را جبریل امین« ع » اخذ می دارد و آن را فهم می کند و به محمد « ص » انتقال می دهد در عین اینکه کلام الله « ج » است کلام جبریل امین « ع » هم است و قتی که کلام الله « ج » را جبریل امین « ع » به حضرت محمد « ص » انتقال می دهد و حضرت محمد « ص » آن را با توانایی های پیامبرانه که الله « ج » برایش اعطاء کرده می فهمد و به امت و مردم انتقال می دهد در عین اینکه کلام الله «ج » و کلام جبریل امین « ع » است ؛ کلام محمد « ص » نیز است و دیدیم که خود قرآن کریم به آن صراحت دارد .

نفس ما به شماره نه افتد و ضیق نفس نه گیریم ؛ انشاء الله توضیح می دهم .

قبل از اینکه مطلب این پراگراف را توضیح دهیم لازم می دانم که توجه خوانندگان گرامی را به یک مورد از تورات جلب نمایم .

در تورات باب تثنیه آیه های 15 ـ 19 در مورد پیشگویی رسالت و نبوت حضرت محمد « ص » وارد شده است که چنین می خوانیم :

« یهوه ؛ خدایت ؛ نبی ای را از میان تو از برادرانت ؛ مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید ؛ او را بشنوید {15 }

موافق هر آن چه در حوریب در روز اجتماع از یهوه ؛ خدای خود مسألت نموده ؛ گفتی : "آواز یهوه خدای خود را دیگر نشنوم ؛ و این آتش عظیم را دیگر نبینم ؛ مبادا بمیرم " {16} و خداوند به من گفت : " آنچه گفتند نیکو گفتند {17} نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد ؛ و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت . {18} و هر که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود ؛ من از او مطالبه خواهم کرد . {19}

جهت جلو گیری از اطالۀ کلام ؛ از دلائلی که این پیشگویی در مورد حضرت محمد « ص » است ؛ صرف نظر می کنیم و فقط در بارۀ حادثۀ هولناک کوه حوریب اینقدر باید گفت ؛ روزی بوده به صورت یک مجمع و در آن روز حضرت موسی « ع » تورات را دریافت می کرد که همراه با حالت خوف ناک و آتش عظیم بود و مجمع بنی اسرائیل ترسیده بود ؛ ذکر این حالات در قران کریم در سورۀ مبارکۀ البقره آیه های {55 ؛ 56 ؛ 63 } و سورۀ مبا ر کۀ الاعراف آیه های مبارکۀ { 155 ؛ 171 } شده است . در بائیبل کتاب خروج در آیه های 17 ؛ 18 ؛ 19 ذکر به عمل آمده است .

برگردیم به اصل موضوع مورد بحث که در مورد کلام الله « ج » است .

درین پیش گویی هم واضح شد که کلام الله « ج » در دهن مبارک پیامبر حضرت محمد رسول الله « ص » گذاشته شده است . اگر با حواس جمع و تمرکز فکر دقت بخرچ دهیم این نکته بر ملاء می شود که کلام الله «ج» به صورت وحی براساس یک سیستم استوار نازل شده تا مردم از آن هدایت دریافت دارند و درین سیستم جبریل امین « ع » و ملائیکۀ رصد کننده و شخصیت مبارک حضرت محمد « ص » اساسی ترین اجزای سیستم نزول وحی اند و برای همین است که الله « ج » واقعۀ نزول وحی را با ضمیر جمع بیان می دارد و هم چنان حفظ آن را با ضمیر جمع ذکر کرده است و اینجاست که درین سیستم نقش شخصیت پیامبر «ص » برای فهماندن و فهمیدن مردم ؛ برجسته و قابل ذکر است ؛ شخصیت عفیف و امین حضرت محمد « ص » از لازمه های اند که کلام الله «ج » را دریافت می دارد و لفظاً و مفهوماً و عملاً به مردم انتقال می دهد تا انسان ساز ؛ جامعه ساز و نظام ساز باشد ؛ کلام الله « ج » در انتقال از پیامبر حضرت محمد « ص » به مردم جامه و خلعت عربیت را می پوشد یعنی خود الله تبارک و تعالی ؛کلام اش را در مرحلۀ انتقال از دهان مبارک حضرت محمد « ص » عربی فصیح گردانیده است و این رامی توانیم که از تلاوت آیات متبرک سورۀ زخرف که قبلاً از آن تذکر به عمل آورده ایم درک و فهم کرد یعنی اینکه عربیت کلام الله « ج » سیستماتیک و تحت قواعد و ضوابطی است که خود الله « ج » تعیین و مقرر فرموده است .

صبر پیشه کنیم ؛ حوصله داشته باشیم ؛ هنوز فاصلۀ زیادی تا مرحلۀ نقد نسبتاً جامع بر اظهارات دکتور عبدالکریم شروش ؛ مندرج در مصاحبه اش ؛ در پیش رو داریم زیرا بدون علم و آگاهی و اشراف بر موضوعاتی که در مصاحبه ذکر گردیده و پرسش و پاسخ های که مصاحبه را شکل داده اند ؛ نقد یک نقد کار آمد نخواهد بود و پناه جستن احتمالی آقای دکتور سروش را از برهان روشن ؛ اندیشۀ تیز و فکر وقاد ؛ در پناه گاه های ساخته شده از اشعار ؛ کلام صوفیانه و شطحیات تصوفی که از قبل طراحی و تدارک دیده شده اند ؛ را صد باب نخواهد کرد و از این جهت ضروری به نظر می رسد که باید بر سه موضوع اساسی و مهم که در متن بحث کلام الله « ج » در رابطه با محمد « ص » جایگاه خاص و کلیدی دارند ؛ تر کیز کرد که عبارتند از :

1 ـ وحی چه مفهوم را ارائه می دارد ؟ و اقسام گوناگون آن کدام اند ؟

2 ـ نزول وحی

3 ـ شخصیت حضرت محمد « ص »

حال که خطوط کلی بحث کنونی ما مشخص شد و شکل گرفت می پردازیم به شرح جزئیات آن.

1 ـ وحی چیست و چه مفهوم را ارائه می دارد و اقسام آن کدام اند ؟ ؛ سؤال های اند که جواب گفتن به آنها نسبت به اشخاص و زمینه ها فرق می کند ؛ بناءً با درک این نکته که اساساً وحی مفهومی است که در رابطه با کلام الله « ج » و رسالت حضرت محمد « ص » مطرح است ؛ باید از خود قرآن کریم آن را شناخت و به آن توجه کرد ؛ البته این مانع دانستن معنی لغوی آن نیست ؛ پس بهتر است از معنی کردن لغوی آن آغاز کنیم و تا اقتضای یک شناخت درست و صحیح ؛ آنچه قرآن کریم از آن تأویل و تفسیر می کند بحث را گسترش دهیم.

بر اساس لغت ؛ معنی وحی « اشارۀ سریع » و « اشارۀ خفی » است یعنی اینکه این اشاره چنان سریع و چنان خفی است که جز اشاره کننده و اشاره شونده کسی دیگری از آن آگاه نه شود.
این کلمه را قرآن کریم به آن هدایتی استعمال نموده است که چون جرقۀ برق { اگر مثال اشکال نداشته باشد }از طرف الله « ج » به بندۀ که مطلوب و مورد نظرش است می رسد.
اگر چه که می دانیم لفظ وحی به آن گونه هدایتی استعمال شده که برانبیاء کرام « ع » نازل شده با آن هم در قرآن کریم در مناسبت های متعدد و موضوعات متفاوت استعمال این لفظ گستردگی دارد و وسعت و احاطۀ آن فراگیر است که می توان آن را با رجوع به قرآن مجید ؛ موضوعات و مناسبت های مرتبط به این لفظ را چنین مشخص کرد :

1 ـ استعمال لفظ وحی در مورد زمین :

در آیۀ های مبارکۀ 4 و 5 سورۀ مبارکۀ الزلزاله در مورد وحی در بارۀ زمین ؛ الله تبارک و تعالی ما انسان ها را از طریق کتاب مقدس اش ؛ قرآن کریم و پیامبر گرامی ؛ حضرت محمد « ص » آگاه می سازد که :

يَوۡمَٮِٕذٍ۬ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا (٤) بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا (٥)

و انسان مى‏گويد: «زمين را چه مى‏شود (كه اين گونه مى‏لرزد)؟!» (3)

در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى‏كند; (4)

2ـ استعمال لفظ وحی در مورد آسمان ها در آیۀ مبارکۀ 12 سورۀ مبارکۀ فصلت چنین ذکر شده است :

ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِىَ دُخَانٌ۬ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهً۬ا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآٮِٕعِينَ (١١) فَقَضَٮٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَـٰوَاتٍ۬ فِى يَوۡمَيۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِى كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَـٰبِيحَ وَحِفۡظً۬اۚ ذَٲلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ (١٢)

سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود; به آن و به زمين دستور داد: س‏خ‏للّهبه وجود آييد (و شكل گيريد)، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آييم (و شكل مى‏گيريم)!» (11)
در اين هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و در هر آسمانى كار آن (آسمان) را وحى (و مقرر) فرمود، و آسمان پايين را با چراغهايى ( ستارگان) زينت بخشيديم، و (با شهابها از رخنه شياطين) حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند توانا و دانا! (12)

3 ـ استعمال لفظ وحی در بارۀ ملائکه را در سورۀ مبارکۀ الانفال میخوانیم :

إِذۡ يُوحِى رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ أَنِّى مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِى فِى قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡہُمۡ ڪُلَّ بَنَانٍ۬ (١٢)

و (به ياد آر) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: «من با شما هستم; كسانى را كه ايمان آورده‏اند، ثابت قدم داريد! بزودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى‏افكنم; ضربه‏ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان) فرود آريد! و همه انگشتانشان را قطع كنيد! (12)

4 ـ استعمال لفظ وحی در بارۀ زنبور عسل

وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِى مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتً۬ا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ (٦٨)

و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى‏» (و الهام غريزى) نمود كه: «از كوه‏ها و درختان و داربستهايى كه مردم مى‏سازند، خانه‏هايى برگزين! (68)

5 ـ بکار بردن لفظ وحی جهت رهنمایی به مادر موسی « ع » که چگونه سلامت طفلش را حفظ کند .

قرآن کریم در آیۀ مبارکۀ سورۀ مبارکۀ طه چنین می فرماید :

إِذۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّكَ مَا يُوحَىٰٓ (٣٨) أَنِ ٱقۡذِفِيهِ فِى ٱلتَّابُوتِ فَٱقۡذِفِيهِ فِى ٱلۡيَمِّ فَلۡيُلۡقِهِ ٱلۡيَمُّ بِٱلسَّاحِلِ يَأۡخُذۡهُ عَدُوٌّ۬ لِّى وَعَدُوٌّ۬ لَّهُ ۥۚ وَأَلۡقَيۡتُ عَلَيۡكَ مَحَبَّةً۬ مِّنِّى وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِىٓ (٣٩)

آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم... (38)

كه: «او را در صندوقى بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند; و دشمن من و دشمن او، آن را برگيرد!» و من محبتى از خودم بر تو افكندم، تا در برابر ديدگان ( علم) من، ساخته شوى (و پرورش يابى)! (39)

در آیۀ مبارکۀ 7 سورۀ مبارکۀ القصص استعمال لفظ وحی را در مورد مادر موسی « ع » در می یابیم که :

وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِى ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِى وَلَا تَحۡزَنِىٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ (٧)

ما به مادر موسى الهام كرديم كه: «او را شير ده; و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا(ى نيل) بيفكن; و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمى‏گردانيم، و او را از رسولان قرار مى‏دهيم!» (7)

درین الهام به مادر موسی « ع » از جانب الله « ج » اطمینان کامل داده می شود که طفلش را هیچ خطری آسیب رسانیده نمی تواند بلکه از برگشت طفل به آغوش مادر و سر فرازی اش به منصب رسالت نیز خبر می دهد.

6 ـ استعمال لفظ وحی در مورد تلقینات شیاطین

آیه مبارکۀ 121 سورۀ مبارکۀ الانعام از این مورد چنین بیان می دارد که :

وَلَا تَأۡڪُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُ ۥ لَفِسۡقٌ۬ۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَـٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآٮِٕهِمۡ لِيُجَـٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ (١٢١)

و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخوريد! اين كار گناه است; و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‏كنند، تا با شما به مجادله برخيزند; اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود! (121)

درین ردیف وحی بر انبیاء « ع » را ذکر نه کردیم و علت انصراف از ذکر آن درین ردیف این بوده که موضوع اصلی بحث ؛ همین مورد است و در جایش به تشریح آن می پردازیم.

استعمال لفظ وحی در مواردیکه تذکر دادیم خود بخود ما را به طرف مشخص کردن انواع و اقسام آن بصورت منسجم آن می کشاند و این تقسیم بندی چنین شکل می گیرد :

1 ـ وحی فطری و طبیعی یا « وحی جبلی » ؛ 2 ـ وحی جزئی ؛ 3 ـ وحی که در نوعیت خود خاص است و تنها و تنها در رابطه با انبیاء « ع » مطرح است و دیگران را به آن دسترسی نیست.

دانستنی های ما در بارۀ هرسه نوع مشکل بحث ما را در بارۀ وحی مسلماً که رفع می سازد ؛ پس توجه کنیم که بدانیم تا دچار پرت و پلا و تناقض گویی نه شویم.

1 ـ وحی فطری یا وحی « جبلی » :

حرکت و جنب وجوش کائنات و مخلوقات از یمن و برکت این وحی است ؛ ساحۀ نفوذ این وحی از انسان گرفته تا جانداران و یا هم گسترده تر از آن تا نباتات و جمادات را در بر می گیرد , فطرت انسانی در تجربه های زندگی شخصی و اجتماعی انسان دم به دم حاکی

از این وحی است ؛ این وحی ؛ عام است و هیچ انسانی از این گونه وحی محروم نیست.
این وحی در کردار و رفتار فردی و اجتماعی انسان یعنی اخلاق مشخص و بارز است و این همان شناخت خوب و بد است.
این وحی به ماهی یاد می دهد که چگونه شنا کند و به پرنده تعلیم می دهد که چگونه پرواز نماید ؟

نوزائیده ها از این وحی یاد می گیرند که چگونه پستان مادر را بگیرند و یا از مادر غذا بخواهند و مادران را یاد می دهد که چگونه مواظب بچه های شان باشند ؟

2 ـ وحی جزئی :

این وحی در حالات خیلی خاص و مهم که عقل از ره یافتن جهت بیرون رفت از دشواری ها ؛ معضلات و بن بست ها عاجز است ؛ انسان را کمک می نماید و راه حل و بیرون رفت از معضلات و دشواری ها را نشان می دهد و یا هم بعضی اوقات این وحی ایجاد گر مفاهیم بکر و بدیع است.
این وحی نیز در دائرۀ زندگی انسانی عمومیت دارد و روزانه در زندگی انسانی تحقق می پذیرد که هر انسان کم و بیش آن را تجربه کرده است.
در کنه اکتشافات علمی ؛ به میان آمدن تئوری ها که منجر به پیشرفت و ترقی در زندگی بشر می گردند ؛ و در بعضی واقعات تاریخی که توجیهات علی و معلولی در توجیه و تفسیر آن کار آئی شان را از دست می دهند و نا کار آمد می شوند ؛ به حقیقت این وحی پی برده می توانیم.
در مورد این وحی گفته می توانیم ؛ شامل کار های اند که انسان بدون غور و دقت و فکر و سنجش با یک میلان قلبی که گاهی مخاطره آمیز هم می باشد در یک مناسبت خاص ؛ دست به اقدام می زند اما نتیجۀ آن درست و دلخواه انسان است.
تحت عنوان وحی جزئی در شرایط خاص و در یک مناسبت خاص ؛ الله « ج » به اولیاء و بندگان خاص خود حقایق را منکشف می سازد و یا مشمول فرمان ؛ دستور و یا انتخاب و گزینش بین چند امر محتمل است که صرفاً جنبۀ شخصی و موضوعی نسبت به همان شخص دارد و هیچ گاه یایه واساس عمومیت قرار نه می گیرد و هم چنان اساسی برای تشریع و قانون شده نه می تواند و دیگر افراد را نمی توان به اطاعت و انقیاد از آن فرا خواند و کسی که این گونه وحی را اساس و تهداب برای قانون و تشریع می سازد از نگاه شرع سند و جواز ندارد ؛ چون اینگونه وحی حجت ؛ برهان و دلیل است برای خود شخص ؛ نه برای همه و عموم.

3 ـ وحی خاص و خاص و از هرحیث خاص :

این همان وحی است که بر پیامبران و انبیاء « ع » نازل می شود ؛ این وحی شامل آگاهی و معرفتی است که انسان به ذریعۀ عقل و تجربه به آن دست یافته نمی تواند ؛ این وحی سخن از غیب دارد و از حقایق غیبی انسان را آگاه می سازد و سر چشمۀ دانش و معرفت است ؛ این وحی در برداندۀ اخلاق و قانون است و بیان گر رابطۀ اخلاق و قانون است و یا به عبارت ساده و آسان راه و رسم شرعی و قانونی را به انسان یاد می دهد که چگونه باید نظام ساخت و چگونه باید زیست ؟

این وحی است که از سرگذشت امم و اقوام در لابلای تاریخ قصه ها دارد و انسان را در جریان رویداد های تاریخی به صورت زنده قرار می دهد و از آن ها درس های آموزنده و عبرتناک به انسان می دهد.
این وحی است که ایمان می طلبد و اطاعت می خواهد ؛ این وحی است که جهت رفاه ؛ سعادت ؛ بهروزی و پیروزی انسان را امر می کند که باور ش را در عمل نشان دهد.

این وحی است که از تصورات ؛ خیالات ؛ خواهشات و اغراض بشری کاملاً پاک و منزه است و در هر دور و زمان و عصر بر انبیا و رسل « ع » نازل شده و این همان وحی است که دیگر نزول آن با ختم رسالت و نبوت قطع شده است و مجموعۀ مدون این وحی که کلام الله « ج » است به صورت کتاب مقدس ؛ فصیح و بلیغ و معجزۀ زنده و جاوید حضرت ختم المرسلین و النبیین محمد « ص » { قرآن کریم }؛ در دست امت قرار دارد و در دل و دیده جایش است. این وحی است که بیان آن و سبک و اسلوب آن هم کاملاً و به تمام معنی از رنگ بشری پاک و منزه است و کلامی را شباهتی به آن نیست ؛ چه رسد به هم مرتبه بودن کلامی را به آن. این وحی گذشته را در خود دارد بر زمان حال حاکم است و آینده در قلمروش در هر زمان بکر است وتازه و روشن.
اما گونۀ دیگر این وحی همان وحی است که بنام « وحی خفی » یاد شده و در رسالت حضرت محمد « ص » در احادیث حضرت محمد « ص » باز تاب یافته و به ذریعۀ اقوال و افعال و امر و نهی آنحضرت « ص » بیان شده اند و تحقق پذیرفته اند که به صورت گنجینۀ گران بهای علم و معرفت و حکمت و در برخی موارد دارای حیثیت آئینی و قانونی نزد امتی که بعد از پیمبر ش در سیر تاریخی به سوی آینده عهده دار رسالت عظیم است ؛ موجود و محفوظ است .
فهم و درک مناسبت های این وحی در هر دو نوعش با دانش و علم روز به روز تحول پذیر بشر ؛ بر علاوه از احاطۀ وسیع بر علوم و دانش عصر ؛ استمرار وحی جزئی را نیز ایجاب می کند که وحی جزئی به صورت مستمر در کشف حقایق و رموز ؛ دستان نیاز مند اولیاء الله «ج» را پر سازد و این است مفهوم پویایی وحی که بر حضرت محمد « ص » نازل شده است و اشرافش بر آینده ؛ مهر تائید دارد.

پس می رسیم به یک تقسیم دیگری در مورد وحی و آن اینکه :

به وحی ؛ الهام بگویم یا القاء فرقی نه می کند ؛ ولی اصطلاحاً نسبت به اشخاصی که مطرح می شود فرق و تفاوت را در آن مشاهده می کنیم ؛ قسمیکه لفظ « وحی » به پیامبران و انبیاء « ع » مختص می شود ؛ لفظ « الهام » به اولیاء الله « ج » ؛ لفظ « القاء » به عموم انسان ها اختصاص دارد.

از استناد به شمار دیگری از آیات کریمه که ثابت می سازند قرآن کریم کلام وحی شدۀ الله « ج » است در این مجال انصراف نمودیم ؛ گرچه در جای خودش اهمیت بسزا دارد.

2 ـ نزول وحی :

پس این هم از ضروریات این بحث است بدانیم که حضرت محمد « ص » وحی را چگونه در یافت می کرد ؟

قرآن کریم در آیۀ مبارکۀ51 سورۀ مبارکۀ الشوری بیان می دارد که :

۞ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآىِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولاً۬ فَيُوحِىَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُ ۥ عَلِىٌّ حَڪِيمٌ۬ (٥١)

و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مى‏فرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحى مى‏كند; چرا كه او بلندمقام و حكيم است! (51)

این سه طریقۀ متفاوت نزول وحی بر حضرت محمد « ص » از قرآن کریم و احادیث مبارک ثابت اند؛ بدین شرح :

1ـ در کتب احادیث { بخاری و مسلم } بیانی از حضرت عائشه « رض » است که می فرماید :

ابتدای وحی بر پیامبر « ص » از خواب های راستین بوده است.

این سلسله بعد ها هم جریان داشت چنانچه در احادیث شریف از اینگونه خواب ها ذکر بعمل آمده ؛ طوریکه در آن ها از فراگیری تعلیم از کسی سخن رفته است یا به امری مطلع ساخته شده است و در قرآن کریم نیز از یک خواب پیامبر « ص » به صراحت ذکر رفته است که در آیۀ مبارکۀ 27 سورۀ مبارکۀ الفتح از آن یادشده است .
علاوه برین در احادیث متعدد ذکر شده است که رسول الله « ص » فرموده , فلان سخن در دلم انداخته شده است و یا به من این حکم داده شده است و یا به من گفته شده است و یا من از آن منع شده ام .
اکثر احادیث قدسی بر مبنی این وحی از اعتبار خدشه نا پذیر بر خوردارند.

2 ـ در سفر معراج حضرت محمد « ص » به نوع دیگری وحی مشرف شد و از روی احادیث کاملاً واضح معلوم می شود که بین الله « ج » و حضرت محمد « ص » مکالمه روی داده است به گونۀ که در کوه طور بین الله « ج » و حضرت موسی « ع » صورت گرفته است. به طور مثال فرضیت نماز های پنجگانه و دو آیۀ مبارکۀ اخیر سورۀ مبارکۀ البقره حاصل این مکالمه در سفر معراج است.

3 ـ اما قسم سوم وحی آن گونه وحی است که در بارۀ آن خود قرآن کریم شهادت می دهد که به ذریعۀ جبریل امین « ع » به حضرت محمد « ص » رسانیده شده است ؛ طوریکه در آیۀ مبارکۀ 97 سورۀ البقره ؛ آیات مبارکۀ 192 تا 195 الشعراء ذکر گردیده است.

طرق مختلفی را که پیامبر « ص » وحی را دریافت می داشت علامه ابن القیم الجوزی در کتاب خود زاد المعاد چنین بیان می دارد :

1 ـ خواب راستین ؛ این صورت ابتدایی وحی بر محمد « ص » است و درین رابطه خوابی که می دید آن قدر صاف و شفاف می بود که بسان سفیدۀ صبح.

2 ـ فرشته در ذهن و قلب حضرت محمد « ص » یک سخن را می انداخت ؛ بدون آنکه آن فرشته در نظر آید ؛ نمونۀ آن حدیث شریف است که پیامبر « ص » می فرماید :

« روح القدس { جبریل امین } در ذهنم این سخن را می اندازد و یا می دمد که هیچ متنفس هر گز نه می میرد تا زمانیکه رزق پورۀ خود را نخورد.....الی آخر »

3 ـ جبریل امین « ع » در برابر محمد « ص » به صورت انسان نمودار می شد و سخن می گفت و پیامبر « ص » تا زمانی مخاطب می بود که مطلب و سخن گفته شده کاملاً ذهن نشین می شد و بسا اوقات این صورت طوری پیش آمده که صحابه « رض » نیز مشاهده کرده اند و یکی از مثال های این صورت حدیث شریف است که به حدیث جبریل آمین و یا احسان معروف است.

4 ـ قبل از وحی زنگی به صدا می آمد و بعد جبریل امین « ع » حرف می زد ؛ این وحی شدید ترین نوع وحی است که اگر سخت سردی هم می بود؛ عرق از سر و روی پیامبر « ص » جاری می شد و اگر سوار بر شتر می بود از احساس سنگینی آن شتر بر جای

می نشست. یک مرتبه این وحی در حالی آمد که آنحضرت « ص » سر مبارکش رابر زانوی حضرت زید ابن ثابت « رض » گذاشته بود طوریکه حضرت زید بن ثابت « رض » از احساس سنگینی ؛ احساس کرد که زانویش می شکند.

5ـ پیامبر « ص » جبریل آمین را به صورت اصلی اش که خدا آن را خلق کرده دیده است و آنچه که حکم و فرمان الله تعالی بوده آن را بر پیامبر « ص » وحی کرده است.

این شکل دو مرتبه پیش آمده که ذکر آن در سورۀ مبارکۀ النجم شده است.

6 ـ مستقیماً الله « ج » بر محمد « ص » وحی کرده طوریکه در سفر معراج ذکر شده است.

7 ـ الله تعالی بی واسطۀ فرشته ؛ با محمد « ص » مکالمه کرده است طوریکه با موسی « ع » در دامن کوه طور این مکالمه تحقق پذیرفته چنانچه در بارۀ موسی « ع » این مکالمه از روی قرآن کریم ثابت است ؛ اما مکالمۀ الله « ج » و حضرت محمد « ص » از روی حدیث معراج ثابت است.

8 ـ علاوه از هفت مورد فوق بعضی ها نوع هشتم را نیز ذکر کرده اند وآن اینکه الله « ج » بی پرده با محمد « ص » گفتگو و مکالمه نموده است.

این مورد مذهب آنهائی است که برین قائل اند که محمد « ص » الله « ج » را دیده است ؛ مگر درین باره بین سلف و خلف اختلاف است.
درین جا به این نتیجه می رسیم که قرآن حکیم فقط و فقط در بر دارندۀ آن نوع وحی است که حضرت محمد « ص » هم الفاظ و هم ترتیل آن را که از جانب الله « ج » است ؛ از طریق جبریل امین « ع » در یافت داشته است و انواع دیگر وحی در قرآن کریم شامل نیست .{ دو آیۀ مبارکۀ اخیر سورۀ مبارکۀ البقره ؛ تحفۀ گرانبهای است از تحایف دیگر با ارزش سفر معراج }

الهامات و القا أت در احادیث نبوی « ص » به کلام و لغت خود رسول اکرم « ص » بیان شده اند.
مطالبی هم اینجا ضرور است تا در بارۀ چگونگی نزول وحی که به قرآن کریم مختص است ؛ بدانیم.
در مورد چگونگی نزول وحی که قرآن کریم بر اساس آن ترتیب شده است ؛ قرآن کریم باذکر الفاظ « انزال و تنزیل » آن را بیان می دارد که معنی نزول جمعی و نزول تدریجی را می دهند ؛ یعنی اینکه « انزال و مشتقات آن » نزول کل قرآن را نشان می دهند در حالیکه « تنزیل و مشتقات آن » نزول تدریجی قرآن کریم را بیان می دارند.

فرق واضح و آشکار بین « انزال » و « تنزیل » در آیۀ کریمۀ136 سورۀ مبارکۀ النساء آمده است که می فرماید :

يَـٰٓأَيُّہَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَـٰبِ ٱلَّذِى نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡڪِتَـٰبِ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚوَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓٮِٕكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأَخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَـٰلاَۢ بَعِيدًا (١٣٦)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به خدا و پيامبرش، و كتابى كه بر او نازل كرده، و كتب (آسمانى) كه پيش از اين فرستاده است، ايمان (واقعى) بياوريد كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گمراهى دور و درازى افتاده است. (136)
قرآن حکیم در شب مبارک یا لیله القدر کلاً و جمعاً از لوح محفوظ { ام الکتاب } به آسمان اول نازل می شود و بعداً در مناسبت های وظیفوی پیامبر « ص » ؛ جزء جزء ؛ پاره پاره ؛ آیه آیه ؛ بر پیامبر گرامی حضرت محمد « ص » نازل می شود مطالبی راکه در مورد وحی و نزول ذکر کردیم کافی به نظر می آید ؛ پس بهتر است به جزء سوم که در مورد شخصیت حضرت محمد « ص » بپردازیم.

3 ـ شخصیت حضرت محمد « ص » :

سخن گفتن در بارۀ ابعاد گوناگون شخصیت حضرت محمد « ص » کاری ساده نیست که با یک گفتار و نوشتار ؛ شخصیت حضرت محمد « ص » و ابعاد گوناگون آنرا فهم کرد وشناخت. آنچه این مقال اقتضاء دارد به آن می پردازیم تا توانسته باشیم که در بخش نقد بر مصاحبه آن را پایۀ استدلال قراردهیم.
حضرت محمد « ص » بشری است متعلق به بالاترین و معزز ترین خانوادۀ قوم قریش یعنی بنی هاشم که از طریق حضرت اسماعیل « ع » سلسلۀ نسبش به حضرت ابراهیم خلیل الله « ع » می رسد.
حضرت محمد « ص » از طفولیت بر فطرت سالم و توحیدی بود وهیچگاه نذر بتی را به گردن نه گرفته و نه بتی را پرستیده است ؛ و از همان دوران طفولیت از بت پرستی و مظاهر آن عمیقاً نفرت داشت.
چنان طفل دوست داشتنی بود که نگاه کردن به چهرۀ معصوم کودکانه اش به دل ها چنگ می زد و در دل هرکس جایگاه رفیع و بلند مرتبه حاصل می کرد و ستوده می شد که از اول ستودنی بود و اسم مبارک و گرامی اش نیز ستوده معنی می دهد .
هرقدر رشد می یافت و دید ونگاهش نسبت به محیط ؛ ماحول و جهان وسیع تر می شد به همان اندازه پاکی و صفایی شخصیتش بیشتر بارز و برجسته نمایان می شد.
در زندگی قبل از نبوت و رسالت اش جوانی بود شجاع خوش خلق با ادب و بانزاکت ؛ راستگو و صادق ؛ امین و راستکار با نظافت و دارای زندگی پاک و پاکیزه.
با دوستان یک دوست وفا دار؛ با همسایه ها یک همسایۀ نیک و خوش برخورد ؛ در تجارت امین و راست کار ؛ در خانواده یک شوهر و پدر مهربان ؛ با اقوام و خویشاوندان رؤف و مهربان ؛ با مظلومان و ایتام همدرد و غم شریک ؛ اوصافی اند که انتساب آنها به حضرت محمد «ص » در حد اعلای آن ؛ از صفحات تاریخ رائحۀ خوش و معطر آنها به مشام می رسد که از عطر آنها دماغ را سلامت و قلب ها را قوت حاصل می شود.
از همین جهت بود که جامعه و اجتماع ؛ حضرت محمد « ص » را « امین » لقب دادند که این مبین بالا ترین مقام اخلاقی است و فردی واحدی از احاد بشر هم پایه و هم مرتبۀ آن حضرت نه بوده است.
شناخت و معرفت اش بر فطرت سالم ابتناء داشت ؛ آنحضرت فطرتاً مؤحد بود و قلب مؤمن داشت و هم چنان فطرتاً بر خوب و بد اخلاقی آگاهی داشت و آنرا در زندگی عملی کاملاً مد نظر داشت ؛ اما از کتاب و نبوت آگاهی نداشت ؛ از تاریخ و سرگذشت اقوام و امم پیش از خود چیزی نمی دانست ؛ درس ناخوانده و امی بود و هم چنان قبل از نبوت و رسالت ؛ از زبان مبارک در بارۀ کتاب ؛ وحی و پیامبری و دگرگون سازی اجتماع در جهت خیر و فلاح بر اساس رسالت و نبوت ؛ چیزی شنیده نه شده بود ؛ شخصیت بالامرتبه و والامقامی بود که آرام و خون سرد در جامعۀ جاهلیت در کنار اقوام و خویشاوندانش زندگی بسر می برد. عدم آگاهی پیمبر « ص » از نبوت و رسالت وکتاب و وحی آنگاه بیشتر فهم شده می تواند که در غار حرا به پیامبری مبعوث شد ؛ شادی کنان به خانه نیامد که به همسر عزیز و گرامایه اش بگوید که برخیز همسر عزیزم زود باش نذر کن به مقامی که بالاترین مقام است و یا اینکه در انتظار این مقام بودم نائل شده ام ؛ بلکه پیامبر « ص » ترسیده و هراسناک بود ؛ بر جانش می هراسید که مبادا حضرت را آسیبی برسد و می گفت که مرا بپوشان ؛ چون از ترس بر اندامش لرزه افتاده بود.

وقتیکه الله «ج » آ نحضرت را بمقام نبوت و رسالت برگزید و سر افراز ساخت ؛ فهم ؛ دانش ؛ آگاهی و علم اش چنان ارتقاء می یابد که درخور مقام رسالت و نبوت است که گذشته ؛ حال و آیندۀ تاریخ را درمی نوردد ؛ از تاریخ چنان سخن می گوید که تاریخ باشنیدن آن از شخص امی و درس ناخوانده کلک حیرت به دندان می گیرد و آنگاه که از قرآن کریم در بارۀ ژنتیک به مردم حرف می زند ؛ امروزبیولوژی دان ها در عالمی از تفکر و حیرت فرو می روند و از اعجاز قرآن کریم و دانش پیامبر « ص » بر مبنای قرآن مجید تکان شدید می خورند.از زمین شناسی و موجودیت آهن در زمین ؛ آگاهی و علمی را به بشر می دهد که بشریت را به حیرت وامی دارد و مثال های دیگر.
آری پیامبر « ص » چنان از دانش بهره مند می شود که مقام رسالت آنرا لازم دارد و از ضروریات تشریح و توضیح قرآن مجیداست و این چیزی است که در سیرت پیامبر « ص » کاملاً واضح و آشکار به نظر می آید و نه می توان در آن تشکیک و تردید کرد.
یکی از بحث های جالب و جذاب در ارتباط با شخصیت حضرت محمد « ص » که از روی قرآن کریم ثابت است فرائض مقام رسالت استکه با فهمیدن و دانستن آن می تو انیم در بارۀ شخصیت پیامبر « ص » قضاوت درست و صحیح کنیم و ازین جهت است که ما به آن می پردازیم.

در چهار جای قرآن کریم وظایف رسالت خیلی واضح و روشن بیان شده که توجه را به آن معطوف می داریم :

در سورۀ مبارکۀ البقره :

وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٲهِـۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَـٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ (١٢٧) رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةً۬ مُّسۡلِمَةً۬ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ (١٢٨) رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولاً۬ مِّنۡہُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡہِمۡ ءَايَـٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَـٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيہِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ (١٢٩)

و { نیز به یاد آورید } هنگامی راکه ابراهیم و اسماعیل ؛ پایه های خانه { کعبه } را بالا می بردند ؛ { و می گفتند } « پروردگارا ! از ما بپذیر ؛ که تو شنوا و دانایی ! {127}

پروردگارا ! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده ! و از دودمان ما ؛ امتی که تسلیم فرمانت باشند ؛ به وجود آور ! و طرز عبادت مان را به ما نشان ده ! و توبه ما را بپذیر ؛ که تو توبه پذیر و مهربانی ! {128}

پروردگارا ! در میان آنها پیامبری از خودشان بر انگیز ؛ تا آیات تو را بر آنان بخواند ؛ و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد ؛ و پاکیزه کند ؛ زیرا تو توانا وحکیمی ! {129}

و باز هم در سورۀ مبارکۀ البقره:

كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيڪُمۡ رَسُولاً۬ مِّنڪُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَـٰتِنَا وَيُزَكِّيڪُمۡ وَيُعَلِّمُڪُمُ ٱلۡكِتَـٰبَ وَٱلۡحِڪۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ (١٥١)

همانگونه رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را برشما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید به شما یاد دهد {151}

در سورۀ مبارکۀ آل عمران :

لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيہِمۡ رَسُولاً۬ مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡہِمۡ ءَايَـٰتِهِۦ وَيُزَڪِّيہِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَـٰبَ وَٱلۡحِڪۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِى ضَلَـٰلٍ۬ مُّبِينٍ (١٦٤)

خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامیکه در میان آنها پیامبری از خود شان بر انگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب وحکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.

در سورۀ مبارکۀ جمعه :

هُوَ ٱلَّذِى بَعَثَ فِى ٱلۡأُمِّيِّـۧنَ رَسُولاً۬ مِّنۡہُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡہِمۡ ءَايَـٰتِهِۦ وَيُزَكِّيہِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَـٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِى ضَلَـٰلٍ۬ مُّبِينٍ۬ (٢)

او است که در میان امی ها { جمعیت درس نخوانده } رسولی از خود شان بر انگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند {2}

اگر درین آیات کریمه اندکی دقت نمایم ملاحظه می گردد ؛ پیامبر « ص » بر علاوۀ وظیفۀ رسانیدن پیام و کلام الله « ج » به اجراء سه وظیفۀ دیگر نیز مأموریت دارد که در حقیقت سه جزء اصلی تشکیل دهندۀ وظیفۀ رسالت اند و رسالت بدون آن وظایف ؛ ناقص و نا تمام است ؛ و این اجزاء اصلی و اساسی رسالت عبارتند از :

1 ـ تعلیم دادن کتاب

2 ـ یاد دادن حکمت

3 ـ تزکیه و پاک کردن فرد و اجتماع از لوث بدی ها و اعمال نا شایست

بر اساس این وظایف مقدس که در بالا ذکر کردیم ؛ با مطالعۀ قرآن کریم و مراجعه به آن کتاب مجید و زندگی و حیات تاریخی حضرت محمد « ص » و ظایف مقدس رسالت چنین تفصیل را از خود ارائه می د هد که نسبت تفصیلی آن به محمد «ص » چنین بیان می گردد :

1 ـ شارح کتاب الله « ج » یا کلام الله « ج » بر اساس وحی خفی و حکمت.

2 ـ پیشوا و نمونۀ تقلید { آنچه را می فرماید و به آن مردم را فرا می خواند در عمل هم آن را نشان دهد تا مردم بتوانند از ان جناب پیروی نمایند. }

3 ـ شارع یا قانون گذار { بر مبنی وظایف مقدس رسالت ؛ پیامبر « ص » صلاحیت قانون گذاری و تشریع را دارد. }

4 ـ قاضی { قضاوت هم از وظیفۀ عمده و اساسی رسالت است. }

5 ـ حاکم و فرمان روا.

با مراجعه به قرآن کریم ؛ حال لازم است تا هر پنج مورد ذکر شده را به صورت مختصر مورد مطالعه قرار دهیم.

1ـ رسول الله « ص » به عنوان شارح کتاب الله « ج » :

الله « ج » در سورۀ مبارکۀ النحل می فرماید:

بِٱلۡبَيِّنَـٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّڪۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡہِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ (٤٤)

و ما این ذکر { قرآن } را بر تو نازل کردیم ؛ تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی و شاید اندیشه کنند ! {44}

از این آیۀ کریمه کاملاً آشکار و واضح می گردد که حضرت محمد « ص » وظیفۀ تأویل و تشریح قرآن کریم را نیز بر عهده دارد و این از آن جهت است که وظیفۀ مقدس رسالت ایجاب می کند زیرا قرآن کریم تنها با شنیدن و خواندن فهمیده نه می شود بناءً حضرت محمد « ص » با قول و عمل خود بر اساس دستور پروردگار متعال قرآن کریم را تأویل و تشریح کرد ؛ پس هر که از این وظیفه انکار کند و آن را جزء رسالت نداند در حقیقت از رسالت هم انکار کرده است.

هم چنان این آیۀ مبارکه دلایل منکرین حدیث را قاطعانه رد می کند.

2 ـ رسول الله « ص » به عنوان پیشوا و نمونۀ تقلید :

الله تبارک و تعالی در سورۀ مبارکۀ آل عمران چنین می فرماید :





قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِى يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ۬ رَّحِيمٌ۬ (٣١)

قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَـٰفِرِينَ (٣٢)

بگو : « اگر خدا را دوست می دارید ؛ از من پیروی کنید ! تا خدا { نیز } شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. » {31}

بگو : « از خدا و فرستاده او اطاعت کنید ! و اگر سر پیچی کنید ؛ خداوند کافران را دوست نمی دارد. » {32}

و هم جنان در سورۀ احزاب پروردگار عالمیان می فرماید که :

لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِى رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٌ۬ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأَخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرً۬ا (٢١)



مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند. (21)

از این آیات کریمۀ ذکر شده خیلی واضح فهمیده می توانیم که الله « ج » محمد « ص » را به منصب پیشوایی برگزیده که برای تمام انسان ها نمونۀ تقلید و پیروی باشد ؛ بناءً رو گشتاندن و انکار کردن از پیروی راه و رسم پیامبر « ص » نا سپاسی بس بزرگی است که نا کامی هردو سرا را در پی دارد { درین جا منظور از عواقب بد مخالفت با شخصیت پیامبرانۀ پیامبر « ص » است و اما در برابر شخصیت شخصی پیامبر « ص » که مشخص ساختن آن و تمایز آن نیز بر عهدۀ خود پیامبر « ص » است ؛ حرف طور ی دیگر است ؛ می توان در برابر آن ابراز آزادی کرد؛ این موضوع یکی از اساسی ترین بحث های سلسله مقالات اینجانب بنام « اسلام و آزادی » است که هم اکنون تا بخش پانزدهم خدمت خوانندگان تقدیم شده است و من نهایت سعی را خواهم کرد تا این موضوع مهم و اساسی را در جایش توضیح نمایم. }

بعضی کج فکران و کج اندیشان به اطاعت پیامبر « ص » گردن نمی نهند و می گویند که ما مکلف به پیروی قرآن کریم هستیم ؛ اینگونه طرز فکر و برداشت از قر آن کریم کاملاً نادرست است زیرا آیات متذکرۀ متبرکه بر علاوه اطاعت و پیروی از قرآن کریم ؛ بر پیروی و اطاعت پیامبر « ص » به صورت جداگانه صراحت و تأکید دارد.

3 ـ محمد « ص » به حیث رسول الله « ج » شارع است یعنی صلاحیت قانون گذاری دارد :

در سورۀ مبارکۀ اعراف الله « ج » محمد « ص » را اینطور معرفی می کند :

ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِىَّ ٱلۡأُمِّىَّ ٱلَّذِى يَجِدُونَهُ ۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِى ٱلتَّوۡرَٮٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡہَٮٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنڪَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَـٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَـٰٓٮِٕثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَـٰلَ ٱلَّتِى كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ مَعَهُ ۥۤۙ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ (١٥٧)

همان ها که از پیامبر خدا ؛ پیامبر « امی » پیروی می کنند ؛ پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزد شان است می یابند ؛ آن ها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد ؛ چیز های پاکیزه برای آن ها حلال می گرداند و نا پاکی ها را بر آن ها تحریم می کند و بار ها و زنجیر هایی را که بر آنها بود { از دوش و گردن شان } بر می دارد ؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند ؛ و حمایت و یاریش کردند و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند ؛ آنان رستگارانند. {157}

این آیت شریفه بر امر و نهی ؛ تحلیل و تحریم از جانب پیامبر « ص » صراحت دارد یعنی اینکه شارع و قانون گذار است.

امر و نهی ؛ تحریم وتحلیلی که درین آیۀ شریفه ذکرشده بخشی دیگری از اوامر و نواهی اند که به حیث فعل رسول الله «ج » شناخته شده اند و در بر دارندۀ احکامی اند که در قرآن کریم ذکر نه شده اند ؛ یعنی اینکه این احکام بر اختیاراتی ابتناء دارند که الله « ج » به رسول گران مایه اش داده است.

آیۀ مبارکۀ 7 سورۀ مبارکۀ حشر شارع بودن پیامبر «ص » را صراحت بیشتر می بخشد که چنین است :

مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَـٰمَىٰ وَٱلۡمَسَـٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَىۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَٮٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَہَٮٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ (٧)

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند ؛ از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است ؛ تا { این اموال عظیم } در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد ! آنچه را رسول به شما می دهد ؛ بگیرید و از آنچه منع می کند خود داری ورزید و از خداوند بترسید که کیفرش شدید است.

4 ـ قضاوت هم از مناصب اساسی رسالت محمد « ص » است :

این منصب به کثرت در مورد محمد « ص » از روی قرآن کریم ثابت است و قرآن کریم به آن صراحت دارد که توجه را به آیاتی مبارکه از قرآن کریم درین مورد جلب می کنیم.

سورۀ مبارکۀ النساء :

إِ إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَـٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَٮٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآٮِٕنِينَ خَصِيمً۬ا (١٠٥)

ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم تا در روشنی آنچه خداوند به تو آموخته ؛ در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت کنی ! {105}

سورۀ مبارکۀ الشوری:

فَلِذَٲلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ ڪَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن ڪِتَـٰبٍ۬ۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَـٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَـٰلُڪُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ (١٥)

پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین الهی دعوت کن و آن چنان که مامور شده ای استقامت نما و از هوا و هوسهای آنان پیروی مکن و بگو : « به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مامورم در میان شما عدالت کنم ؛ خداوند پروردگار ما و شما ست ؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما ؛ خصومت شخصی در میان ما نیست و خداوند ما و شما را در یک جا جمع می کند و بازگشت همه به سوی اوست. {15}

سورۀ مبا رکۀ النور :

إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ (٥١)

سخن مؤمنان ؛ هنگامی که بسوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند ؛ تنها این است که می گویند : « شنیدیم و اطاعت کردیم ! » و این ها رستگاران واقعی هستند.{51}

و بار دیگر در سورۀ مبارکۀ النساء:

وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَـٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودً۬ا (٦١)

و هنگامی که به آنها گفته شود : « به سوی آنچه خداوند نازل کرده ؛ و به سوی پیامبربیاید ؛ منافقان را می بینی که {از قبول دعوت} تو ؛ اعراض می کنند ! {61}

باز هم سورۀ مبارکۀ النساء :

فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِىٓ أَنفُسِہِمۡ حَرَجً۬ا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمً۬ا (٦٥)

به پروردگارت { ای نبی } سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود ؛ مگر اینکه در اختلافات خود ؛ تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس نا راحتی نه کنند. {65}

تمام این آیات متبرک قرآنکریم نشان می دهند که پیامبر « ص » در کنار وظیفۀ مقدس رسالت ؛ وظیفۀ قضاوت را نیز عهده دار است طوریکه در آیۀ مبارکۀ 61 سورۀ مبارکۀ النساء ؛ قرآنکریم و رسول الله « ج » در قضاوت مورد تصریح و تأکید قرار گرفته اند.

کسانی که این منصب پیامبر « ص » را معترف نسیتند ؛ قرآنکریم هم آنها را عاری از ایمان می داند.

5 ـ محمد رسول الله « ص » حاکم و فرمان روا است :

توجه خوانندگان را در این زمینه به آیات مبارکه از قرآنکریم جلب می دارم.

سورۀ مبارکۀ النساء :

مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَـٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظً۬ا (٨٠)

کسی که از پیامبر اطاعت کند ؛ خدا را اطاعت کرده و کسی که سر باز زند ؛ تو را نگهبان { و مراقب } او نفرستادیم. {80 }

در سورۀ مبارکۀ الفتح :

إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيہِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَـٰهَدَ عَلَيۡهُ ٱللَّهَ فَسَيُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمً۬ا (١٠)

کسانیکه با تو بیعت می کنند { در حقیقت } تنها با خدا بیعت می نمایند ؛ و دست خدا بالای دست آنها ست ؛ پس هر کس پیمان شکنی کند ؛ تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند ؛ بزودی پاداش عظیمی به او خواهد.



در سورۀ مبارکۀ محمد « ص » :

۞ يَـٰٓأَيُّہَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَـٰلَكُمۡ (٣٣)

ای کسانیکه ایمان آورده اید ! اطاعت کنید خدا را ؛ و اطاعت کنید رسول خدا را و اعمال خود را باطل نسازید ! {33}

سورۀ مبارکۀ الاحزاب :

وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ۬ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُ ۥۤ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ ۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَـٰلاً۬ مُّبِينً۬ا (٣٦)

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند ؛ اختیاری { در برابر فرمان خدا } داشته باشند و هرکس نا فرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است ! {36}

باز هم سورۀ مبارکۀ النساء :

يَـٰٓأَيُّہَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِى ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَـٰزَعۡتُمۡ فِى شَىۡءٍ۬ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأَخِرِۚ ذَٲلِكَ خَيۡرٌ۬ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلاً (٥٩)

ای کسانیکه ایمان آورده اید ! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا را و اولو الامر را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید ان را به خدا و پیامبرش باز گردانید { و از آن ها داوری بطلبید } اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. {59}

در گفتار بالا ؛ مطالبی را که بتوانیم تا نقد را به آن استوار سازیم و به استناد آنها توانسته باشیم نقد را به پیش ببریم ؛ به اندازۀ که در خور نقد است ؛ به قدر کافی ذکر کردیم ؛ اکنون زمان آن فرارسیده است تا به نفد بپردازیم و آن را سر و سامان دهیم .

برای اینکه موضوعات بحث شده در هردو مقال از ذهن ما دور نروند و در ذهن ما حاضر باشند ناگزیر هستیم تا یک جمع بندی خیلی مختصر از هردو مقال ارائه دهیم و بعد انشاء الله به نقد رو آوریم .

قرآن کریم بر اساس آیۀ مبارکۀ 6 سورۀ مبارکۀ التوبه « کلام الله " ج " است و بر اساس آیۀ مبارکۀ سورۀ مبارکۀ التکویر قول « کلام » رسول کریم یا { جبرئیل امین } و در آیۀ مبارکۀ سورۀ مبارکۀ الحاقه قول « کلام » رسول کریم { حضرت محمد « ص » } خوانده شده است .

پس مصحفی مقدسی که اسم مبارک آن قرآن کریم است و نزد امت مسلمه به عنوان میراث گرانبها و معجزۀ جاودانی رسالت ختم النبوت و المرسلین حضرت محمد « ص » بدون کم وکاست موجود است ؛ هم قول محمد « ص » است هم قول جبرئیل امین و هم کلام الله « ج » است یعنی اینکه در اصل این همان کلام الله « ج » است که جبرئیل « ع » آن را به محمد « ص » می رسا ند ؛ قول جبرئیل امین « ع » و زمانیکه حضرت محمد « ص » آنرا آراسته در جامه و خلعت عربی مبین به مردم ابلاغ می کند قول محمد « ص » خوانده شده است .

گفتیم که رابطۀ ذات و صفات الله « ج » رابطه { لا عین و لا غیر } است ؛ هم ذات و هم صفات آلله « ج » قدیم اند .

و این ارتباط ذات و صفات الله « ج » در نزول وحی و جلوۀ ذات بر کوه از لحاظ تأثیر ذکر گردیده است .

قرآن مجید بر اساس آیۀ مبارکۀ2 سورۀ مبارکۀ زخرف آیات مبارکۀ سورۀ مبارکۀ الواقعه و آیات متبرک سورۀ عبس در لوح محفوظ است و پوشیدن جامۀ عربیت آن نیز از جانب الله «ج » بوده یعنی اینکه کلمات ؛ مصطلحات ؛ جملات ؛ ترتیل و ترتیب کتابی آن همه و همه از جانب الله « ج » است .

در مورد وحی یا الهام گفتیم که در سراسر کائنات به درجات متفاوت و مراتب مختلف جریان آن استمرار دارد و تنها وحی که خاص انبیاء و رسل « ع » است با رحلت خاتم النبین و المرسلین که در مصحف مقدس قرآنکریم و در احادیث و سنت حضرت محمد « ص » ماندگار است ؛ قطع شده است .

از اقسام وحی به فطری یا جبلی ؛ جزئی و نوع خاص آن که به انبیاء و رسل « ع » اختصاص دارد متذکر شدیم و نسبت تقسیم بندی اصطلاحی آن را؛ « القاء » برای عموم ؛ « الهام » برای اولیاء کرام و « وحی » برای انبیاء و رسل « ع » یاد کردیم .

و بالاخص در رسالت محمدی « ص » دو گونه وحی را مشخص کردیم که یکی آن وحی است که از طریق رسول کریم { جبرئیل امین « ع » } تعلیم دیده و دریافت داشته است و دیگر آن وحی خفی بوده که در احادیث شریف ماندگار شده است و قرآنکریم تنها در بر دارندۀ وحی است که از طریق جبرئیل امین دریافت شده است و شامل وحی خفی نه می باشد .در مورد نزول قرآنکریم نیز متذکر شدیم که دوگونه نزول آن در قرآنکریم ذکر شده است که یکی نزول جمعی قرآن کریم از لوح محفوظ به آسمان اول ؛ و نزول دیگر آن تدریجی از آسمان اول به حضرت محمد « ص » است .

در بارۀ شخصیت حضرت محمد « ص » که رسول مبعوث و گیرندۀ وحی است نکات اساسی را بدینگونه ذکر کردیم که حضرت محمد « ص » از آوان طفولیت میمون و مبارکش و در جوانی قبل از بعثت به پیامبری فطرتاً مؤحد و متخلق به اخلاق پاک پاکیزه و طیب بود و از نیک و بد اخلاقی کاملاً آگاهی داشت و کاملاً اطمینان داشت که بر فطرت سلیم انسانی است ؛ امی و درس ناخوانده بود ؛ از کتاب ؛ نبوت , رسالت و واژه های مرتبط به آن ها آگاهی نداشت و آن ها را نه می دانست و در طول عمر مبارکش در قبل از بعثت کلمۀ از این حرف ها شنیده نه شده اند .

در دورۀ بعد از بعثت دانش و آگاهی اش متناسب با وظیفۀ مقدس رسالت شکوفا می شود و اوج می گیرد در مدرسۀ وحی ؛ نبوت تعلیم می بیند که بر گذشته ؛ حال و آینده اشراف حاصل می کند از غیب و معلوم همگون و متوازن سخن می گوید و حیرت خلایق را بر می انگیزد .

پیام الهی را به مردم می رساند ؛ کتاب را تعلیم می دهد ؛ حکمت می آموزاند و مردم را تزکیه می کند .

شارح کتاب الله « ج » است ؛ شارع است و صلاحیت های قانون گذاری دارد ؛ قاضی است و قضاوت به عدل و انصاف می کند ؛ حاکم و فرمانروا است و مهر جاودانگی فرمان روایی اش را بر جبین تاریخ می زند و و شهسواری است که از گذشته به سوی آینده و آینده ها تیز و بی هراس می تازد و زمانه در قدمش جبین می ساید .

این بود خلاصه و فشردۀ آنچه در دو بخش این بحث ذکر کردیم و حال می پردازیم به نقد خود در مورد مصاحبۀ دکتور عبدالکریم سروش روشنفکر دینی معاصر .

درین نقد ؛ آنچه دکتور سروش از آن در رنج و عذاب است و از آن شکوه و گلایه دارد ؛ من بر سر آن نیستم تا تعیین مصداق کنم یا بخود حق فتوا قایل باشم ؛ این امور را می گذاریم به اهلش ؛ و نه هم از آن چوب دستی های مذهبی هستم که به خاطر رفوی چاک عبای دم و دستگاه مذهب و حفظ ابروی آن دستگاه با چماق غیظ و غضب و نفرین بر سر پیکرۀ معرفت بکوبم و مستان الستی چون دکتور سروش و ابن عربی ها و ابن عجمی های بسیاری را از طریق صفحات انترنیتی به باد ناسزا گیرم .

درین نقد ؛ نه در پی وام گرفتن و دریوزگی واژه ها و مصطلحات دینی ازین مولانا و آن مولانا هستم که گاهی در سکر اند و گاهی در جذبه و خلسه و گاهی هم هوشار و سر حال .

و نه هم درین نقد به فلسفۀ دلبسته ام که عله العلل را در مسند خدایی می نشاند و نه به قانون علیت آنقدر می نازم که در برابر حقیقت فزیک کوانتم ؛ بسان کوه برفی آب می شود و از شرم باخت ساحۀ مصداقیت به زیر زمین سر فرو می کند .

آزادۀ هستم از تبار آزادگان که در معرفت دینی اتکاء من قرآنکریم و سنت محمدی « ص » است و هر شناخت و معرفت را بر اساس آن ها تأویل می کنم ؛ نه آنکه آنها را بر اساس گفته های دیگران تأویل کنم .



صاحب دلی هستم که دل به هیچ صنمی نبسته ام چه رسد به آن که گریز پا هم باشد و نه فریب وعده های رنگین صنمی را خورده ام.

کلماتی چون « انسان خداگونه » و از این مقوله و درین ردیف کلمات برایم نا متعارف هستند و حتی آن ها را نوعی احساس حقارت انسان ها می دانم که از انسان بودن شان ناراضی اند ؛ لاف خدایی و خدا شدن میزنند تا از این طریق توانسته باشند احساس حقارت شان را از بین ببرند و فنا فی الله که در آن ابعاد بشری نا پدید می شود نیز از این مترادف ها است .

انسان در خلقت و بعد روحی در نظرم همان تعریف را دارد که قرآن کریم و احادیث نبوی « ص » و بیولوژی ؛ کیمیا و فزیک برایم یاد داده اند و در سیر تاریخی انسان و تجربه های زندگی او ؛ تاریخ اهمیت به سزای برایم دارد چون پروردگارم به عصر سوگند یاد کرده است .

من نه آنم که مفاهیم « وصل و فصل » را از داستان ساختگی و جعلی « شبان و موسی » یاد گیرم ؛ بل آنرا کاملاً در تضاد با تعالیم انبیاء « ع » می دانم و از آن در حیرتم که هستند عدۀ کج اندیش که در بازار معرفت دلالی می کنند ؛ حدیث پیغمبر ناموس عالم را به نا چیزی مبادله می کنند و به این داستان های جعلی و ساختگی بها و ارزش فراوان قایل می شوند .

و نه علاقه مند آنم که نانوای دیوانۀ گندم برآمده از خاک مزار کسی باشم که با ترانه های مستانۀ تنورش رقص کنم و نه چنین آرایش های تخیلی و هنری را وحی می دانم و نه صاحبان چنین تخیلات شاعرانه و آرایشگران هنری را « خداوندگاران اینجا و آن جا » می دانم .

من در صدای ناقوس کلیسا به گوش دل صدای آذان محمدی « ص » را می شنوم و شور و هلهلۀ کنیسه های یهود را آمادگی پذیرایی بعثت احمد مجتبی می دانم .

الگو های زندگی ام محمد « ص» و اصحاب گرانمایه اش چون ابوبکر ؛ عمر ؛ عثمان ؛ علی حیدر ؛ حسن ؛ حسین ؛ عبدالله ابن زبیر « رض » و امام زین العابدین ؛ امام سجاد ؛ محمد نفس ذکیه ؛ امام جعفر صادق امام ابوحنیفه ؛ امام شافعی ؛ امام مالک ؛ امام احمد « رح » اند .

پس این نقد بر معارف قرآن کریم و سنت { احادیث محمد « ص » } ابتناء دارد .

درین نقد ؛ اصل موضوع مورد بحث همان مصاحبۀ جنجال بر انگیز دکتور سروش است ؛ بطور جانبی جهت تشریح بیشتر مواضع دکتور سروش ؛ عطف توجه به نوشتار دکتور سروش در جواب آیت الله سبحانی بنام « طوطی و زنبور » صورت گرفته است ؛ هم چنان از مصاحبۀ دکتور سروش با متین غفاریان بنام « نو معتزلی هستم » و « پروندۀ وحی و قرآن » در یک گفتگو با دکتور سروش غافل نه مانده ایم .

در پروژۀ فکری که دکتور سروش بنام « نواعتزالیت » به راه انداخته و خود را نومعتزلی می خواند ؛ قرآنکریم به حیث « کلام محمد « ص » » در محراق توجه قراردارد که موضوعات دیگر مصاحبه به تبع از آن تأویل و تفسیر شده اند و موضوعات مورد بحث مصاحبه به هم پیوسته و مرتبط اند .

شکل دهندۀ نو اعتزالیت دکتور سروش پینه و وصلۀ است بین اعتزالیت کهنه { که تا هنوز هم بنا به اظهارات دکتور سروش در مصاحبه اش با متین غفاریان ؛ نا شناخته باقی مانده }و معرفت عرفانی که ازطریق شعر و شاعری آن را حاصل کرده ؛ می باشد که تأویل و تفسیر آن بر هرمنوتیک فلسفی « گادامر » ابتناء دارد ؛ نو اعتزالیت ؛ گرچه مواد اساسی آن آماده است اما بناء به تحقیق و تدقیق بیشتر صورت کامل آن تا اکنون شکل نه گرفته است ولی به هر ترتیب مصاحبۀ دکتور سروش با میشل هوبینک و مطالبی در ذیل عناوین « پروندۀ وحی و قرآن ؛ نو معتزلی هستم و طوطی و زنبور » افکار اساسی شکل دهندۀ « نو اعتزالیت » اند و قصد ما و آهنگ ما این است که خلاصۀ این نو اعتزالیت را به خوانندگان تقدیم داریم و آن را به محک نقد بزنیم .

در مکتب اعتزال کهنه این مشهور است که اعتقاد بر مخلوق بودن قرآن کریم شاخصۀ آن است و تقریباً از بیست فرقۀ اعتزال کهن ؛ فرقۀ نظامیه برین عقیده بودند که یکی از اعجاز قرآن کریم ؛ بی مانند بودن آن است و این از این جهت



نیست که کلام بشر را توان همسری به آن نیست ؛ بلکه از این جهت است که خدا صلاحیت بشری را درین زمینه سلب کرده و آن توان مندی را از بشر گرفته است که با این کلام همسری کند . این نظر از اعتقاد براهمۀ هندی در مورد « وداها » وام گرفته شده است زیرا آن ها قبل از معتزلیان این اعتقاد را نسبت به کتاب های شان داشتند .

دکتور سروش ؛ اعتزالیت هنوز به قول خودش نا شناختۀ کهن را با یک تغییر اساسی نو می سازد و آن اینکه در یک تفسیر شاعرانه ؛ قرآن کریم را { کلام محمد « ص » } می داند و در یک اتحاد معنوی خدا و پیامبر؛ این کلام قدسی را به الله « ج » هم نسبت می دهد.

در نوشتۀ که بر اساس گفتگوی دکتور سروش با روزنامۀ " کار گزاران 20 . 11 . 86 " ترتیب شده ؛ دکتور سروش چنین توضیح میدهد :

« اولیاء خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانی اند که کلامشان عین کلام خدا و امرونهی شان و حب و بغض شان عین امرو نهی و حب و بغض الهی است .

پیامبر عزیز اسلام بشر بود و خود به بشریت خود معترف بود { قل سبحان ربی هل کنت الا بشراً رسولا ؟ } اما در عین حال این بشر چنان رنگ و وصف الهی گرفته بود و واسطه ها { حتی جبرئیل } چنان از میان او وخدا بر خاسته بودند که هرچه می گفت هم کلام انسانی او بود و هم کلام وحیانی خدا و این دو از هم جدا نبود .»

و باز درین نوشته چنین آمده است که :

« در نظر عارفان جبرئیل به خداوند از محمد « ص » نزدیکتر نیست بل جبرئیل است که تابع پیامبر است .

این که بگویم قرآن کلام محمد « ص » است ؛ درست مانند این است که بگویم قرآن معجزۀ محمد « ص » است هردو به یک اندازه به محمد « ص » و خدا انتساب دارند و تأکید بر یکی معنی نفی دیکری نیست »

و باز هم دکتور عبدالکریم سروش در نوشتۀ " طوطی و زنبور با ذکر برخی منابع چون تفسیر " المیزان " وساطت قوۀ خیال را در وحی چنین دخیل و برجسته می سازد :

« اگر جبرئیلی بوده او هم در قوۀ خیال نزد پیامبر مصور و حاضر می شد و باز هم خلاقیت قوۀ خیال بود که در را به روی جبرئیل می گشود و به او صورت و صفت می داد .

در خیال پیامبر ؛ فرشتگان بالدار می نمودند ؛ و با این تفسیر ورود فرشته و ابلاغ وحی و امثال آن حوادثی هستند که در نفس پیغمبر رخ می دهد و آنگاه به زبان دینی و تمثیلی چنان بیان می شود که که گویی پرندۀ با ششصد بال نزد پیامبر آمده و با او به عربی سخن گفته .

عارفان می گویند که پیامبر جبرئیل را نازل می کرد و یا جبرئیل همان خرد پیامبر بود .

حقیقت این است که با اقتدای سنت فیلسوفان و عارفان باید گفت که کار پیامبر جز این نیست : صورت افکندن برحقایق بی صورت و این توانایی ویژه در خور پیامبران است { عارفان و شاعران در پی آنان می آیند و در مرتبۀ نازلۀ آنانند »

و باز در ادامه چنین فرمایشات دارد :

« اما فقط صورت بال و پرنده نیست که مخلوق خیال خلاق پیامبر است ؛ صورت لوح و قلم و عرش و کرسی هم چنین است ؛ آنها هم حقایق بی صورت اند که بر پیامبر چنین می نماید ؛ نار و حور و میزان ....... نیز چنین اند ؛ این صورت ها همه از زندگی مألوف پیامبر وام شده اند و حتی یک صورت نا آشنا در میان آنها نیست »

و باز چنین ادامه می دهد :

« صعوبت کار پیامبران و گلۀ عارفان همواره از این بوده است که صورت ها حجاب بی صورت شده اند و پوست فروشان و صورت پرستان ؛ دل به صورت ها خوش کرده اند و از بی صورت غافل مانده اند و از آن نا ستوده تر صورت شکنان را به چوبدستی نواخته اند .»

دکتور سروش در مصاحبه یا گفتگوی که با متین غفاریان انجام داده است و بنام " نو معتزلی هستم " معنون است اینگونه فرمایشات دارد :

« من به دین شناسی و اخلاق شناسی معتزله علاقه مند شدم و علاقۀ اصلی من به این مکتب از آن روست که آنان پرچم عقل مستقل از وحی را بر افراشتند و بعد در چند و چون و رابطۀ این دو امر مستقل یعنی عقل و وحی تأمل کردند و نکتۀ بدیعی را مطرح نمودند ؛ این حیثیت یعنی حیثیت عقلانی بودن مکتب آنان فوق العاده ارزش دارد و این سکۀ است که به نظر من رایج و پر بها است و می توان در بازار علم و تحقیق مصرف کرد ؛ لذا پروژۀ من پروژۀ عقلانیت است و معتزله راهم از همراهان می بینم و می کوشم به آن ها ارتباط بر قرار کنم .

......... من از وقتی که فلسفه و اخلاق درس می دادم با آرای اشاعره و معتزله آشنا شدم . کتاب " الموقف " قاضی عضدیجی که کتاب کلاسیک کلام اشعری را تدریس می کردم ؛ درین کتاب آرای معتزلیان هم آمده و به نقد شدید کشیده شده است. اما از همان آراء شاید مثله شدۀ معتزلیان می شد پارۀ از دیدگاه ها و بصیرت های مهم آنان را کشف کرد . بعداً مستقیم تر به آنها پرداختم . به خصوص تفاسیری که نوشته بودند . بعداً تئوری قبض و بسط که در حقیقت مسئله را برای من روشن کرد؛ دانستم که دو پیش فرض برای ورود به قرآن و برای آغاز کردن تفسیر ـ دست کم در تاریخ فرهنگ اسلامی ـ وجود داشته است . یکی پیش فرض های اشعری و دیگری پیش فرض های معتزلی است و از این دیگاه بود که من به تفسیر این دو گروه مراجعه کردم ؛ مثلاًتفسیر کبیر فخررازی یا تفسیر کشاف زمخشری را مطالعه کردم و دیدم چگونه پیش فرض ها در فهمیدن آیات و تفسیر آن ها دخالت عام و تام دارند . از اینجا بود معتزله و اشاعره حتی اهمیت بیشتری پیدا کردند و مصادیقی برای تئوری قبض و بسط شدند و برای توضیح و دفاع و تائید آن تئوری به کار گرفته شدند . از این جهت اول علاقۀ من به معتزله .

از جهت دیگری ؛ قصۀ اخلاق عقلانی معتزله مورد توجهم بود . همان طورکه همه می دانیم قائل به اصالت اخلاق اند . به تعبیر امروز به عینی بودن { Objectivity } ارزش های اخلاقی قائلند و معتقدند که صرف از نظر اینکه پیامبران آمده باشند یا نیامده باشند ؛ اخلاقیات ارزش مستقل خود را دارند یعنی عقل آدمی می تواند بگوید که چه کاری نیکوست یا نیست ؛ خداوند احکام عقل را امضاء و تائید می کند یعنی آن امری را که عقل نیکو یا نکوهیده می شمارد ؛ خدا هم نیکو یا نکوهیده می شمارد ؛ این استقلال عقل اخلاقی از وحی برای من بسیار مهم بود ........ و اما تحلیل های عقلانی معتزله را که در باب اخلاق ؛ صفات خداوند ؛ و در خصوص کلام خداوند دارند پذیرفتنی تر می یابم ؛ لذا بحثی که اکنون جاری است و به نوعی مقابله میان من و دیگران انجامیده است ریشۀ عمیق در معتزله دارد . من در همین جا هم خود را " نو معتزلی " می دانم .

معتقدم قرآن مخلوق خداوند است . این را معتزله هم گفته اند ؛ اما می توان یک قدم پیشتر آمد و گفت معنای آنکه قرآن مخلوق خداوند است آن است که قرآن مخلوق پیامبر اسلام است این قدم را معتزله به صراحت بر نداشته اند اما من معتقدم لازمۀ مکتب و مذهب آنها است .»

جهت فهم بیشتر و دقیق می خواهیم که فرمایشات و نقل قول های دکتور سروش را خیلی خلاصه برجسته سازیم تا در نقد سهولت بیشتری داشته باشیم .

1 ـ در نزدیکی اولیاء خدا به خدا یا فنا فی الله بودن اولیاء یا { اتحاد معنوی خدا و اولیاء خدا }یکی شدن کلام ؛ امر و نهی ؛ حب و بغض ....

2 ـ پیامبر اسلام بشر بود و بشریت او وصف و رنگ الهی گرفته بود که واسطه ها از میان برخاسته بود حتی جبرئیل هم در میان نبود و هرچه پیامبر می گفت هم کلام پیامبر بود و هم کلام وحیانی { کلام خدا }.

3 جبرئیل تابع پیامبر بود و پیامبر به خدا نزدیکتر از جبرئیل بود .

4 ـ قرآن کریم ؛ معجزۀ محمد « ص » و کلام محمد « ص » یک معنی را افاده می کنند و به همان اندازه به خدا نیز انتساب دارند .

5 ـ اگر جبرئیلی هم باشد زادۀ قوۀ خیال پیامبر است و یا خرد خود پیامبر .

6 ـ مدخلیت قوۀ خیال و ذهن پیامبر در آفرینش تمثیلی قرآن کریم و صورت بخشیدن به بی صورتی ها .

7 ـ دکتور سروش خود را صورت شکن می داند که در این راه به مکافات چوب دستی خوردن هم نوازش شده است .

8 ـ مطرح کردن وحی و عقل اخلاقی مستقل از هم دیگر و در عرض هم .

9 ـ " هرمنوتیک فلسفی " را تئوری پایه برای قبض و بسط می داند گرچه از آن نام نبرده است .

این بود خلاصۀ آنچه دکتور سروش می فرماید ؛ این فرمایشات در رابطه با مصاحبۀ شان با " میشل هوبینک " از لحاظ مدعا کاملاً منظم منسجم و تنیده در هم اند ؛ اما از لحاظ مفاهیم هم در خود متضاد اند و هم در تعارض آشکار با معارف قرآنی قرار دارند و می توان گفت که پروژۀ « نو اعتزالیت » آقای دکتور سروش کشتی خیالی است که در بحر سراب جانب وهم و خیال در حرکت است .

دکتور سروش با وجودیکه از خبره بودن خود در بارۀ قرآنکریم بر ناقدین نظریه اش نهیب می زند ؛ با آن هم فرمایشات جناب شان حاکی از آن است که ایشان که هم از بسیاری از معانی و مفاهیم غافل مانده اند و هم عمق فهم شان در معارف قرآنی سطحی و نا چیز است .

نزول وحی از نظر دکتور سروش همان اتحاد معنوی ی بین خدا و پیامبر یا یکی شدن خدا و پیامبر است که نفس او {پیامبر } با خدا یکی شده و این اتحادی است به اندازۀ قد و قامت پیامبر و بشریت پیامبر نه به اندازۀ خدا .

یعنی اینکه درین اتحاد معنوی سهم و حصۀخدا به اندازۀ قد و قامت و بشریت پیامبر است .

و از جانب دیگر دکتور سروش در مطالبی ذیل عنوان " پروندۀ وحی و قرآن "چنین می گو ید « اولیاء خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانی اند که کلامشان عین کلام خدا و امرونهی شان و حب و بغض شان عین امرو نهی و حب و بغض الهی است .

پیامبر عزیز اسلام بشر بود و خود به بشریت خود معترف بود { قل سبحان ربی هل کنت الا بشراً رسولا ؟ } اما در عین حال این بشر چنان رنگ و وصف الهی گرفته بود و واسطه ها { حتی جبرئیل } چنان از میان او وخدا بر خاسته بودند که هرچه می گفت هم کلام انسانی او بود و هم کلام وحیانی خدا و این دو از هم جدا نبود .»

در اولی ؛ معنویت خدا به اندازۀ معنویت بشریت پیامبر برای سرو سامان دادن یک اتحاد معنوی تنزل کرده ؛ در حالیکه در دومی ؛ لازمۀ نزدیکی به خدا و در آمدن در زمرۀ اولیاء ؛ گرفتن رنگ و وصف الهی و ذایل شدن رنگ و وصف بشری { فنا فی الله } است یعنی اینکه بشر دیگر آن بشر نیست بلکه خدا گونه شده و اوصاف خدایی دارد.

با وجود اینکه می بینیم این دو مورد با هم کاملاً در تضاد اند با آیۀ مبارکۀ 51 سورۀ مبارکۀ الشوری نیز تضاد آشکار دارند .

و از جانب دیگر این گونه تحلیل از رابطۀ اولیاء با خدا نوعی مشابهت خیلی نزدیک را با رابطۀ خدا و عیسی « ع » در تعلیمات مسیحی در کلمۀ { « آشکاریت » یا « وحی » یا {Offenbarung } revealing نشان می دهد .

درین دو مورد ؛ در ظاهر به هم مرتبط ولی متضاد ؛ در وسعت و فراگیری کلام الله « ج » ؛ امر و نهی و حب و بغض الله« ج » ؛ شاٌن امتیازی قرآن کریم منحیث کلام الله « ج » از بین می رود زیرابه قول دکتور سروش در ولایت کلیه الهی کلام تمام اولیاءالله « ج » و پاکان کلام الله « ج » هستند و هم چنان امر و نهی و حب و بغض شان ازاین

مقوله اند البته با درجات متفاوت سهم خدایی و بشری در یک اتحاد معنوی و یا به اندازۀ رنگ و وصف الهی گرفتن بشر .پس در نو اعتزالیت دکتور سروش کلام هر ولی ؛ هر اسمی که ببریم ؛ کلام خدا است ؛ به طور مثال نهج البلاغه را هم می توان کلام خدا گفت.

اینگونه تعبیر کردن از کلام الله « ج » خلاف حقیقت و واقعیت است ؛ باز هم دست دکتور سروش درد نکند که قائل به اعجاز قرآن کریم است ؛ ممنون و خیلی هم ممنون باز هم دست آقای دکتور سروش درد نکند ؛ در پروزۀ نواعتزالیت دکتور سروش که با جبرئیل بالدار و در رفت و آمد و پرواز بین لاهوت و ناسوت میانۀ خوبی ند ارد و حتی از وجود آن انکار می کند ؛ اعجاز قرآن کریم چنان رنگ باخته است که نه می شود به آن اعجاز گفت .

حیرت آور این است که دکتور شروش صورت افگنی ها ی پیامبر را بر بی صورتی خلاقیت و آفرینندگی پیامبر می خواند و بعدش مؤمنین و باور مندان به این خلاقیت ها را به سخریه و نا سزا می گیرد و آنان را پوست فروشان و صورت پرستان نام می نهد ؛ خود و همراهان عارف پروژۀ نو اعتزالیت خود را صورت شکنان معرفی می کند .

اگر از دکتور سروش بخواهیم که آقای صورت شکن حال که از چوب دستی خوردن فراغت حاصل کرده اید بفرماید حقیقت بی صورتی را به ما هم آشکار کنید و حجاب صورت ها را بر دارید ! آری دکتور در طرح پروژۀ خود که از قبل آماده دارد ؛ صورت شکنی می کند و آن اینکه دامن خیال را می گیرد و نه تنها جبرئیل بالدار را مخلوق خیال خلاق پیامبر می داند ؛ صور لوح و قلم ؛ عرش و کرسی را نیز از این مقوله می داند و برای اثبات این خیال سراغ شاعر را می گیرد و تجسم آن خیال های رنگین شاعر را در شعرش جستجو می کند و آن را به اثبات طرح پروژۀ نو اعتزالیت خود مثال گونه پیش می کشد .

پس از دکتور سروش می پرسیم ؛ آیا می شود به تخیلات شخصی باور مند بود و اعتقاد داشت ؟ آیا خیال ؛ اعتقاد مؤمنانه بار می آورد ؟ مسلم است که جواب هر عاقلی درین مورد « نه » ؛ خواهد بود ؛ حتی اگر خود دکتور سروش با این سؤال مواجه شود و عمیق اندیشه کند و در نفس خود فرو رود جوابش « نه » ؛ خواهد بود .

و این است رنگ باختگی اعجاز قرآن کریم در پروژۀ نو اعتزالیت عارفانۀ دکتور سروش .

کتابی که مملو از صور خیالی باشد ؛ کجا پایدار و ثابت می ماند ؟

می دانیم که ثبات یکی از لازمه های اعجاز قرآن کریم است ؛ پس وقتی که هم خیالی باشد و هم ثبات نداشته باشد و جنبه های بشری اش دم به دم در ثغییر و تحول باشد ؛ پس اعجازش در چه است ؟

دو باره بر گردیم در مورد کلام و حی .

دکتور سروش از معانی و مفاهیم کلام و وحی غفلت ورزیده اند و غافلانه حرف زده اند که سطحی نگری و سطحی اندیشی شانرا بر ملا می سازد و اکنون می خواهیم این مورد را مستند بشکافیم و آن اینکه :

این کلام مقدس { قرآن کریم } را که دکتور سروش کلام محمد « ص » می داند ؛ در آیۀ مبارکۀ 6 سورۀ مبارکۀ التوبه کلام الله « ج » خوانده شده است ؛ در حالیکه خود پیامبر « ص » دیگر اقوال مبارکش را هیچگاه کلام الله « ج » نخوانده است و کلام الله « ج » تنها و تنها در رسالت محمد « ص » مختص به قرآن کریم شده است و این به آشکاریت آفتاب آشکار است .

و می بینیم که این مورد با ولایت کلیۀ الهی پروژۀ نو اعتزالیت دکتور سروش در تضاد است و این به دان معنی است که نزد دکتور سروش فرق بین قرآن مجید و احادیث شریف وجود ندارد و نسبت آنها را یکسان به الله « ج » و محمد « ص » قائل است . خیلی ممنون از حاتم بخشی دکتور سروش که از کیسۀ عرفان می کند و محبتی که نسبت به پیامبر خدا دارد ؛ درین باره فقط می توان گفت که مؤمنان سخن راست پیامبر امین و راستین شان را باور دارند و این خود پیامبر « ص » است که کلام قرآن کریم و ترتیب و تدوین آنرا به الله « ج » نسبت می دهد و اقوال خود را به خود نسبت می دهد و هیچگاه احادیث خود را کلام الله نخوانده است با وجودیکه آن احادیث هم حامل پیام وحی اند .

مشکل دکتور سروش این است ؛ همان طوریکه بین اقوال پیامبر « ص » { قرآن کریم و احایث شریف } فرق قائل نیست ؛ همیگونه بین شخصیت پیامبرانه و شخصیت شخصی حضرت محمد « ص » نیز فرق قائل نیست و یا به عبارۀ دیگر می خواهیم این را بیان کنیم و آن اینکه :

شخصیت پیامبر « ص » در منصب رسالت ؛ محمد رسول الله است و در شخصیت شخصی خود محمد ابن عبدالله است این دو شخصیت چنان باهم اند که جزء خود شخص مبارک پیامبر « ص » کسی دیگری نمی تواند که بین این دو شخصیت تمایز را مشخص کند و پیامبر « ص » در هردو شخصیت رنگ و وصف بشری دارد .

شخصیت پیامبرانۀ محمد « ص » از مردم ایمان و باور می طلبد ؛ مردم را به اطاعت و فرمانبرداری فرا می خواند ؛ در انجام اعمال نیک و بد ؛ مژده و بیم می دهد و .......... و آنگاه که مردم با محمد ابن عبدالله مواجه اند ؛ فرصت آن را می یابند که آزادی های خود را آزادانه تمرین کنند و این جاست که تصمیم و خواست پیامبر « ص » تصمیم و خواست خودش است و مردم هم در پذیرش و عدم پذیرش در برابر آن آزاد اند و نه هم پیامبر « ص » جلو این آزادی را می گیرد و نه هم الله « ج » به این آزادی اعتراض دارد .

باز هم درین جا شاهد از کار افتادگی ولایت کلیۀ الهی نظریۀ نو اعتزالیت دکتور سروش هستیم زیرا می بینیم تصمیم و خواست پیامبر « ص » از خودش است و کلامی که به وسیلۀ آن ؛ آن تصمیم و خواست را اظهار و ابراز کرده است هم از خود ذات شریف و مبارک پیامبر « ص » است ؛ نه از الله « ج » ؛ از این جهت است که مردم در برابر آن خواست و تصمیم آزاد بودند و پیامبر « ص » نیز آزادی شان را صحه گذاشته بود . اینگونه آزادی را در تجارب زندگی صحابه « رض » با مثال های متعدد ذکر کرده می توانیم ؛ و این یکی از بخش های عمدۀ سلسلۀ مقالات بنده بنام { آزادی و اسلام } است که در جایش به صورت مشروح از آن بحث خواهیم کرد .

بر می گردیم به معضل کلام و این بار در مثال دیگر و به گونۀ دیگر .

همه می دانیم که وحی یک امر نو در تاریخ نبود که پیامبر « ص » آنرا دریافت داشت بلکه پیامبران راستین پیشن به طرق مختلف آن را دریافت داشته اند ؛ پس صور آن بی صورتی ها را که دکتور سروش خلاقیت قوۀ خیال پیامبر می داند با وجود اختلاف زمان و مکان و تحریف های که در وحی پیشین صورت گرفته است ؛ مفاهیم بی صورت ؛ به گفتۀ دکتور سروش { صورت ها } خیلی خیلی به هم شبیه اند که هنور هم در مقایسه و تقابل قرآنکریم و بائبل می توان آنها را دریافت . پرسش ما از دکتور سروش این است که چگونه می توان اشتراک مشابهت خیلی نزدیک را در مفاهیم صورت بردار{ جبرئیل و دیگر ملائکه و ...... } توجیه کرد ؟ آیا باز هم به خلاقیت قوۀ خیال پیمبر « ص » مصر است ؟ شاید آری !

باز هم در بارۀ وحی در مثال تورات :

همه می دانیم که تورات در کوه طور به موسی « ع » نازل شد و نزولش در الواح نوشته شده و یک باره بود و نزول یک بارگی آن را آیۀ مبارکۀ سورۀ مبارکۀ النساء هم تائید می کند . درین جا چند نقطه قابل یاداشت است و آن اینکه :

1 ـ وحی تورات نوشته شده در الواح به زبان عبری .

2 ـ با مفهوم شدن کلماتی مانند « نزول » ؛ « عالم زبرین » و « عالم زیرین » ؛ چون نسبت موقعیت موسی « ع » را اگر در نظر بگریم .

3 ـ بیرونی بودن وحی .

اینجا بازهم مزاحمت پرسش را به دکتور سروش روا می داریم و می پرسیم که :

در وحی تورات ؛ آن کلام بی صورت الله « ج » را چه کسی صورت عبرانی داد ؟

آیا این وحی را موسی « ع » از یمین و یسار و یا فوق و تحت در یافت می دارد ؟

این وحی بیرونی بود یا درونی ؟

اگر در جواب سؤال اول بگویم که بر کلام بی صورت الله «ج » صورت عبرانی را موسی « ع » ترسیم نموده است ؛ این گونه جواب کذب محض است ؛ زیرا موسی « ع » آن وحی را در الواح نوشته به صورت عبرانی دریافت داشت و آنرا فهم کرد ؛ آیا این دلیل خیلی واضح و روشن نیست که آن ذات کبریایی این وحی را به جامه و خلعت عبرانی نازل کرده است ؟ ؛ پس در کجای این وحی نشان خلاقیت ذهن پیامبرانۀ حضرت موسی « ع » را می نوان یافت ؟

پس این هم مسلم است که نظر به موقعیت موسی « ع » این وحی از بالا بوده است و با معنی بودن مفاهیم « نزول ؛ بالا و پایین را به خوبی و قشنگی می توان درک و فهم و اعتراف کرد طوریکه همۀ این ها را می توان در شرح تاریخی حوریب آموخت .

کاملاً هویدا است که این وحی بیرونی بود یعنی از نفس نفیس و پاک موسی « ع » بروز نه کرده بود کاملاً صاف و شفاف بیرونی بود .

با این صورت حال در می یابیم که جواب دکتور سروش در مورد سؤال بیرونی یا درونی بودن وحی نوعی تجاهل عارفانه و یا طفره رفتن است تا بتواند بر اساس این طفره رفتن و تجاهل عارفانه به نفع نظریۀ نو اعتزالیت در درونی بودن وحی بیشتر تأکید ورزد و از این جهت است که خیلی ساده و راحت جواب می دهد که بیرونی بودن و درونی بودن وحی مو ضوعیتی ندارد .

هرسه موردی که می توان از نزول وحی در مثال تورات استخراج کرد با مواد فکری که اساسات نو اعتزالیت دکتور سروش را پی ریزی کرده اند در تضاد آشکار اند .

درین جا یک پرسش جدی ذهنم را می خراشد و آن این است که :

آن موجود بی نهایت زیبا ؛ منزه از تجسیم و صورت پردازی های ذهن انسانی را که خالق و پروردگار ما است و پرستش آن ذات احدیت را مکلف هستیم و به جا می آوریم ؛ ذهن خلاق و قوۀ خیال پیامبر « ص » چرا صورت نگاری نکرده است ؟ و اگر این زیبای قادر متعال را ؛ صورت نگاری کرده ؛ بر دکتور سروش و تیم همراهان نو اعتزالیت است که شکل و صورت آن را ارائه دهند و اگر صورتی درین مورد در آرشیف نواعتزالیت معرفت مدار وجود ندارد که به پیامبر « ص » انتساب دهند ؛ لابد در جستجوی آنند که در مخزن روایات جعلی و اشعار گونه و یا در کنج متروک تاریخ تصویری از این زیبای منزه از تجسیم را بیابند و آن را به ذهن خلاق و قوۀ خیال « پیامبر » نسبت دهند و اگر اعتراف دارند که چنین چیزی نیست پس توضیح دهند که این مورد چرا از خلاقیت ذهن خلاق و قوۀ خیال پیامبر « ص » بی بهره و بی نصیب است ؟ و چرا خلاقیت ذهن پیامبر سراغ این ذات منزه از تجسیم را نه گرفته است تا به آن آرایش تصویری و هنری بدهد ؟

آیا آنها باور ندارند اینکه این پیامبران راستین بودند که صورت شکستند و در هرجا و هر مکان قامت رسای بتی را از سریر پرستش به زیر افگنده اند و صورتش را به خاک ذلت مالیده اند ؟

آری ! تاریخ را ورق بزنید و نام های مبارک این صورت شکنان را جستجو کنید که خیلی آسان در یافتنی است .

بر گردیم به قصۀ ولایت کلیۀ الهی دکتور سروش که سر دراز دارد ؛ در داستان جعلی و ساختگی « موسی و شبان » که در تضاد کامل و روشن با تعالیم انبیاء کرام « ع » است ؛ چگونه از صحت ساقط می شود .

موسی « ع » از کفر گویی شبان خوشنود نیست و امر به توقف آن همه کفر گویی می دهد ؛ در حالیکه خدا از آن خشنود است و در استمرار آن رضایت دارد و پیمبرش را سرزنش می کند که اتصال بنده اش را قطع کرده است و می گوید که « کار تو وصل کردن است ؛ نه اینکه فصل کردن باشد »

بیاید به دیدۀ انصاف بنگریم که چرا در قرب اولیاء کرام با خدا ؛ کلام ؛ امر ونهی و حب و بغض شان درینجا متفاوت ؛ و متضاد هستند ؟

این است پایه ها و اساسات نو اعتزالیت عارفانۀ دکتور سروش ! زهی بی انصافی آشکار .

د ر گفتگوی دکتور سروش با متین غفاریان که به « نو معتزلی هستم » معنون شده است دو چیز مهم دیگر قابل یاداشت هستند که عبارتند از :

1 ـ استقلال عقل اخلاقی از وحی

2 ـ اهمیت پیش فرض ها بر ای ثفسیر کردن قرآن کریم { هرمونتیک }

هردوی این موارد ایجاب نقد وسیعی را می کنند که گنجایش این مقال خیلی خورد است تا آن نقد را در خود جا دهد بناءً به یک نقد خیلی مختصر و خلاصه می پردازیم .

با در نظر داشت نظریۀ اخلاقی معتزله ؛ دکتور سروش عقل و وحی را از هم دیگر مستقل می داند و آنها را در عرض همدیگر قرار می دهد .

این استقلال از منظر فلسفی شاید دلائلی داشته باشد که « ایمانوئل کانت » نیز به آن دست یافته است ؛ اما دیدگاه دینی درین باره به صراحت عقل اخلاقی را مرتبط به وحی می داند و این مورد با وضع قوانین نیز بی ارتباط از وحی نیست یعنی اینکه اخلاق کاملاً وحیانی است و قانون هم که بر اخلاق ابتنأ دارد منشاء وحیانی دارد .

بنده درین مورد در سلسله مقالات « اسلام و آزادی » بحث مشروحی نموده ام که انشاء الله این عنوان را به صورت یک کتاب خدمت خوانندگان در آیندۀ نزدیک تقدیم می دارم .

نمی دانم این کم لطفی و بی مهری دکتور سروش نسبت به وحی است یا نسبت به عقل اخلاقی که آن هارا از همدیگر جدا می داند و ریشه در کجا دارد ؟

این سؤال از آن جهت مطرح می شود که وسعت ساحۀ نفوذ وحی چنان گسترده است که حتی زنبور عسل نیز از این خوان پر برکت میوۀ معرفت می چیند ؛ اما عقل انسانی از آن بی نیاز باشد و به اخلاق هم منشۀ بشری و هم وحیانی قائل شویم . در حالیکه این با تعلیمات دینی کاملاً نا سازگاری دارد ؛ پس از منظر دینی سخنان دکتور سروش اشتباه و نادرست اند .

اما در بارۀ نظریۀ هرمونتیکی یا تفسیری و تأویلی دکتور سروش باید بگویم که :

این درست است که در تأویل و تبیین پیش فرض ها مهم و تعیین کننده هستند ؛ پس در تفسیر و تأ ویل یک متن ادبی و یا هر متنی باشد باید پیش فرض های صحیح و خطا از همدیگر جدا شوند و هم چنان پیش فرض های نادرست را هم باید حفظ کرد ؛ اما در تأو.یل و تفسیر متون معتبر دینی چون قرآن کریم ؛ بر علاوۀ جدا کردن پیش فرض های درست و نا درست ؛ پیش فرض های که نادرست اند و با متن سازگاری ندارند باید دور انداخته شوند یا به اصطلاح به دیوار زده شوند .

از اینکه انسان یک موچود تاریخی است و خود در تاریخ شرکت دارد مشکل است که به یک فهم جامع و شامل برسد از این جهت برای فهمیدن درست و تمیز صواب از نا صواب و صحیح از غلط ؛ نیاز مند آن دانش و آگاهی است که غیر تاریخی است و بر تاریخ اشراف دارد ؛ این دانش و آگاهی عبارت از « وحی » است و در تفسیر و تأویل قرآن کریم پیش فرض های صحیح و درست هستند که بر دانش و آگاهی وحیانی ابتناء دارند و از این جاست که می بینیم در اساسات همیشه بین متن و تأویل متن همگونی و سازگاری است و معرفت دینی از دین جدا نیست و آنچه که آگاهی علم انسانی و یا آگاهی تاریخی است و این آگاهی از اینکه نسبت به اشخاص متفاوت است و پیش فرض های را سرو سامان می دهد که در فروعات ؛ آنجا ها که وحی به اجمال سخن زده در تأویل و تفسیر مشرح تفاوت رخ می نماید و آشکار می شود و یا آن چا ها که وحی صریح نیست ؛ تفاوت در پیش فرض ها ؛ تأویل و تفسیر را متفاوت می سازد .

اگر پیش فرض ها صحیح و درست باشند ؛ در گسترۀ معانی متن اصلی جا می گیرند و پی آمد آن سازگاری تأویل و متن است و اگر پیش فرض ها نادرست باشند خود متن آنهارا دور می اندازد .

پس گفته می توانیم که تعدد حق غیر موجه است و معرفت دینی جدا از دین نیست آنطوریکه دکتور سروش می اندیشد .

مشکل دکتور سروش در اینجا این است که بر دانش تاریخی تکیه زده و از دانش و آگاهی غیر تاریخی « وحی » غافل مانده است .

برگردیم به ادعای دکتور سروش در مصاحبه با میشل هوبینک که این گونه فرمایش دارند :

« در روایات سنتی پیامبر تنها وسیلۀ انتقال وحی است » و در نوشتۀ دکتور سروش به عنوان « طوطی و زنبور » طنز گونه از آن به « طوطی سدره المنتهی » تعبیر شده است .

این جا دیگر واقعاً به سطحی اندیشی دکتور سروش پی می بریم . در این نقد؛ شسخصیت پیامبر « ص » و وظایف شان در عرصه های مختلف زندگی در رابطه با رسالت و نبوت شان روشن ساخته شد که خلاف این گونه ادعا ها را ثابت می سازد .

دکتور سروش در مصاحبه با میشل هوبینک ادعای دیگری نیز دارد و آن اینکه :

« جنبه های از وحی خطا پذیر است » ادعای محض و فاقد مثال است و از این جهت چون فاقد مثال است از نقد آن انصراف کردیم چون ارزش نقد را ندارد و بر سروش است که اگر راست می گوید مثال آن را ذکر کند تا به نقد در آید .

دکتور سروش در نوشتۀ خود معنون به « طوطی و زنبور » از به رسمیت شناختن ماه های قمری ؛ قوانین امضایی و صحه گذاشتن به ماه های حرام یاد می کند که از روی قرآن کریم ثابت اند و چنان نتیجه گیری می کند که این همه ناشی از دخالت شخصیت عربیت پیامبر « ص » بوده و در قرآن صورت وحی به خود گرفته اند .

درین موارد ادعا های دکتور سروش شبیه اتهام بر پیامبر « ص » است و اینگونه تأویل ها بر پیش فرض های نادرست ابتناء دارند که اثبات نادرستی آن پیش فرض ها مجال و فرصت دیگر و بیشتر می خواهد بناءً فعلاً با همین کم و قلیل بسنده می کنیم .

و السلام

منابع :

1 ـ بیان القرآن { مجموعۀ ترجمۀ قرآن کریم توسط داکتر اسرار احمد }

2 ـ سیرت سرور عالم ـ به اهتمام نعیم صدیقی

3 ـ سایت رسمی دکتور عبدالکریم سروش

4ـ Quran Explorer

5 ـ حوزه نت

0 Kommentare: