تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

اسلام و آزادی 3

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

تصمیم گرائی نیزاز تنوع بی بهره نه مانده و با اشکال گوناگون آن میتوان برخورد .

شایان توجه و قابل ذکر است که Dezisionismus را فیلسوف آلمانی Karl Schmitt در بحث های سیاسی و حقوقی در قرن بیستم مطرح کرد و بر تصمیم و تصمیم گیرنده در سیاست و حقوق تاءکید ورزید و هم چنان یورگن هابرماس در بین دیگران در فلسفۀ اخلاقی Deskursethik نوعی Dezisionismus اخلاقی را اظهار میدارد ؛ بدین باور که یک بیان نورماتیف آنگاه نافذ و معتبر است که تضمین تصویب آن از طرف گروه های با هم مرتبط صورت گفته باشد ؛ محتوای معنائی یا Semantik آن را مورد توجه قرار نه میدهد در حالیکه Richard Mervyn Hare فیلسوف انگلیسی ؛ فلسفۀ اخلاقی خود را به نام Universal Prescriptivism ارائه میدهد ودر شکل آنالیز لسانی یا تجزیۀ زبانی خصوصیت های منطقی و معنائی را در مفاهیم اخلاقی و جبر های اخلاقی وبه تعبیرات جامعیت و دستوری بودن که از خصوصیت های منطقی و معنائی اشتقاق می یابد تاءکید می ورزد .

ترکیب جامعیت و دستوری بودن یا Universalität وPräskriptivität راه به نوعیKonsquentialismus میبرد که از نوع جان استوارت میل و جرمی بنتام متفاوت است زیرا او برین باور است که قواعد وظوابط اخلاقی را نه می توان تنها بر پرنسیپ های فایده باور بناء ساخت وبناً نظریات اخلاقی Hare را میتوان در فهرست یوتیلیتاریانیزم ترجیحی یا Präferenzutilitarismus در نظر گرفت .

ترکیز بیشتر ما در این بحث بیان پارۀ از نظریات Karl Schmitt است که از لحاظ سیاسی وحقوقی نظریات این فیلسوف در تصمیم گرائی حائز اهمیت است و بعداً به نقد تصمیم گرائی می پردازیم .

به صورت مختصر نظریات کارل شمیت را اینگونه بیان میداریم که :

1ـ قانون را قدرت واقتدار میسازد ؛ نه حقیقت و واقیعت امر { Autoritas non veritas facit legem}؛ بدین مفهوم که وجود دولت توجیه کنندۀ سیاست است {رهبر قانون ساز و حامی آن است } .

2ـ تفکر سیاسی و غریزۀ سیاسی ؛ در عمل ونظر خود را در قابلیت تشخیص دوست ودشمن اثبات می کند ؛ به این مفهوم که وجود سیاسی دولت زمانی قابل اثبات است که توانائی تمایز بین دوست ودشمن را داشته باشد یعنی این که مشخص ساختن دوست و دشمن اثبات کنندۀ دولت است .

3ـ هر نظمی ومقررۀ بر تصمیم مبتنی است نه بر نورم ؛ به همین ترتیب هم نظام حقوقی مانند هر نظمی دیگر .
4ـ تصمیم خود را از قید هر نورم آزاد میسازد وبه مفهوم مطلق آن عرض اندام میکند .
5ـ حالت های استثنائی از اهمیت ویژه بر خوردار اند تا حالات نورمال ؛ استثناء است که قابلیت های تصمیم گیری یک دولت را به آزمایش می گذارد .
6 ـ گروپ ها وتجمعاتی که خود شانرا اسم ورسمی سیاسی میدهند ضروزی است که دو مشخصۀ « وحدت و حاکمیت » را داشته باشند و حاکم کسی است که در حالات استثنائی تصمیم می گیرد .
این بود خلاصه وعصارۀ نظریات کارل شمیت که ذکر کردیم وبه همین اندازه اکتفاء می کنیم زیرا تفصیل از حوصلۀ بحث ما خارج است؛ و حال می پردازیم به نقد تصمیم گرائی :
تصمیم لحظۀ از لحظات اراده است که مرحلۀ بعدی آن اجراء عملی به صورت کاری و یا امر ونهی کسوت عینیت به بر می کند و طوریکه میدانیم ؛ اراده نوعی از انواع تفکر واندیشه است که از حالت ذهنی می خواهد بیرون آید وصورت عملی اختیار نماید و تصمیم توانائی فکری وعملی انسان است که اراده را تحقق می بخشد .
این یک امر مسلم وغیر قابل انکار است که تفکر واندیشۀ سالم بر پرنسیپ های عقلی مبتنی است و هیچگاهی بی نیاز از معیار ها ونورم ها نیست و این معیار ها ونورم ها است که تفکر و اندیشه را هدایت و رهنمائی می کنند و توانائی فکری وعملی را تا حدی بالا می برند که در نتیجۀ آن تصمیم شکل می گیرد ؛ بناً تصمیم ومحتوای تصمیم در رابطه های معقول ومنطقی همد یگر را توجیه میکنند و این رابطه های عاری از تضاد و تقابل؛ به محتوای تصمیم وتصمیم هویت توحیدی میبخشند که در شرایط هم سان و در امتداد زمان برای بشریت قابل درک و قابل قبول است .
تصمیم آنگاه که آزاد ازقید و قیود نورم ها به وسیلۀ تصمیم گیرندۀ صورت عملی به خود اختیار میکند ؛ بار منفی آن نافذ وچشمگیر است و به صورت خواست غرایز و دیوی حرص و آز مطرح می شود ؛ نه تنها زیان بار ومخرب است بلکه وضعیتی و حالتی را به وجود می آورد که همۀ اساسات وشالوده های حقوقی ؛ قانونی واخلاقی فرو میریزند و « وضع طبیعی» حاکم می گردد و اگر مراکز قدرت متعدد و منتشر باشند ؛ تنازع بقا ء چنگ و دندان خونین خود را نشان می دهد و اگر هم زور گوئی به شکل قدرت متمرکز ساختار وتشکیلاتی را پایه و اساس گذاشت ؛ استبداد و خودکامگی وخود سری شاخص بارز اینگونه جوامع است .
از جانب دیگر میدانیم که اخذ تصمیم در حالات استثنائی و دشوار ؛ همچنان به حیث یک قانون گذار از اهمیت ویژۀ بر خوردار است ودر هردو مورد در یک جامعۀ سالم تصمیم بر ارزش های حقوقی واخلاقی مبتنی است یا به عبارۀ دیگر با در نظر داشت قواعد حقوقی واخلاقی و به کمک آنها میتوان تصمیم گرفت .
یکی از نظریه های اخلاقی که می خواهیم به صورت خیلی مختصر از آن ذکر به عمل آوریم سود باوری یا Utilitarismus است. این نظریه در مواجهه با دید نسبی از اخلاق عمل اخلاقی
را بر مبنای تاءمل و تعقل توجیه می نماید و از نظریه پردازان این نظریۀ اخلاقی میتوان جرمی بنتام ؛ جان استوارت میل و مور را نام گرفت .
سود باوری نظریۀ اخلاقی غایت گرا است و درک جهانشمول از اخلاق دارد .

این نظریه بر این باور است که عمل و رفتاری درست است واز صحت بر خوردار که بیشترین خوبی را به بیشترین تعداد از انسان ها بوجود می آورد یعنی از دید سودباوری عملی پسندیده است که خوبی همه در آن ضمانت شده باشد .

سودباوری عاری از این دقت است که بر کدام اساس میتوان در عمل شق های مختلف را با هم مقایسه کرد ؟.

در سود باوری فردیت و تفرد فرد در یک مجموعۀ که کل را افاده می کند به تحلیل می رود ؛ کلی که سود باوری بیشترین مقدار خوبی را به آن اختصاص میدهد و به حیث هدف دست یافتنی صحت عملی و رفتاری را در نتیجۀ آن اثبات می کند ؛ فرد و ارادۀ فرد را به عنوان جزء آن کل نادیده می انگارد ؛ بناً فرد غایت و هدف نیست ؛ آنچه هدف و غایت است یک مجموعه و یک کل است .

به طور مثال اگر فرد زندانی را در نظر بگیریم که داروی جهت تداوی مرضی به صورت آزمایشی بالای آن تطبیق شود در حالیکه در مراحل آزمایشگاهی تا رسیدن به یک نتیجۀ ثابت علمی و عرضۀ آن به حیث یک فرآوردۀ داروئی به نفع ملیون ها انسان خیلی خطر ناک و زیان بار است ؛ از نظر و دید این نظریه این عمل یک عمل و رفتار اخلاقی محسوب میگردد ؛ در حالیکه فرد در اجتماع جایگاه خاص و ویژۀ خود را دارد که به عنوان واحدی از یک مجموعه وکل باید کرامت و آزادی هایش به رسمیت شناخته و احترام شود.

اکنون زمان آن فرا رسیده تا نظریۀ ایمانوئل کانت را مورد بحث و مطالعه قرار دهیم زیرا صورت بندی بحث قبلی تا حدی مارا توانائی درک بهتر در جهت فهم نظریۀ اخلاقی کانت را می دهد که این به نوبۀ خود سبب می گردد تا نظریۀ اخلاقی ؛ حقوقی و سیاسی دین مبین اسلام را به وضاحت درک کنیم و به تعریف آزادی و انسان آزاده در رابطه های اخلاقی ؛ تشریعی و تقنینی بپردازیم و نما و منظر یک جامعۀ آزاد را از دید اخلاقی و سیاسی دین مبین اسلام ارائه دهیم.

ایمانوئل کانت عالم و فیلسوف شهیر آلمانی در یک خانوادۀ مذهبی و زاهد مسیحی در 22 اپریل سال 1724 چشم به جهان گشود و در فبرور سال 1804 از جهان فانی رخت بر بست.

پرورش و تربیه در خانوادۀ مذهبی و زاهد اثرات خاص خودش را بالای کانت داشت واین تاء ثیر در بعضی از آثار کانت به وضوح قابل درک و فهم است بخصوص در فلسفۀ اخلاق و شکل گیری آن .

کانت به سن شانزده سالگی در دانشگاه کونیگسبرگ به آموختن دانش آغاز کرد ؛ در ریاضیات ؛ علوم طبیعی ؛ تئولوژی ؛ فلسفه ؛ زبان شناسی و ادبیات لاتینی به تحصیل پرداخت و از سال 1770 به حیث استاد در دانشگاه کونیگسبرگ ایفای وظیفه نمود .

کانت مرز میان تئولوژی و فلسفه را بارز و مشخص تر ساخت و برای اساس گذاری و تهداب گذاری جدید علوم ؛ اخلاقیات ؛ اعتقادات و باور ها ؛ فلسفۀ استعلائی اش را انکشاف داد .

تدوین فلسفۀ کانت بر جواب های چهار سؤال اساسی است که عبارت اند از :

الف ـ چه چیز دانسته میشود ؟ و یا اینکه انسان توانائی دانستن چه چیز ها را دارد ؟

جواب به این سؤال تئوری شناخت کانت را شکل و سامان میدهد.

ب ـ چه باید کرد ؟

پاسخ به این پرسش شکل و صورت بندی فلسفۀ اخلاق؛ اخلاق عینیت یافته یا قوانین و ساختار سیاسی جامعه را ارائه میدهد

ج ـ امیدوار بودن به چه چیزی مجاز است ؟

پاسخ به این سؤال در فلسفۀ مذهبی کانت تصریح شده است .

د ـ انسان چگونه موجودی است ؟

پاسخ این سؤال را در تصریحاتی که در مبحث انتروپولوژی کانت به آن پرداخته میتوان یافت.

ترکیز ما در این بحث بر نکات عمده و مهم نظریۀ اخلاقی کانت است تا معرفی و شناخت کل فلسفۀ کانت زیرا از حوصلۀ بحث ما خارج است و از جانبی هم یک کار اکادمیک است که ظرفیت های خاص خود را اقتضاء دارد.

از اینکه نظریۀ اخلاقی کانت در یک کتاب و یا یک رساله تدوین نیافته و در آثار متعددش منتشر است و در توالی زمانی شکل گرفته زیرا تئوری شناخت کانت قوام نظریۀ اخلاقی اش است و نظریۀ اخلاقی کانت اساسات و شالودۀ نظریۀ سیاسی یا لیبرالیزم آن را شکل میدهد و صورت بندی میکند .

پس برای درک و فهم کامل نظریۀ اخلاقی کانت مراجعه به کتاب های آتی که در زمان های مختلف ؛ کانت آنها را منتشر ساخته ضروری است :

1 ـ نقد عقل محض یاKritik der reinen Vernunft یا Critique of pure Reason سال تاءلیف 1781 .

2 ـ بنیاد های مابعدالطبیعۀ اخلاق Grundlegung und Metaphysik der Sitte تاءلیف 1785.

در این کتاب { امر مطلق یا kategorische Imperativ } به حیث پرنسیب اخلاقی یا بالاترین هنجار اخلاقی معرفی شده و هم در بر گیرندۀ مفهوم آزادی است .

3 ـ نقد عقل عملی یا Kritik der paraktischen Vernunft یا bparaktical Reason Critique of سال تاءلیف 1788 اساسات در این کتاب تشریح شده است

4 ـ نقد قوۀ حکم Kritik der Urteilkraft یا سال تاءلیف 1793.

5 ـ دین فقط در حدود عقل یا Religion alone within the Limits of Reason سال تاءلیف 1793 .

6 ـ مابعدالطبیعۀ اخلاق یا Die Metaphysik der Sitten یا Metaphysics of Morals سال تاءلیف 1797

بنیاد های مابعدالطبیعۀ اخلاق و مابعدالطبیعۀ اخلاق تا اندازۀ عطش درک و فهم نظریۀ اخلاقی کانت را فرو می نشاند که ما هم بالنوبه بر بنیاد ها ترکیز میکنیم.

نظریۀ اخلاقی کانت فورمالیستی ؛ پیشین ؛ عقلی و وظیفه شناسانه یا deontologisch است .

با تعمق و دقت در نظریۀ اخلاقی کانت در می یابیم که خوب و بد از دیدگاه اخلاق در قلمرو عقل مطرح است و همینگونه آزادی فردی و اجتماعی را به صورت ذهنی یا subjecktiv و عینی یا objecktiv { به شکل قوانین }میتوانیم که فهم نمایم .

اخلاقی بودن از نظر و دیدگاه کانت لحظۀ از عقل و خرد است که که در عمل زمینۀ تبارز می یابد وچهره می گشاید و این بدان معنی است که انسان ماهیت اخلاقی بودن را از قبل دارا است و نه حاصل عمرش از تجربه و آزمایش .

یا به عبارۀ دیگر ؛ انسان مستقل از حسیات و غرایز تفکر اخلاقی و تصمیم اخلاقی دارد .

نظریۀ اخلاقی کانت بر خود مختاریت یا Autonomie و یا خود آئینی انسان تاءکید دارد و جبر یا Hetronomie را در مورد انسان نفی می کند و مردود می داند و این باز هم بدان معنی است که تصمیم اخلاقی در ذهن انسان موجود است .

خواست خود مختاریت یا Autonom عقل و خرد مقتضی رفتار خوب و نیک است و از این جهت است که عقل و خرد وظایف و انجام آن را پیش روی انسان می گذارد و بر اطاعت و انجام آن حکم می کند که عقل اقتضای آنرا دارد و انسان را به پیروی از اخلاقیات وامیدارد .

کانت همچنان برین نکته تاءکید دارد که معیار اخلاق در نفس خود انسان وجود دارد یا بهتر بگویم که در عقل و شعور انسان موجود است و از آن آگاهی دارد .

فلسفۀ اخلاقی کانت ؛ اصالت شکلی یا فورمالیستی است و بر اصلی در اخلاق تاءکید دارد که با معیار ها و ملاک های صوری یا شکلی قوانین عام منطبق است که آن هم در صورتی که ملاک ها و معیار های شکلی و صوری قبل از تجارب و مداخلۀ حواس به طور پیشین از عقل محض ناءشی شده باشد و این همان قوانینی است که عقل بر ما حکم می کند .

کانت عملی را اخلاقی می داند و به آن ارزش اخلاقی قایل است که به دور از احساسات و خواست های نفسانی تنها و تنها به حساب تکلیف و وظیفه صورت عملی به خود گیرد و این همان حالتی است که انسان به عنوان موجود متعقل و خرد ورز بارز می شود و برجستگی می یابد و در این صورت است که تمایلات نفسانی , خود خواهی ها و جاه طلبی ها مهار

می گردند و گسترۀ حاکمیت قانون از فرد تا جامعه معرف افراد و اجتماع عقل مند , عقلانی و خرد ورز است .

فلسفۀ اخلاقی کانت بر تضاد و تخاصم بین طبیعت تجربی که تمایلات نفسانی از آن ناءشی می شوند و تفکر و تصمیمی که از خرد ناب و خالص ناءشی می شود ازعان دارد .

از این جاست که در می یابیم که اولی قانون شکن ؛ خود کامه ؛ انحصار گر ؛ جاه طلب ؛ بی رحم ؛ سفاک و خون ریز است و دومی فرمان بر دار و مطیع قانون ؛ عدالت محور ؛ ایجاد کنندۀ امنیت ؛ رفاه گستر و ترقی خواه است .

فلسفۀ اخلاقی کانت به ما می گوید که انسان بین تعقل با خردورزی و تمایلات نفسانی در کشمکش و نزاع دایمی درونی قرار دارد و از طرف دیگر تمایلات نفسانی چون فریبنده است میتواند انسان را غافل سازد و از راه به چاه اندازد بناً پیروی از قوانین اخلاقی است که تضمین کنندۀ زندگی پر از سعادت ؛ صفا و صمیمیت می باشد و از این جاست که این قوانین به شکل اوامر بر ما نمایان می گردند و مکشوف میشوند .

و هم چنان در فلسفۀ اخلاقی کانت این هم مسلم است که پیروی از اوامر عقلی یا قوانین اخلاقی صورت مطلق خودش را دارد و بی اعتنائی انسان در برابر آن قابل توجیه نیست و از این جهت است که کانت بالاترین ملاک و یا معیار نهائی اخلاق را « امر مطلق » یاKategorische Imperativ , می نهد .

این یگانه معیاری است که زیاده از یکی وجود ندارد و تنها به سه صورت جلوه گر می شود و فورمول بندی می شود که عبارتند از :

1 ـ صورت Autonomie یا خود آئینی : این صورت به فورمولی در می آید که یک قانون عام وهمه شمول را به دست می دهد و کانت آن را چنین بیان می دارد « هرگز نباید به شیوه ای رفتار کنم که نتوانم همچنین اراده کنم که ظابطۀ رفتاری من به صورت قانون در آید . »

2 ـ صورتی که احترام به کرامت شخصی انسان را به نمایش می گذارد : این صورت را کانت با این بیان خود چنین فورمول بندی می کند « چنان عمل کن که انسان را ؛ خواه شخص خودت و خواه دیگران ؛ همواره غایت بدانی نه هرگز صرف وسیله »

این چهرۀ امر مطلق نافی هر عمل و رفتاری است که کرامت انسانی را نادیده می گیرد و آنرا پایمال میکند .هم چنان استفادۀ ابزاری از انسان را جهت بر آورده شدن تمایلات نفسانی که از طبیعت تجربی نأشی می گردد نفی می کند و بر آن خط بطلان می کشد .

3 ـ صورتی که قانون گذاری برای یک جامعۀ اخلاقی را ارائه می دارد : این صورت در بر دارندۀ این مفهوم است که تا هم آهنگی قواعد و ظوابط اخلاقی را که خاستگاه شان از قانون گذاری است با جهان امکانی اهداف و غایات بوجود آورد و این صورت امر مطلق در فلسفۀ اخلاقی کانت چنین صورت بندی شده است :

« همۀ ظابطه های ناشی از قانون گذاری خود ما باید با یک ملکوت امکانی غایات چنان هم آهنگ باشند که گوئی آن ملکوت ملک طبیعت است »

تر کیز بیشتر کانت در فلسفۀ اخلاق بر« نیت خیر و نیک » است و بر منای نیت خیر ونیک عمل و رفتار و کردار انسانی را اخلاقی توجیه می کند با آنهم که سود آور نباشد و زیان بار هم باشد و این نیت خیر و نیک اساس اجراء تکالیف اخلاقی و احترام محض به قانون است .

نظریۀ اخلاقی کانت اساس و شالودۀ محکم و نیرومندی برای صورت بندی شدن و شکل گیری نظریۀ سیاسی یا لیبرالیزم کانت است یعنی اینکه لیبرالیزم کانت از نظریۀ اخلاقی کانت تغذیه می شود و بارور می گردد و بر این مبنا است که کانت اساس یک جامعۀ مدنی را اخلاق می داند .

نظریۀ سیاسی کانت در چوکات لیبرالیزم خصایص اخلاقی اش را کاملاً و به وضوح نشان میدهد که می توان آن را چنین ارائه داد :

لیبرالیزم کانت دارای اوصاف چهارگانۀ فرد گرائی ؛ تساوی خواهی ؛ عمومیت شمول و اصلاح طلبی می باشد چون بر اخلاقی بودن فرد تاءکید بیشتر دارد ؛ مقام و منزلت اخلاقی هم سان به همۀ بشریت قائل است ؛ اعتقاد راسخ و خلل نا پذیر به وحدت و یگانگی اخلاقی در همۀ بشریت دارد و ازعان دارد که نهاد های سیاسی و اجتماعی قابلیت اصلاح پذیری دارند .

لیبرالیزم کانت بر شالودۀ فلسفۀ اخلاقی اش ضربۀ سهمگین و خورد کنندۀ بود بر پیکر نظام سیاسی ماکیاولی که با انتشار کتاب « شهریار » در سال 1513 ؛ رذائل اخلاقی چون ریاکاری ؛ کذب و فریب وعهدشکنی را در دربار حکمروایان ترویج کرده بود و بسان مرض مهلک شیوع یافته بود.

لیبرالیزم کانت از طرفی هم در تقابل آشکار با نظریۀ سیاسی توماس هابز Thomas Hobbs قرار دارد چون Hobbs برین اعتقاد است که انسان در عبور از« وضع طبیعی یا وضع بی قانونی »به طرف یک اجتماع و جامعۀ مدنی به شرطی از آزادی خود انصراف می کند و محدودیت های اخلاقی را در راه ایجاد یک جامعۀ مدنی می پذیرد که به بهترین وجه منافع اش تضمین شده باشد ؛ بناً به نظر هابز تاءسیس دولت ها ماهیت خود خواهانه و جاه طلبانه دارند و از جانبی هابز معتقد است که جهت محدود کردن گرایشات و تمایلات خود خواهانۀ افراد ؛ مقتضی آن است که قدرت در دست یک دولت مطلق العنان تمرکز یابد .

درین رابطه کانت نظر کاملاً متفاوت دارد و آن اینکه کانت به افراد ؛ اجتماع و دولت ماهیت اخلاقی قائل است زیرا کانت در نظریۀ سیاسی خود « اصل عام عدالت » را پایه و مبنا قرار میدهد که گونۀ دیگری از « امر مطلق یا Kategorische Imperativ « است .

با درک و فهم « اصل عام عدالت » در می یابیم که عدالت در دو چهرۀ خود یعنی چهزۀ ذهنی یا subjecktiv و چهرۀ عینی یا آبژکتیف {اخلاق عینیت یافته } تضمین کنندۀ بیشترین آزادی برای انسان است .

کانت تمایلی ریشه کن نه شدنی به گناه و بدی را در طبیعت انسانی معترف است بناً تمایل افراد انسانی را به طرز العمل های خود خواهانه ازعان دارد و منفعت جوئی را به صورت یک غریزۀ پرکشش می بیند ؛ لذا توجیه می کند که چرا انسان به دولت و حکومت و قوانین نیاز مند است .

کانت وجود دولت را بر اساس وظیفۀ منفی آن اثبات می کند چون دولت محدودیت های قانونی را به رسمیت می شناسد و هم چنان محدودیت هارا وضع می کند تا توانسته باشد که آزادی فرد فرد اجتماع را تضمین کرده باشد پس این از وظایف دولت است که از راه های قانونی هم صلاحیت و اقتدار حاکم و حکمران را محدود سازد وهم سرکشی های خود خواهانۀ شهروندان را جلوگیری و مهار کند و افسار گسیختگی را به تبعیت از قانون وادارد و این دولت است که با چنین اجراءت اش صلح و آرامش را به بار می نشاند و این صلح و آرامش است که بیشترین آزادی انسانی را در پی دارد .

از نظر کانت دولت به حکم اخلاق تکالیف و وظایفی را در برابر افراد جامعه قرار می دهد و طالب عمل کرد به آن است یعنی مقرر داشتن الزامات است نه اعطای حقوق ؛ و از اینجاست در می یابیم که کانت شهروندی را اجراء وظیفه و تکلیف می پندارد چون در صورت وظیفه شناسی است که جامعه خصایص اخلاقی خود را حفظ میکند و این خود سبب می گردد تا نظم و امنیت رونق یابد و به شکوفائی برسد و بیشترین آزادی را تحقق می بخشد .

عمده ترین و بارز ترین خصوصیت یک دولت خوب عدالت است و عدالت پیش از آنکه به صورت یک اصل قانونی عینیت یافته در پیکر اجتماع تبارز کند ؛ اصلی است اخلاقی و از این جهت است که کانت ماهیت دولت را اخلاقی می داند .

از نظر کانت پایه و اساس تمام قوانین در یک دولت خوب « اصل عام عدالت » است و هر پیکرۀ سیاسی در جهت تضمین آزادی باید آنرا بپذیرد .

کانت خاستگاه « اصل عام عدالت » را « حجیت عقل » میداند و در این رابطه قضاوت های مردم را به عنوان شواهد ذکر می کند

کانت « اصل عام عدالت » را براساس « اصل امتناع تناقض » اثبات می کند .

در دولت های جابرانه حاکمیت قانون از قدرت محض ناشی میشود و این قدرت محض خود از زور منشهء میگیرد ؛ پس آشکار و مبرهن است پایه و اساس « زور » آزادی منفی است و اما از نظر کانت تهداب و اساس دولت را عقلانیت و رضایت مردم تشکیل می دهد و نتیجه میگیرد که « اصل عام عدالت » در « ارادۀ عقلانی » بشر وجود دارد.

این بود خطوط خیلی کلی فلسفۀ اخلاقی و سیاسی کانت که بیان شد و ما به نکاتی از فلسفۀ اخلاقی و سیاسی کانت اکتفاء کردیم که از نظر ما ضروری بود .

تحت عنوان نظریۀ اخلاقی دین مبین اسلام که در بر گیرندۀ نظریۀ سیاسی دین مبین اسلام نیز هست ؛ مشکلات و معضلات و عدم توان مندی های نظریۀ اخلاقی ـ سیاسی کانت را هم به بحث خواهیم گرفت .

4 ـ نظریۀ اخلاقی دین مقدس اسلام :

نظریۀ اخلاقی دین مقدس اسلام بر حجیت وحی و رسالت {کلی و جزئی } و عقل محض { کلی } ابتناء دارد.

نظریۀ اخلاقی اسلامی توجیه کننده و بیانگر ذهنیت سالم فرد ؛ جامعه و زندگی عملی انسان ها در چار چوب ارزش ها است و یا ترسیم و نما و منظر واضح و روشن زندگی فردی و اجتماعی بر بنیاد اعتقادات توحیدی است .

وقتی زندگی فردی و اجتماعی میگوییم در بر گیرندۀ تمام مناسبات افراد و اجتماع است و این مناسبات شکل دهندۀ نظامی اند که وجود فردی و وجود اجتماعی به صورت های مستقل و اما تاءثیر گذار وجود شانرا در آن نشان میدهند ؛ وجود فردی آنگاه تبارز میکند که فردی در برابر حکمی اخلاقی ویا انتظار اخلاقی قرار گیرد و به اقتضای آن تصمیم گیرد وعمل نماید و در اینجا قصد و نیت فرد شایان توجه است ؛ از جانب دیگر ؛ فرد همزمان با حفظ شاخص های فردی ؛ وجود اجتماعی را نیز به نمایش می گذارد یعنی اینکه در ارتباط ؛ پیوستگی و اتصال مداوم با انسان های دیگر به زندگی وحیات خود ادامه می دهد .

ساختار های اجتماعی برآمده از مناسبات اجتماعی افراد اند که همیشه در دگرگونی و بستر تغییر و تحول قرار دارند و با وجود متغیر و سیٌال بودن ساختار های اجتماعی شاخص های ثابت فردی در آن جلوه گر است به این مفهوم که فرد از لحاظ اخلاقی وجود فردی ثابت دارد زیرا انسان ماهیت اخلاقی دارد و این ماهیت اخلاقی ثابت است و دگرگونی پذیر نیست چون مفاهیم خوب و بد ؛ حسن و قبح را انسان در ذهن یا عقل و یا فطرت از قبل در خود دارد و بر مبنای این که این مفاهیم ثابت اند و تغییر بردارنیستند ماهیت فردی را نیز ثبات می بخشند و از جانب دیگر در قضایای اخلاقی قضاوت یا داوری ارزشی دارد و طوریکه می دانیم قضاوت اخلاقی حکم و یا سلب نسبتی است بین مفهوم و مصداق و یا موضوع ومحمول ؛ و این قضاوت و صحت آن ارتباط مستقیم با شناخت انسان از مصداق دارد و عرصۀ ظهور حکم یا سلب رابطه بین مصداق و مفهوم اجتماع یا جامعۀ بشری است و اجتماع بشری است که با تغییر و تحول خود در توالی زمانی بستر زایش مصادیق مر حله به مرحله نو وجدید است که قضاوت های اخلاقی را شکل و سامان میدهد .
پس به این نتیجه می رسیم که وجود اجتماعی انسان زادۀ ساختار های متغیر اجتماعی می باشد .


ادامه......... 1 2 3 4 5 6 7

0 Kommentare: