تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

اسلام و آزادی 2

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی


با در نظر داشت اینکه قضایای اخلاقی ؛ قوانین ؛ حالات اختیاری و جبری انسان و زمینه ها و شرایط آنها ؛ مسائلی

حاکمیت ونهاد های تطبیق کننده و جاری کنندۀ قوانین با هم رابطه های نزدیک و نا گسستنی و به هم پیوسته دارند ؛ جهت روشن شدن مفهوم آزادی می خواهیم این جا مکثی طویلی داشته باشیم و بحث را درین مورد گسترش دهیم تا مشخص سازیم که چگونه می توان تعریفی از انسان آزاد در رابطع های اخلاقی و قانونی ارائه داد ؟

اولتر از همه ما باید منشاً و منبع اخلاق و قانون را در یابیم و آن ها را واضح و روشن سازیم تا بتوانیم صورت درست و صحیح از آزادی ترسیم کرده باشیم .

بدون درک عمیق از اخلاق و قانون و منشۀ آنها ؛ نمیتوان به شناخت جامع و کامل از آزادی رسید .

مبرهن و آشکار است که پیوستگی های اخلاق و قانون تنگا تنگ و نا گسستنی اند و گفتیم که قانون اخلاق عینیت یافته است بناءً به دور از منطق نیست که هردو را تحت نام اخلاق مورد مطالعه قرار دهیم .

این بحث از این جهت مهم و اساسی است که حیثیت مطلق آزادانۀ انسان با قرار گرفتن انسان در رابطه های محدود کنندۀ اخلاقی و حقوقی چگونه قابل توجیه است ؟

آیا باز هم در جهانی از محدودیت ها می توانیم نشانی از آزادی بیابیم ؟

این بحث به ما امکان آن را میسر می گرداند که در رابطه های حقوقی و اخلاقی ؛ آزادی را در یابیم و آن را رشد دهیم و بارور سازیم و بهتر توانسته باشیم که به سؤالات طرح شده فوق به صورت منطقی جواب ارائه کرده باشیم .

واضح و آشکار است که از آغاز پیدایش انسان ؛ اخلاق موضوع مورد بحث ادیان و فاسفه بوده و در ساحۀ قانون گذاری به حیث یک اصل زیر بنایی و مسلم در نظر گرفته شده است ؛ در جامعه شناسی ؛ جنبه های توصیفی جوامع و اجتماعات بشری را در بر می گیرد و خلاصه اینکه همۀ جوانب زندگی فردی و اجتماعی بشر را احتواء می کند .

اخلاق معرف رفتار ؛ کردار و گفتار انسان است .

اساسات اصلی اخلاق ؛ درک مفاهیم کلی و قضاوت های ارزشی اند که این خصوصیت ها و ویژگی ها از میان جانداران کرۀ زمین تنها بر تقدیر انسان رقم زده شده و تنها انسان است که قدرت درک مفاهیم و توانمندی قضاوت نمودن ارزشی را دارد ؛ بنا ءً اخلاق به صورت دقیق کلمه ؛ شناخت « خوب و بد » را ارئه می دهد ؛ درین جا مورد نظر خوب و بد ذاتی است نه خوب و بد توصیفی { البته اخلاق با خوب و بد ذاتی سر و کار دارد نه با خوب و بد توصیفی مانند خانۀ مجلل و قصر با شکوه خوب اند و قضاوتی که در خوب و بد توصیفی صورت می گیرد ؛ قضاوت فنی و تخنیکی نه قضاوت ارزشی و اخلاقی } و هم چنان طرز رفتار انسان را و چگونگی آنرا مورد بحث قرار می دهد در رابطه با درک و شناخت مفاهیم « خوب و بد » و طرز رفتار و جگونگی آن در مبحث اخلاق سؤالات آتی مطرح اند که باید این سؤالات را مورد برسی قرار داد و جواب در خور و مناسب را ارائه کرد که عبارتند از :

1 ـ خوب و بد چه معنی را افاده می کنند ؟

2 ـ فاعل مشخص کنندۀ خوب و بد کیست ؟

3 ـ آیا می توان از سود مندی و مفیدیت ؛ جبر های اخلاقی « باید ها و نباید ها » را استخراج کرد ؟

4 ـ آیا خوب و بد و باید ها و نباید ها اعتباری و نسبت به زمان و مکان دگرگون شونده و متغیر اند یا ثابت و جاوید ؟

واژه های « خوب و بد » و جبر های اخلاقی « باید و نباید » مفاهیم کلی اند و اسامی و نام های که با این مفاهیم کلی مطابقت دارند و تعبیری از آنها به دست می دهند مصادیق و یا مصداق های این مفاهیم کلی اند .

زمانیکه بر پایه و اساس حکمی و قضاوتی ؛ رابطه و نسبتی بین « مصداق و مفهوم » یا « موضوع و محمول » ثبوتی و ایجابی و یا هم سلبی و نفی آن رابطه و نسبت باشد ؛ انسان در برابر « قضیۀ اخلاقی » قرار دارد که از خود در برابر آن عکس العمل گوناگون نشان می دهد ؛ این عکس العمل ها و واکنش های متفاوت از مفاهیم ؛ و رابطه و نسبت بین مصداق و مفهوم ؛ آشکار و مبرهن است که متفاوت خواهد بود .

شایان توجه است که انسان در زندگی تاریخمند خود شاهد تنوع ساختار های اخلاقی و تقنینی است ؛ به این معنی که همه با هم یک مجموعۀ واحد و همگون نیستند و درین تاریخ مندی ؛ انسان نظاره گر تضاد ها و نا همگونی ها نیز هست .

تضاد ها و نا همگونی ها ناشی از جوابات ادیان و فلاسفه در تعریف و ارائۀ شناخت از مفاهیم « خوب و بد » است و هم چنان معرفی پایه و اساسی متفاوت و متضاد که بر مبنای آن مفاهیم « خوب و بد » و جبر های اخلاقی یا تکالیف اخلاقی { باید ها و نباید ها } اص.ل کلی اند و یا هم فاقد کلیت ؛ نقش کلیدی و اساسی در ظهور اختلاف و تفاوت در ساحۀ اخلاق و تقنین دارد .

یکی از مسائل مهم و اساسی که اخلاق به آن می پردازد در زندگی انسان ها تعیین اهداف است و هم چنین معرفی وسائل و ذرایع در جهت رسیدن به اهداف تعیین شده .

فلاسفه و ادیان به سبک و روش خاص شان تعییناتی را به نام اهداف و یا هم هدف نهائی صورت بندی کرده اند و وسیله ها را نیز مشخص نموده اند که این خود یک بحث طویل و پر پیچ و خم دار است خطاء ها و اشتباهات آنگاه چشمگیر است که وسیله جای هدف را می گیرد و یا جهت رسیدن به یک هدف پاک ؛ متعالی و با ارزش از وسیلۀ استفاده صورت می گیرد که با هدف هم خوانی ندارد ؛ به این معنی که در تضاد با اصول اخلاقی قرار دارد که با تأسف در زندگی روزمرۀ انسان ها بار ها اتفاق افتاده و خواهد افتاد و با صد درد و رنج وقتی به تاریخ بشریت در زمانه ها و ادوار مختلف نگاهی می اندازیم ؛ حکامی را در می یابیم که برای رسیدن به درجاتی ازحاکمیت از راه های غیر اخلاقی اقدام نموده اند و زمانیکه به قدرت رسیده اند و کام شان در رسیدن به هدف شرین شده ؛ تلاش ورزیده اند تا در جهت حفظ قدرت مذمومانه ترین طرح ها را به اجراء گذارند و به پست ترین اعمال دست یازند .

دغدغۀ اصلی اخلاق این است که شناخت دقیق خوب و بد ؛ حسن و قبح و هم چنان تمایز بین آنها و تعیین « تکالیف » را در هرگونه شرایط ارائه دهد .

جبر های اخلاقی که شکل ها و صورت های وظیفوی و تکلیفی فردی و اجتماعی انسان را ترسیم می دارند ؛ مشخص کنندۀ درستی و نا درستی کردار انسان اند .

جبر های اخلاقی سلسلۀ بهم پیوسته و نا گسستنی و همگون است که تضاد و تناقض در آن ها وجود ندارد و در وحدت و همگونی کامل قرار دارند .

جبر های اخلاقی اصولی را پی می ریزند که به نام قواعد و ظوابط اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها کار برد ضروری و اساسی دارند ؛ چون در نظر نه گرفتن آن ها ؛ شیرازۀ زندگی انسان ها را بهم می ریزد .

قواعد و ظوابط اخلاقی؛ نسبت افراد را در رابطه های فردی و اجتماعی تعیین می کند و در نهایت این رابطه ها را بر وفاق جمعی قانون مند میسازند ؛ این بدان معنی است که افراد با در نظر داشت مجموعۀ از قواعد و ظوابط اخلاقی ؛ وجایب و تکالیف شانرا نسبت به همدیگر درک می کنند و یاد می گیرند که چگونه نسبت بهم دیگر رفتار کنند .

جبر های اخلاقی جنبۀ تأکیدی و جنبل سلبی دارند ؛ جنبۀ تأکیدی بر رفتار و کردار مثبت انسان ها و جنبۀ سلبی این جبر بر رفتار و کردار منفی انسانها تبارز می کند ؛ یا به عبارۀ دیگر ؛ این جبر ها با جنبه های تأکیدی و سلبی شان سبب می گردند جمیع حقوقی که در برابر افراد قرار دارد مراعات شود و از رفتار های افسار گسیخته جداً جلو گیری به عمل آید تا جنبه های ایجابی یا تأکیدی آسیب و زیان به بینند و تا امنیت و رفاه جامعه مختل نه شود .

در چنین شرایط و اوضاع و احوال است که آزادی چهرۀ زیبا و دوست داشتنی اش را نشان می دهد و چنان درخشش و تللؤ دارد و هر طرف نور می افگند که انسان های خود خواه ؛ جاه طلب ؛ ظالم و بد سرشت چون خفاشان تاریک زیست و تاریک نشین به کوری متزاید گرفتار می شوند و خاکستر حسرت بر سر و روی باد می کنند .

در طول اعصار و قرون اخلاق نوع بشر از ثبات و یگانگی بر خوردار است ؛ آنچه درین زمینه تفاوت و اختلافات به مشاهده می رسد نأشی از درک اشتباه و غلط انسان ها است و مؤجه است که ما جهت ارائۀ پاسخ سؤال های اساسی و بنیادین در مورد اخلاق که در بالا مطرح شده اند و هم در اثبات ثبات و یگانگی تاریخی اخلاق نوع بشر بر جهار دیدگاه ترکیزنمایم که عبارتند از :

1 ـ اخلاق از نظر نسبیت گرایان

2 ـ اخلاق از نظر « اخلاق گفتمانی »

3 ـ اخلاق از نظر ایمانوئل کانت فیلسوف مشهور آلمانی

4 ـ اخلاق از نظر وحی ؛ نبوت و رسالت « دین مقدس اسلام »

مطالعۀ زندگی تاریخمند انسان ها که به حیث منبع اصلی دلائل ثبات و یگانگی اخلاق بشمار می آید نیز به آن اهتمام صورت گرفته است .

عزم و آهنگ ما درین بحث این است تا به اثبات برسانیم که دین مبین اسلام هم در ساحۀ تکوینی و هم در ساحۀ تشریعی و قانونی ؛ آزادی را تشخص اصلی احاد جامعه و ماهیت اجتماع بشری می داند و آنانیکه با نظریه پردازی های شان درین زمینه می کوشند تا آزادی را از دین مبین اسلام نفی کنند یا در اشتباه اند و یا هم عزایمی دارند درجهت اینکه از انسان استفادۀ ابزاری برند و راه را برای حاکمیت جور و ظلم و ستم باز نگهدارند و طاغوت و طاغوتیان را بر مسند حاکمیت بنشانند و با ظالمانه ترین شیوه حقوق انسان ها را در موارد مختلف پایمال سازند .

1 ـ اخلاق و نسبیت گرایان :

نسبیت گرایان اخلاق را در ظروف زمانی و مکانی ؛ اعتباری ؛ نسبی ؛ متحول و متغیر می دانند .

استدلال نسبیت گرایان استدلال چوبین است و چنان استدلالی چوبینی که بی تمکین است .

آنها استدلال می کنند که برخی و پارۀ از اعمال و کردار انسانها در روند تکامل بشر مفید واقع شده که بعد ها شکل عادت را به خود گرفته و به اخلاق از آنها تعبیر شده است .

این امر مسلم و غیر قابل انکار است که قضایای اخلاقی ؛ قضایای ارزشی اند ؛ بناءً برپایۀ « واقع » با آنکه سود مند و مفید باشند نمیتوان قضایای ارزشی را استخراج کرد و نتیجه گرفت .

سود آوری نه می تواند که یک عمل و یک کردار را تا سطح « حقانیت » ارتقاء دهد و یا اینکه از بودن و بودگی یا « هستی » غیر ممکن است که جبر های اخلاقی « باید و نباید » را استخراج کنیم چون چنین کاری محال است .

در استدلال نسبیت گرایان ارزشی بودن اخلاق کاملاً نادیده گرفته شده است و همچنان این استدلال در تضاد آشکار با حقیقت قرار دارد ؛ مثلاً :

نزاد پرستی یا راسیزم از روز اول بد بوده و تا آخرین لحظۀ زندگی بشردرین دنیا ؛ بد خواهد بود که این یک قضیۀ ضروری ؛ کلی و پیشین « a Priori « است و بداهت شهودی دارد و نه می توان بر آن صحه گذاشت که در تاریخ بشر ؛ واقع شده حاکمیت های بر پایۀ نژاد پرستی نسبت به برخی مردم منفعت بار بوده است .



2 ـ اخلاق گفتمانی یا Diskursethik :

اخلاق گفتمانی به تمام تئوری های اطلاق می شود و دلالت دارد که Diskurs یا گفتگو ؛ یا به واژۀ دیگر « گفتمان » نزد آنها معیار اصلی است یعنی اینکه در گفتگو ؛ احکام اخلاقی صورت بندی می شوند و شکل می گیرند .

معرف بر جستۀ اخلاق گفتمانی دو فیلسوف مشهور آلمانی های { « Karl Otto Apel » متولد 15 مارچ 1922در Düsseldorf و « Jürgen Habermas » متولد 18 جون 1929 در شهر Düsseldorf آلمان } می باشند .

اخلاق گفتمانی در برابر نظریۀ اخلاقی( Nonkognitivismus ) قرار دارد .

این تقابل از آن جهت است که Nonkognitivismus جهان شمول بودن و توجیۀ الزام آوری نورم ها را در گسترۀ عمومیت ؛ رد و نفی می کند { ادعای بر نفی حقانیت اصول اخلاقی را دارد } .

درین رابطه مهم است که دلائل و ادلۀ دوید هیوم David Hume را مورد دقت و مطالعه قرار داد .

به نظر دوید هیوم در مورد امکان داشتن دونوع اصول می توانند ادعای حقیقت بودن را بالا بکشند :

1 ـ اصولی که اظهار بیان رابطۀ را در مورد ایده ها بر عهده دارند .

2 ـ اصولی که اظهار بیانی در مورد تجربه دارند .

در مسائل و موضوعاتی چون اخلاق ؛ هیجانات ؛ خواستها ؛ رفتار وفاق عمومی بر اینکه با حقایق انطباق دارند ؛ بی مفهوم و بی معنی است .

عقل و خرد قاصر است از اینکه محرک خواستی شود و یا در برابر هیجانی و احساسی بایستد ؛ درین مورد بکار گیری عقل منجر به خستگی آن می شود . قواعد اخلاقی ؛ نزد هیوم پی آمد بکار گیری عقل نیست بلکه ابتناء آن بر احساس است .

هیوم عقل را برده و غلام هیجانات و احساسات می داند و بر آن باور مند است ؛ در حالیکه ( Kognitivismus ) ادعا دارد که با بکار بردن عقل و خرد ؛ نورم ها را عاقلانه و خردورزانه می توان اساس گذاشت .

اخلاق گفتمانی در قلمرو نظریاتی Kognitivismus نا فذ و چشمگیر است .

آهنگ و تلاش اخلاق گفتمانی این است تا بر ( Logische Trilemma ) غلبه حاصل نماید که در غیر آن با هر آزمایشی یک صورت منطقی توجیه و دلیل نهائی ؛ یا در یک سیر قهقرائی پایان ناپذیر و یا در یک دور تسلسل و یا هم

در یک حالت انقطاع تسلسل استدلال و توجیه { دگم Dogma }گیر افتادن نتیجۀ مختوم خواهد بود .

اخلاق گفتمانی ادعا دارد که بر طرف کردن مشکلات و معضلات منطقی فوق الذکررا بر ذمۀ خود دارد { عقلیت گرائی موشگافانۀ که معضلات بارز توجیهات و استدلالات را برسی می کند که پی آمد آن معرفت و شناخت مؤثق و ارائه آن است ؛ تلاش خرد مندانۀ است در جهت سد باب سیر قهقرائی پایان ناپذیر؛ دور تسلسل و انقطاع تسلسل استدلال و توجیه.

صدور احکام اخلاقی در نظریۀ اخلاق گفتمانی از جایگاهی صورت می گیرد که بنام عقل مرتبط یاد می شود .

اخلاق گفتمانی ؛ Modifikation یا نوعی تغییر اصلاح گرایانۀ نظریات اخلاقی ایمانوئل کانت به سمار می رود ؛ به این مفهوم که خصایص جهان شمولیتی ؛ فورمالیستی و وظیفه شناسانه یا تکلیف شناسانۀ نظریۀ اخلاقی کانت را در خود دارا است ؛ با آن هم اذعان دارد که رفتار عقلمندانه و خردورزانه در گفتگو رخ از پردۀ ابهام می گشاید ؛ اعیان می شود و مورد تائید و تأکید قرار می گیرد ؛ نه در نتیجۀ تأمل درونی .

اخلاق گفتمانی هم چنان ادعا دارد که با روش گفتگویا گفتمان می توان به نظریۀ اخلاقی کانت بعدی عملی داد یعنی اینکه جبر یا تکلیف مطلق جهان شمول را که از امر مطلق یا { Kategorische Imperativ} ناشی می شود با اصلی تعویض کرد که مشخص کننده یا شناسانندۀ شرایطی است که به یک نورم اخلاقی اعتبار و ارزش جهانی می بخشد یا به مفهوم دیگر ؛ تثبیت این اصل مشخص کننده بر عهدۀ عقل ارتباطی یا بین الذهنی است که جای عقل خالص یا خرد ناب را گرفته است یا به گفتۀ دیگر ؛ عقل ارتباطی مظهر زبانی و مادی عقل خالص و عقل عملی محض است .

از نظر اخلاق گفتمانی , همین جاست که اخلاق توانمندی آنرا می یابد تا در گسترۀ اجتماع مورد توافق قرار گیرد و عملی شود .

اصل اخلاقی نظریۀ کانت واضح نمی سازد که بلافاصله چه باید کرد ؟

اخلاق گفتمانی ؛ همانطور که قبلاً تذکر دادیم حل این معضل را در تدویر گفتمان یا راه اندازی گفتگو می داند و تلاش می ورزد تا مشخص کند که در شرایط و اوضاع و احوال مختلف و گوناگون کدام رفتار اخلاقی است .

اخلاق گفتمانی ؛ مسائل و موضوعات اخلاق را به صورت موضوعی مورد بحث و مداقه قرار می دهد مانند اخلاق طبی ؛ اخلاق تخنیکی ؛ اخلاق سپورتی را می توان به طور مثال ذکر کرد { مخصوصاً که اخلاق طبی در عصر ما از ویژگی و اهمیت فوق العاده بر خوردار است ؛ زیرا بر مبنای این اخلاق است که در مشروعیت دادن یک سلسله قوانین در کشور های متمدن جر و بحث های فراوان به میان آمده چون مسائلی در رابطه با سقط جنین و یا هم قتل مریض رنجور و دردمند لاعلاج به اجازۀ خود مریض و یا اقارب و خویشاوندان مریض توسط داکتر } .

اخلاق گفتمانی از آن جا شکل می گیرد که هر فردی که در گفتمان شرکت می کند می تواند ادعا های خود را مطرح کند ؛ موقف ایجابی و یا سلبی اتخاذ نماید و یا هم موضوعات و مسائل مورد بحث را زیر سؤال برد .

هیچ شرکت کنندۀ را نه می توان از حقوقی که در بحث و گفتگو دارد محروم کرد .

بناءً به طور خلاصه می توان گفت که بر مبنای اخلاق گفتمانی شرایط اصلی و اساسی صحت و اعتبار یک هنجار و نورم اخلاقی تائید و توافق همه شرکت کنندگان در گفتگو می باشد .

فورمول قانون عام کانت که چنین ذکر شده است « هرگز نباید به شیوۀ عمل کنم که نتوانم همچنین اراده کنم که ظابطۀ رفتاری من به صورت قانون عام در آید » در نظریۀ اخلاق گفتمانی حیثیت معیاری و محوری دارد و بر اساس این فورمول قانون عام کانت است که اخلاق گفتمانی زمانی حکمی را به سطح هنجار و نورم اخلاقی بالا می کشد که در نتیجۀ توافق عمومی به دست آمده باشد ؛ قضاوت شخص ؛ فرد و جمع در بارۀ آن یکسان باشد .

طوریکه می دانیم و شاهد هستیم نظریه ها و فلسفه ها نقد می شوند ؛ نظریۀ اخلاق گفتمانی نیز از نقد مصؤن و برکنار نمانده است و ضعف های خود را دارد .

تدویر گفتمان آزاد و همسان و هم سویه که بتوان حکمی را طبق توافق آن ؛ نورم اخلاقی معرفی کرد ؛ صعب و دشوار است چون مرد بودن یا زن بودن ؛ تفاوت سطوح علمی ؛ تفاوت و اختلاف شغلی ؛ مراتب و مواقف اجتماعی مانند کارفرما و کار گر ؛ غنا و فقر همۀ اینها بر گفتمان اثرات جدی دارند ؛ زیرا گفتمان نقطۀ تلاقی اغراض ؛ امیال ؛ پیش قضاوت ها ؛ تمایلات شغلی و تمسک های مرتبه ئی خواهد بود ؛ نه خرد بین الذهنی یا عقل ارتباطی .

با این صورت حال می بینیم که هر فرد بر خواست ها و منافع خود تأکید می ورزد که حاصل و پی آمد آن جز نقض حقوق همدیگر چیزی نیست .

اخلاق و جبر های اخلاق در رابطه با معرفت و شناخت از خوب و بد ذاتی مطرح اند باید پایه های مستحکم و شناخت مستقل داشته باشند .



3 ـ نظریۀ اخلاقی ایمانوئل کانت Immanuel Kant

قبل از آن که نظریۀ اخلاقی کانت را در طبق سخن { قابلیت وتوانائی که اندیشه وتفکر را به فعلیت می رساند ؛ از هیجانات واحساسات در بستر شعر وادب ؛ نمایش شگفت انگیزی بر پا می دارد

یا به تعبیر دیگر مظهر معنوی واحساسی انسان وانسانیت که بیدون آن انسان وانسانیت مفاهیم شانرا از دست میدهند } به علاقه مندان علم ومعرفت بسان یک ضیافت تقدیم داریم ؛ لازم به تذکر میدانیم که حساب Relativismusیا نسبیت گرائی چه در شکل توصیفی آن و چه در شکل هنجاری آن » ؛ Nonkognitivisms و Dezisionismus {تئوری سیاسی وقضائی است که تصمیم وتصمیم گیرنده در آن نقطۀ مرکزی را تشکیل میدهد ؛ به محتوای تصمیم اهمیت کمتری قائل است تا به خود تصمیم ؛ بنابرین تصمیم انسان ها دلبخواهی است وبوسیلۀ تجزیه وتحلیل منطقی ویا به کمک معیار ها وظوابط اخلاقی قابل توجیه نیست } را از نظریۀ اخلاقی کانت جدا کرد ؛ زیرا نظزیۀ اخلاقی کانت بنابر خصوصیات مختص به خودش درست نقطۀ مقابل آنها قرار دارد .



هدفی که ما از عنوان اسلام و آزادی در پی داریم بخوبی معلوم و آشکار است تا مفهوم آزادی را از دیدگاه دین مقدس اسلام تاؤیل وتبیین کنیم ومشخص سازیم که آزادی فردی واجتماعی چه وسعتی را در بر دارد و همچنان مدلل سازیم که قوانین از کجا ناشی میشوند ؛ همۀ این ها مسائل وموضوعاتی اند که تصریحات مشرح ومفصل را خواهان اند که به نوبۀ خود وبه اندازۀ فهم خود به آن می پردازیم .

به صورت مقدماتی گرچه در بخشهای قبلی این مأمول برآورده شده ونظریۀ بنیادی واساسی اسلام در مورد آزادی توضیح داده شده است ولی در ماهیت قوانین ودولت ومنشه و ریشۀ آنها ؛ روابط فرد واجتماع و نسبت هر دو با قوانین ودولت حرف های هنوز درین بحث ناگفته مانده اند که باید گفته شوند و به رشتۀ تحریر در آیند .

همچنان این بحث در بر گیرندۀ موضوع اساسی ومهمی که عبارت از به چالش کشاندن عقل وخرد آته ئیست وسیکولاریزم است ؛ میباشد .
آنگاه که Relativismus یا نسبیت گرائی در تنوع فرهنگی جهان ما معیار ها وظوابط مستحکم وثابت اخلاقی وقانونی را ارائه داده نمیتواند و محتوای استدلالات وتوجیهات آن فاقد قضاوت های ارزشی است ؛ Nonkognitivismus که عقل وخرد را برده وغلام هیجانات واحساسات میداند ؛ فاقد آن توانمندی های است که لجام گسیختگی های هیجان واحساس را مهار کند یا قانونمند سازد و شالودۀ برای یک جامعۀ آزاد به دور از چنگ و دندان تنازع بقاء بسازد وهمینگونه که نه میتوان بر بنیاد Dezisionismus نظام عادلانۀ سیاسی وحقوقی ساخت که حافظ ونگهبان آزادی بشر وارزش های انسانی باشد ؛ زمینه های اند که عقل آته ئیست ؛ عقل وخردی که قوام ودوام سیکولاریزم است آهسته آهسته جا را به عقل وخردی خالی می کند که در قلمرو« وحی ورسالت » نمایان وبارز بوده وروز تا روز نو وزیبا جلوه گر می شود ؛ این عقلی است که خود را به وسیلۀ وحی تاءویل ؛ تبیین وتفسیر میکند وچنان پر بار و توانمند است که او یکه و تنها رزم آور میدان معرکه ونبرد در برابر لجام گسیختگی های اسارت زا است وتنها منبع فروزانی است که از ساطع شدن نور آن تاریکی ها زدوده میشوند و تاریک اندیشی ها وتاریک نشینی ها به نقطۀ پایانی خود می رسند ؛ او سلطان بلامنازع است که آزادی تاج سرش است و انسان آزاده همدم وهمنشینش .

او ترویج کنندۀ خیر وخوبی ؛ فلاح وبهبودی است و بلآخره در یک جمله ؛ دفاع از آزادی وانسان آزاده برنامۀ عملی اش است یا به عبارۀ دیگر ؛ انکار جبت وطاغوت ؛ دو پدیدۀ که در طول تاریخ سبب بدبختی های زیادی و آلام بیشماری گردیده است .

جهت رسیدن به هدفی که در بالا ذکر کردیم و مطالبی که این هدف حاوی آن است ؛ ضروری است تا نظریۀ اخلاقی ایمانوئل کانت را تشریح کنیم واین از این مبناء شایان توجه استکه از یک طرف نظریۀ اخلاقی کانت شباهت ها وهمسوئی های با نظریۀ اخلاقی دین مبین اسلام دارد واز جانب دیگر نظریۀ اخلاقی کانت در برابر نظریات دیگر فلسفی از صلابت واستواری خاصی برخوردار میباشد زیرا بعد از ارسطو ؛ غرب زمین فیلسوفی چون کانت به خود ندیده است و امروز هم نظریات وافکارش نسبت به هر فیلسوف دیگر بیشترین وزن وسنگینی را دارا است .

تفاوت ها واختلافات بین نظریۀ اخلاقی دین مبین اسلام ونظریۀ اخلاقی کانت در مواردی آشکار وامر بدیهی است واما ترکیز ما بر یکسانی ها وشباهت ها است ؛ نه بر اختلافات و نه بر دیدگاه های متعارض ومتضاد .

باید به خاطر داشت که دین مبین اسلام از آغاز آفرینش بشر وتاریخ بشری تا اکنون وتا آینده های دور ودراز نهایت زندگی بشری در کرۀ زمین در متن جامعه وتاریخ بوده و خواهد بود و اما فلسفه چنین خصوصیتی را دارا نیست ؛ خواهی ناخواهی ضعف ونا توانی های متعددی را در عرصه های مختلف زندگی بشر و در توقیت متوالی و برهه های پی در پی زمانی از خود نشان داده است .

اگر توانائی آنرا داشته باشیم وبتوانیم که نظریۀ اخلاقی کانت را از دیدگاه وچشم انداز دین و وحی تجزیه وتحلیل کنیم ؛ شباهت ها وهم سوئی های اساسی وبنیادی را تثبیت نمایم ؛ در این صورت یکبار دیگر باز هم توانسته ایم ازطریق عقل ؛خرد ومنطق ؛ عقل آته ئیست را وسیکولاریزم مبتنی بر آن را در برابر سؤالاتی قرار دهیم که قادر به حل و پاسخگوئی آن نه خواهد بود که مسلماً نیست .

چون آزادی ؛ اخلاق ؛ وقانون باهم در رابطه های منطقی ومنظم که تناقض وتضاد در آن ها راه ندارد قرار دارند وهمدیگر را توجیه می نمایند ؛ ترسیم کنندۀ بک جامعۀ ایدآل برای بشریت میباشند ؛ هرگاه شناخت وتعریفات ما از آزادی ؛ اخلاق و قانون درست وصحیح نباشد ؛ نه تنها همدیگر را اثبات وتوجیه کرده نه می توانند بلکه رابطه هارا نیز متناقض ومتضاد می سازند و بشریت را از رسیدن به یک جامعۀ آزاد مانع می شوند .

طوریکه قبلاً به عرض رسانیدیم که هدف ما معرفی و ارائۀ شناخت انسان آزاد وجامعۀ آزاد در رابطه های اخلاقی و قانونی از دیدگاه اسلام است بناءً نظریۀ اخلاقی کانت با در نظر داشت ضعف ها ؛ کمی ها وکاستی های را که با خود حمل می کند ؛ تلاش عقلیت گرائی موشگافانه در جهت رسیدن به یک جامعۀ آزاد و قانون مند است که در راستای توجیه واستدلال عقلی از اهمیت ویژه ای بر خوردار است و از این جهت است که ما به آن عطف توجه داریم ؛ اما پرداختن به نظریۀ اخلاقی کانت هنوز قبل از وقت است زیرا مدعیان دیگری در سر راه قرار دارند که باید به آن ها به گفتگو پرداخت و شناخت دقیقی از آنها به خوانندگان گرانمایه تقدیم نمایم .

در این مورد می خواهیم که در مورد نسبیت گرائی ؛ تصمیم گرائی {Relativismus و Dezisionismus }قدری بیشتر دقیق شویم و برسی نسبتاً وسیعی داشته باشیم و هم چنان از« سود باوری یا « یوتیلیتاریا نیزم » نیز ذکر به عمل آوریم ومعیار های آنرا به محک آزمایش بزنیم .این از آن جهت مهم واساسی است تا درک بنیادی را حول موضوع مورد بحث داشته باشیم وتا توانسته باشیم که جهت گیری های فلسفی کانت را فهم ودرک نمایم واز جانبی آنگاه که در بخش اسلام به موضوع می پردازیم رابطه های توحیدی را بین آزادی ؛ اخلاق

وقانون بهتر درک وفهم کرده باشیم ویا در کل وسعت دایرۀ شناخت ومعرفت مارا ازدیاد بخشیده باشد .
راجع به نسبیت گرائی قبلاً تحت عنوان مستقل از آن حرف زده ایم و اما برگشت دوباره به این عنوان از آن جهت مهم است که اگر این نظریۀ اخلاقی پایه ومبنای حقوق وقانون قرار گیرد بشریت مزه وطعم تلخ تجربۀ نظام های غیرعادلانه

را خواهد چشید وآزادی را که مترادف با انسانیت است قربانی امیال واغراض خواهد کرد چون از این نظریۀ اخلاقی ما می آموزیم که هیچ معیار وظابطۀ اخلاقی دارای آن اعتبار نیست که بر طبق آن اصول اخلاقی را رد ویا قبول کنیم .

بناءً خوب وبد در نسبت زمانی ومکانی مفاهیم متغیر ومتضاد را باز گوئی مکنند وجا عوض میکنند و این کاملاً ضد نظریۀ اخلاقی کانت است وهم چنان در تضاد بنیادین با نظریۀ اخلاقی اسلام قرار داردو ارزش آنرا دارد که قدری بیشتر خود را به آن مصروف سازیم .

باید توجه داشت که بین نسبی گرائی توصیفی ونسبی گرائی هنجاری فرق وتفاوت قایل شد نسبیت گرائی توصیفی برین استناد دارد که برداشت واستنباط اخلاقی انسان بسته ومشروط به فکتور های بیرونی چون کلتور ؛ سیستم اقتصادی ؛ و نمایش طبقاتی است وبرین اساس است که نمیتوان از این ها معیار عام معتبر اخلاقی را استنتاج کرد ؛ طوریکه نسبیت باوری توصیفی به ما می گوید که معیار ها وارزش ها خاصتاً در رابطه با کلتور مطرح اند و ار آ نها اشتقاق می یابند وهر تلاش در جهت ترتیب دادن ؛ منظم ساختن ؛ وشکل دادن اصول ودستوراتی صورت می گیرد که از اعتقادات و مجموعۀ ظوابط اخلاقی یک کلتور ناءشی میشوند وقابلیت اجرائی قائل شدن به یک توضیح وتوجیه حقوق بشر در سطح عام آن برتمام انسان ها زیان بار خواهد بود .

نسبیت باوری توصیفی هم از لحاظ تجربی و هم از لحاظ استدلالی مورد انتقاد های شدید قرار گرفته ومذبوحانه تلاش دارد تا خود را تثبیت کند که حاصل این تلاش جز بازی با کلمات و واژه ها چیزی دیگری نیست .

در ساحۀ تجربه نفی آن از این جهت است که نتوانسته دلائل خود را به کرسی بنشاند چون اختلافات واقعی اخلاقی بین افراد مختلف وکلتور های مختلف اصولاً با هم دیگر مغایر ونا سازگار اند .

و از جانب دیگر نسبیت باوری کلتور را یکی از منابعی میداند که اخلاق از آن ناشی می شود ؛ با دقت وتعمق در می یابیم که نه تنها تجربۀ خوبی برای نسبیت باوری نیست بلکه بر مشکلات آن افروده می شود که از توجیه آن عاجز است زیرا کلتورKaltur واژۀ است که در مقابل ناتور Natur استعمال میگردد و چون نه می توان در وضع طبیعی زندگی را سر وسامان داد و با ایجاد سنت های اخلاقی ؛ سیستم اقتصادی ؛ نهاد های سیاسی و تلاش روز افزون در جهت کسب علم و دانش و هنر می توان از وضع طبیعی بیرون آمد که این اختیار نمودن وضع کلتوری میباشد .

کلتور نمایانگر ریخت بندی های رفتار وعمل کرد های افراد و نماد درون مایۀ یک اجتماع است که به طور عمده سه عنصر اساسی را در خود دارد که عبارتند از دین ؛ علم و دانش ؛ هنر می باشند .

یعنی اینکه با مسلط نمودن دین ؛ علم و دانش و هنر می توان از انسان یک تعریف کلتوری ارائه داد.

طوریکه آشکار است عنصر اساسی وبارز کلتور دین است و واضح است که دین امر و نهی اخلاقی و قانونی دارد و این امر و نهی اخلاقی وقانونی اثرات جدی بر وضع کلتوری اجتماع بشری دارد ؛ دین معیار های برای بشر عرضه میدارد که یا درست است و یا نادرست و بشر بنا بر علم و دانش اش در برابر آن موقف گیری می کند ؛ از اینجاست که با معیار های متفاوت دینی ودرک متفاوت اختلاف در جوامع بشری رامشاهده می کنیم.

حال به نسبیت باوران میگویم که دین قضاوت کرده و علم و دانش درستی ونادرستی را به ما نشان می دهد واین جا نقش شان در قضاوت کردن جا ومحلی ندارد .

در نفی استدلالی نسبیت باوری توصیفی چنین استدلال شده که تا زمانی به یک معیار قضاوت عام و معتبر اخلاقی باورمند نه بود چگونه می توان استدلال نسبیت باوری توصیفی را به حیث یک اصل عام و معتبر قبول کرد.

دلائل وتوجیهات وتاءویل وتفسیر در مورد نورم ها در یک جامعه از دیدگاه نسبیت باوری ؛ نا کار آمدی آن نیز قابل اثبات است زیرا تاریخ به ما از مبارزات پیامبران ؛ مصلحان وروشنفکران داستان ها دارد ؛ درستی ونادرستی نورم ها ؛ معیار هارا داده اند و در ایجاد یک جامعۀ اخلاقی و قانونمند مبارزه کرده اند و تاء کید ورزیده اند و در این راستا مخاطبان وپیروان نیز داشته اند وجهت تحقق اهداف شان وبه کرسی نشاندن دید ونظر شان تا پای جان پیش رفته اند .

یکی از تئوری های اخلاقی Dezisionismus است که توجیه گر نظام های سیاسی و حقوقی بر مبنای تصمیم و تصمیم گیرنده است و از این جهت است که ارتباط ملموس و محسوس با منبع قدرت دارد و این امر کاملاً مشهود و بر ملا است که مشروعیت این تئوری در رهن قدرت است.

از دیر زمانی که به زمان یونان باستان بر می گردد عدۀ از فلاسفه خوب و بد را بدون در نظر داشت صفت وماهیت آنها طوری تعرف کردند که خواست خدا خواندند و جملۀ که در زیر ذکر میکنیم معرف اصلی واساسی این طرز دید است :

« خوب ازآن جهت خوب است چونکه خدا به قدرت کاملۀ خود آنرا خواسته است ؛ میتوانست طوری دیگری نیز تصمیم گیرد ؛ در غیر آن مقتدر نه میبود »

بنابر این با این طرز دید خوب وبد مفاهیم ابدی وهمیشگی نیستند ودر مناسبات قدرت متحول ومتغیر اند پس به تبع از این ؛ مجموعه های اخلاقی وظوابط قانونی که شناخته شده اند و رسمیت دارند فاقد خصلت های همیشگی میباشند .

در همین رابطه است که « توماس هابز » بر این تاء کید دارد که اعتبار اجتماعی هر نورم بر قدرت تصمیم گیرنده ابتناء دارد .

او دولت و حکمران را به نام{ « لوایتان یا خدای فانی » هیولای افسانوی دریائی که در عهد عتیق و مکتوبات مسیحیان از آن نام برده شده } یاد کرد ؛ به این مفهوم ؛ دولت را

خدای فانی خواند که دارای قدرت واختیارات مطلق و بالاتر از افراد است وهمه باید از آن اطاعت کنند .

Dezisionismusدر حد توصیفی که با اثبات و یا نفی ارزش ها سر و کاری ندارد و به گونۀ خالص علمی دیدگاه اش را این طور ارائه میدارد که ؛ بدون استثناء در زندگی انسان ها ؛ تمام خواسته ها و اقتضااءت اخلاقی وحقوقی بر تصمیم اشخاص مشخص و مؤثق و دقیق در جهت اعتبار و عدم اعتبار ابتناء دارند .

ادامه......... 1 2 3 4 5 6 7

0 Kommentare: