تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

اسلام و آزادی 5

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

با شرح مختصری که از جوامع ابتدائی در سیر تاریخی بشرتذکر رفت ؛ دریافت های خود را در مورد عقاید و اخلاقیات این جوامع و مجتمع های بشری چنین رقم می زنیم :

1ـ عقاید :

عمدتاً از لحاظ مطالعۀ دینی انسان ها در تاریخ بشری دوگونه رفتار و کردار را به نمایش گذاشته اند و می گذارند که از دوگونه اعتقاد منشئه می گیرند . این دو گونه اعتقاد به نام های توحیدی و شرکی یاد شده اند .

از ماتریالیزم یا ماده پرستی به عنوان اعتقاد صرف نظر کردیم چون از جهتی اعتقاد نیست و از جهتی هویت ثابت و مستقل تاریخی ندارد و هم در توجیه اخلاق در زندگی بشر ناتوان ترین و در مانده ترین اندیشه ها و تفکر بشری است .

عقیدۀ و اعتقاد توحیدی این است که هستی و وجود کائنات و جهان قائم و متکی به ذات خود نیست بلکه در نتیجۀ ابداع ؛ خلق و تدبیر ذات واحد و یگانۀ ازلی و ابدی الله تبارک و تعالی که دارای جمیع کمالات و مبراء از هر عیب و نقص است ؛ صورت گرفته است . سنن و قوانین تکوینی این ذات مقدس و یگانه ؛ جبری و قوانین تشریعی آن اختیاری می باشد که این اختیار و آزادی طوریکه بار ها گفته آمدیم با جبر های اخلاقی و قانونی متعادل ساخته می شود ؛ بناً عقیدۀ توحیدی با جبر های اخلاقی و قانونی و آزادی انسانی وجامعۀ مدنی رابطۀ مستقیم دارد .

عقیده و اعتقاد شرکی این است که بشر در ظلمت های که کران آنها نا پیدا اند ؛ دست و پا می زند ؛ از اوهام و خیالات غیر منطقی پیروی می کند و سجده بر آستان هوا و هوس و اصنام خود ساخته و پرداخته می برد .

این نکته خیلی مهم و اساسی است تا بدانیم که از لحاظ تاریخی عقیدۀ توحیدی مقدم است یا عقیدۀ شرکی ؟

عدۀ از دانشمندان انتروپولوژست و جامعه شناسی برین عقیده اند که عقیدۀ شرکی مقدم بر عقیدۀ توحیدی بوده ؛ یعنی اینکه جوامع بشری به خدایان متعدد و گوناگون اعتقاد داشتند و با گذشت زمان در بستر تاریخ و شناخت بشر از خود و محیط اش سبب گردید تا از فهرست اسامی خدایان کاسته شود تا اینکه عقیده به یک خدا در مرحلۀ از مراحل تکامل بشری مشغلۀ فکری و عملی بشر گردد.

به گونۀ که قبلاً تذکر دادیم توحید و اخلاق باهم رابطۀ نا گستنی دارند؛ بناً اعتقاد به موجودی فوق الطبیعه در آسمان یا پیری آسمانی ازلی و جاوید و غیر مخلوق ؛ بینظیر و بی مانند و رئیس مملکت آسمان و زمین ؛ در جامعۀ ابتدائی دیریهای جنوب شرق استرالیا به نام های « نوراندر ؛ بیامبان ؛ بونجیل ؛ مونگانگما ؛ نورلی » ؛ و خالق و آفریدگار به نام « سینگا بنگا » در جامعۀ بیرهور های شوتا ناگپور هند و « رالوهیمبا » روح مستور و مرموز ؛ خدای آفریننده و در خلقت جهان دست در کار ؛ و وجود مفاهیم اخلاقی { که بعداً به آن می پردازیم } در این جوامع ومجتمع های بشری اثبات کنندۀ این هستند که توحید هم در دانش نظری و هم در تجارب زندگی تاریخمند مقدم بر شرک است .

پس شرک تغییر انحرافی تجارب زندگی انسانها در سیر تاریخی است که اساس و مبنای آن جهل و بی دانشی ؛ خرافات و اوهام ؛ هوا و هوس ؛ جاه طلبی و خود خواهی و تجاوز بر حقوق دیگران اند .

2 ـ اخلاقیات :

در برسی اخلاقی جوامع ابتدائی شرکی در پارۀ موارد به اخلاقیات ثابت و در پارۀ موارد به مفاهیم ثابت اخلاقی به وضوح پی میبریم و این جوامع در کمال سادگی شان نشان می دهند که در قضاوت اخلاقی یا اثبات و سلب رابطه بین مفاهیم و مصادیق راه انحراف را می پیمایند که ناشی از بی دانشی ؛ جهل ؛ اوهام پرستی شان است .

با آنکه چنین جوامع در یپمودن راه انحراف سیمای خسته و در مانده دارند و در هر فراز و نشیب زندگی ترس و وهم سایۀ شوم شانرا بر آنها گسترده باز هم می بینیم که از مفاهیم اخلاقی آگاهی دارند و به پارۀ از اخلاقیات که ضامن بقاء شان اند تمسک می ورزند که در زیر این مطلب را چنین می نگاریم :

الف ـ وجود خانواده

همینگونه که مبرهن و آشکار است که اساس هر اجتماع خانواده است ؛ درین جوامع نیز خانواده سنگ زیرین تشکل و ایجاد اجتماع بوده و این یک امر مسلم و غیر قابل انکار است و در یک تعریف خیلی مختصر خانواده را به صورت عام آن چنین مورد شناخت قرار میدهیم که اختصاص مرد و زنی نسبت به همدیگر به صورت علنی و آشکار با انجام مراسم مرسوم که مورد پذیرش مردم است ؛ می باشد .

اگر به این اختصاص مرد و زن در نسبت خانواده نگاه کنیم در می یابیم که این نسبت در اصل یک نسبت اخلاقی است زیرا جهت حفظ آن به اخلاق نیاز است چون پرورش کودک بر علاوۀ عواطف به اخلاق نیاز مند است ؛ نسبت خانوادگی مفهوم حریم خانواده را نیز در پی دارد که دفاع از آن در جهت حفظ و بقاء از آن ؛ حق مسلم و آشکار افراد خانواده است و در این رابطه است که محکومیت بی عفتی و روابط مرد وزن بیدون نسبت خانوادگی حتمی و لازمی است یا به عبارۀ دیگر روابطی مبتنی بر بی عفتی از آن جهت مذموم و بد است که خانه بر انداز و نقض کنندۀ خانواده است و عدم مشروعیت آن دفاع از حریم خانواده و سلامت آن است .

ب ـ قتل نفس به عنوان جرم سنگین

به اعتقاد دیریهای جنوب شرقی استرالیا وقتی که کونکی می تواند به طور سری و نا مرئی در اندرون بدن دشمنان استخوان یا سنگ بلور کوهی فرو کند که از آن به مرگ تعبیر میکنند در واقع قصدی است نسبت به جان کسی که صورت سری و نامرئی دارد و این یعنی جرمی است که در اجتماع دیریها محکوم است .

همچنان وقوع نوعی دیگری از مرگ بوسیلۀ کونکی با دزدیدن پیه یا « چربی » از بدن شخصی است .

همینگونه در می یابیم که وجود شخص در خانواده و اجتماع دارای حقوقی است که در صورتی معلوم شدن اسباب مرگ و قاتل ؛ اقارب و اقوام مقتول حق گرفتن انتقام را دارند که اجتماع برآن صحه گذاشته است .

همچنان دزدی نیز عملی بدی است که در پیوست با قتل آمده است .

ج ـ آزار و اذیت

آزار و اذیت که سلامت روانی و جسمی را برهم می زنند بیز به حیث بدی آشکار و محسوس معرفی شده اند به عزایم اشخاص کینه توز و ارواح شریر نسبت داده می شوند.

د ـ کینه توزی حسد گونه

این نوع کینه توزی بر مبنای حسد نیزبد و محکوم است که در « زخم چشم » تبارز می کند و راه خلاصی از آن ؛ خال گذاشتن در پیشانی زنها و انداختن سنگریزه ها تجویز شده است .

مفاهیم خیر و شر ؛ مهمان نوازی و ادب ؛ عدم میلان به جنگجوئی و ستیزه خوئی نیز اخلاقیاتی اند که در قبیلۀ باوندا می توان آنهارا به وضوح در یافت .

نمای اخلاقی مصر باستان :

در تاریخ مصر باستان اعتقاد به خدای مبهم و مجهولی به نام « پتاح » که او را خالق کل و آفرینندۀ عالم از گل قدیم می دانستند که از آن رایحۀ توحید به مشام می رسد و شاید بر این مبنا ء بوده که یکی از فراعنۀ جوان بنام« اخناتون » علم توحید و یکتا پرستی را بلند می کند

{باید متذکر شد این عقیدۀ توحیدی به گونۀ اعتقاد توحیدی ادیان توحیدی ابراهیمی نیست زیرا آمیخته با جهل و نادانی و گاهی هم همراه با تجسیم است }و معبود ملی مردم تب را که آمون نام داشت آتون نام می نهد و نام خود را از آمنحوتب به اخناتون یعنی مؤمن به آتون مبدل می کند .

این فرعون جوان دستور می دهد تا آتون خدای واحد و یکتا دانسته شود وخلقت کائنات و حفاظت مخلوقات به او انتساب یابد ؛ پس به اساس دستور این فرعون جوان ؛ کاهنان در معابد بانغمات ؛ سرود خورشید « آتون » را چنین سرایدند:

تو ای حور زیبا در آسمان

تو ای زندۀ فروزنده ؛ ای « آتون » ؛ سر آغاز زندگی

آن لحظه که از کرانۀ خاور می دمی

سراسر گیتی را سر شار از زیبائی می کنی

این است هنر تو که به زیبائی و جلال درخشندگی

بر فراز سراسر زمین تابنده است

پرتو فروزانت ؛ تا دور دست ؛ زمین را به شمشمۀ نور آگنده است.

{ نقل از کتاب تاریخ جامع ادیان تاءلیف جان بایر ناس ؛ ترجمۀ علی اصغر حکمت }

همچنان سرودۀ زیر در نغمات کاهنان در معابد آتون در تاریخ مصر باستان از شهرت خاصی بر خوردار است و آن اینکه :
وه چقدر آفرینشهای تو گونه گون است

آفرینشهای نهان مانده ؛ پیش از خلقت آدمی

ای خداوند جهان ؛ که دیگری جز تو نیست

تو زمین را بسان قلب خویش آفریدی

تو پهنۀ آ سمان را بر افراشتی که جایگاه طلوع تو باشد

این همه به مشیت تو صورت گرفته
در حالیکه تو خود ؛ تنها و یکتایی

ای مهر زندۀ فروزنده ؛ ای آتون که به صورت خویش تابنده ای

طلوع کرده ؛ می درخشی ؛ دور می شوی و باز گردنده ای

تو این هزار هزار صورت را از هستی خود ؛ به تنها ؛ پدید آورنده ای

شهر ها ؛ روستاها ؛ مزرعه ها ؛ راهها و رود هارا آفریننده ای

چشمان ؛ پیش از همۀ این آفریدگان ؛ تو را می بیند

جلوۀ آفتاب جهانتاب به روز شهکار هنر توست

چون تو رفتی این همه سپری می شود

و تمامی آدمیان خفته ؛ فرو می افتند

کسی جز تو چنین نمیتواند کرد

هنوز پرتو هنر تو در دل من است.

جهان به دست تو می گردد

که تو آنرا هستی بخشیده ای

چون تو هستی ؛ زنده اند

و چون رفتی ؛ مرده اند

از هنر تو زندگی میکنند

و آدمی نیز زندگی از تو یافته است

{ نقل از کتاب تاریخ جامع ادیان تاءلیف جان بایر ناس ؛ ترجمۀ علی اصغر حکمت }

در آغازین لحظات زندگی بشر و در اولین صبح روشن و میمون و مبارک اش از آگاهی پافتن از انسانیت و انسان بودن و رابطه اش با جهان و محیط اش ؛ انسانیت و انسان بودن رادر علم و معرفت و آگاهی از توحید و اخلاق که لازمۀ یقین و اعتقاد توحیدی است ؛ فهم کرد و آزادی حقیقی را در نفس و اجتماع تجربۀ روحی و عینی کرد و در یافت که آزادی جزء لاینفک انسانیت انسان است و این در صورتی تحقق می پذپرد که اعتقاد به توحید باری تعالی و زندگی اخلاقی داشت .

با آنکه مصر باستان با انواع و اقسام شرک گرفتار است ؛ رغبت و میلان به سوی توحید و آگاهی اخلاقی در آن واضح و آشکار و بدیهی هستند؛ گرچه توحید اخناتون و سروده های دستوری اش به نام خورشید « آتون » همراه با جهل و تجسیم است و رابطه های مفاهیم و مصادیق اخلاقی ناهمگون و متضاد اند ؛ نشانگر این واقیعت اند که توحید و اخلاق را بشر در فطرت خود دارد .

صدای اخناتون این فرعون جوان و وجود مفاهیم اخلاقی که بعداً به اثبات آن می پردازیم نشان می دهد که جهل با تمام مکاره گری هایش در جوامع مصر باستانی نه توانسته که بر مفاهیم اخلاقی سایۀ ظلمت بارش را بگستراند و از ذهن و اندیشۀ بشر آن را محو سازد.

صدای اخناتون ؛ صدای ضجه و نالۀ انسان های اسیر و در بند است که در زیر تیغ ظلم و ستم نظام های شرکی به احتضار در آمده اند و به انتظار مرگ لحظه شماری میکنند ؛ پرواز کوتاهی است تا آدرس موجود مخلوق و مجبوری به نام خورشید آتشزا ؛ نه در جهت نور روشنگر ؛ بازهم حاکی از تمایل فطری انسان به طرف انسانیت یعنی قلۀ رفیع و شامخ آزادی است .

دریافت تمایلات اخلاقی و مفاهیم اخلاقی در جوامع مصر باستان و در متن داستانها ی که بر مبنای تصورات شرکی مردم آن سامان شکل گرفته ؛ کاری سهل و ساده ایست ؛ با اندک دقت ؛ ممکن و میسر است ؛ ما نیز باالنوبه با مطالعۀ تاریخ مصر باستان ؛ آنهارا چنین استخراج میداریم :

در داستان ایسیس ـ اوزیریس ـ هوروس که خانوادۀ ازخدایان جوامع شرکی مصر باستان است ؛ تعدادی از مفاهیم اخلاقی را در می یابیم که ریشه در فطرت آدمی دارند که در تجارب زندگی تاریخمند انسان ها چه در مطابقت با مصادیق و یا در عدم انطباق با مصادیق همیشه حضور دارند.

1 ـ تشکیل خانواده :

درین داستان میخوانیم که ایسیس و اوزیریس باهم ازدواج میکنند یعنی تخصیص مذکر و مؤنث در رابطۀ زناشوئی با همدیگر است یا به عبارت رساء ؛ زندگی خانوادگی را در پیش میگیرند .

مبرهن و آشکاراست که با تخصیص مرد وزن نسبت به همدیگر در چوکات خانواده ؛ تقید به این تخصیص و نفی رابطه های مرد وزن دربیرون از چوکات خانواده در جهت ارضای غرایز شهوانی را از خود به فهم می رساند ؛ پس واضح و آشکار است که زندگی خانوادگی در بر دارندۀ مفاهیم اخلاقی است .

2 ـ وفاداری :

از ایسیس به عنوان یک زن کاملاً نمونه و وفادار توصیف شده که خود رسانندۀ ماهیت و خلق و خوی اخلاقی است .

3 ـ بغض ؛ کینه ؛ تزویر ؛ غداری ؛ نیرنگ { زشتی های اخلاقی }:

آنگاه که اوزیریس و ایسیس روزگاری پر از خوشی و سعادت داشتند ؛ اوزیریس مورد بغض برادرش که « ست » نام داشت ؛ قرار میگیرد و در نتیجۀ کینه ورزی های غدارانه ؛ تزویر ها ؛ و نیرنگ ها سر انجام به قتل می رسد .

بغض ؛ کینه ؛ تزویر؛ غداری ؛ نیرنگ اعمال زشت و نکوهیده هستند که عمل مذموم و نکوهیدۀ دیگری در سطح بالا یعنی قتل را در پی دارند ؛ چون درین داستان میخوانیم که بغض ؛ کینه ؛ تزویر و نیرنگ « ست » که همان برادر اوزیروس است سبب قتل اوزیروس میگردد .

4 ـ محکومیت قتل :

پس از قتل اوزیریس زنش ایسیس طفلی به نام « هوروس » به دنیا می آورد که مادر ؛ آن را در باطلاق های رود نیل بزرگ میکند ؛ همین که هوروس به سن رشد می رسد در صدد انتقام پدر عزم خود را جزم می کند ؛ درین جا باز مفهوم اخلاقی «محکومیت قتل » را در کار کرد انتقامی هوروس مشاهده می کنیم که جامعۀ شرکی نیز برآن صحه گذاشته است .

5 ـ عفوه و گذشت :

هوروس کاکایش « ست » را در جنگ مغلوب می سازد و آن را به نزد مادرش « ایسیس » می آورد ؛ ایسیس از خون خواهی اوزیریس در می گذرد و ست را مورد عفوه و بخشش قرار می دهد .

از لحاظ اخلاقی و قانونی جهت در یافت مفاهیم ثابت اخلاقی و حقوقی در داستان زندگی پس از مرگ که به حیث یک سند تاریخی اخلاقی و حقوقی مصر باستان به شمار می رود گرچه آمیخته با شرک است قابل توجه در اثبات مدعای ما است یعنی روح پس از مرگ در برابر اوزیریس عاجزانه می ایستد و از اعمال که گناه محسوب می گردند و در دنیا انجام نه داده است خود را تبرئه می کند .

این سند چنین آمده است :

« درود باد بر خدای بزرگ ! خداوند راستی ! بنگر که من اینک نزد تو آمده ام و در پیشگاه داد گری تو جای گرفته ام . من گناهی نه کرده و کار نا شایستی به جا نیاورده ام ...... آنچه را که خدا نا روا شمرده من روا ندانسته ام ؛ هیچ کس را گرسنه نه ساخته ام ؛ مایۀ یدبختی و زاری کسی نه شده ام ؛ کسی را نه کشته ام و به کشتن کسی فرمان نه داده ام و از خوراک پرستشگاه نه کاسته ام و خوردنی های که برای مردگان بود برای خود بر نه داشتم ؛ من زنا نه کرده ام و از میزان کیل و پیمانۀ حبوب نه کاستم و کفۀ میزان را سنگین نه کردم ؛ در علامت نقش مهر ها تزویر و تقلب نه کردم .

طفل را از پستان مادر جدا نه ساختم و چارپایان و مواشی را از چراگاه خود دور نه کردم .

جلو آب جاری سد نه ساختم و دیگران را از آب نهر ها و مجاری میاه محروم نه نمودم . سهم خدایان را به درستی پرداختم و چهار بار خود را تطهیر کردم اینک من طاهر و پاکم .»

{نقل از تاریخ ادیان تاء لیف جان بایر ناس ترجمۀ علی اصغر حکمت صفحۀ 62 }

در این داستان که ساخته و پرداختۀ ذهنیت شرکی انسانها است و مناسبت های رفتاری ربه الانواع در آن به ترسیم در آمده ؛ انعکاس ذهنیت اخلاقی و ماهیت اخلاقی انسان طوریکه ملاحظه شد ؛ در آن مشهود است و همینگونه در رابطۀ انسان های مشرک با معبودان شان به پارۀ از اخلاقیات ثابت بر می خوریم که سند تاریخی غیر قابل انکار در جهت ثبات اخلاقیات است.

نوعی عقیده به آخرت ؛ ورود و سکنا گزینی روح در سر زمینی متعلق به اوزیریس است ؛ ملکی خوش آب و هوای است خوشایند و دلپذیر ؛ سرسبزی و خرمی و شادابی چمنها و مزارع ؛ وفور غلات ؛ انبوهی اشجار سایه گستر و نباتات بالابلند آن روح افزا است .

راحت و آسایش ؛ خوشی و شادمانی روح در رهن آن است که با همسران زیبا رو و دوستان در آنجا اجازه سکونت را دریافت دارد .

ورود به این سرزمین شاد و خرم را نصیب روح سعادت مند می دانستند که پس از محاسبۀ اعمال نیک و بد در حضور اوزیریس که بر تخت نشسته و سا یبانی بر سر دارد و در چپ و راست او ایسیس و نفتیس قرار دارند ؛ حساب رفتار و کردارش در دنیا را به گونۀ که نقل کردیم نیک ثابت سازد.

در یک تجزیه و تحلیل دقیق به این نتایج اخلاقی و قانونی می رسیم که حسب ذیل اند :

1ـ مد نظر بودن روا و ناروا مطابق خواست خدا{ خدا یا خدایان...........؟ }

2 ـ نفی عملکردی که منتج به گرسنگی شخصی و کسی شود { نفی ظلم و ستم ؛ دزدی ؛ یغماگری ؛ چور و چپاول ؛ سود یا رباء ؛ احتکار ؛ قمار }

3 ـ نفی رفتار و کرداری که برای دیگران آزار دهنده و مصیبت بار است { نفی غیبت ؛ سخن چینی ؛ تهمت ؛ کذب و دروغ ؛ پرو پاگند ؛ حسد ؛ کینه ؛ توطئه ؛ غدر و خیانت ....... }

4 ـ نفی ارتکاب و امر و دستور به قتل دیگری و یا شرکت در آن { احترام به کرامت انسانی و احترام به اولین حق انسانی که عبارت از حق زیستن است }

5 ـ نفی از کم کردن و یا کاستن از خوراک پرستشگاه یا معبد و نفی استفاده از خوردنی های که برای مردگان بوده { اثبات صداقت و راستی }

6 ـ نفی زنا { اثبات زندگی خانوادگی ؛ نفی آزادی جنسی ؛ محدودیت قلمرو شهوت در حصار خانواده }

7 ـ نفی از کم و کاست در کیل و پیمانه و تول و ترازو { عدالت ؛ نشان صداقت و راستی در معاملات روزمره با دیگران }

8 ـ نفی جدا سازی طفل از پستان مادر { به رسمیت شناختن حق زندگی طفل خواه مذکر یا مؤنث ؛ اثبات ترحم ؛ و احترام به رابطۀ طفل و مادر به عنوان یک حق }

9 ـ نفی دور کردن چارپایان و مواشی از چراگاه خود { اثبات ترحم بر حیوانات ؛ به رسمیت شناختن رابطۀ ترحم آمیز انسان با حیوانات }

10 ـ نفی ساختن سدی و بندی جهت جلو گیری از جریان آب جاری برای ممانعت استفادۀ دیگران از آب { به رسمیت شناختن حق طبیعی دیگران و حتی حیوانات }.

نمای اخلاقی انسان در تمدن بین النهرین یا Mesopotamie :

این بحث به تداوم گذشته در پی آن است تا در باطلاق های تاریک شرکی و ظالمانه مروارید اخلاق بچیند و در لجنزار متعفن و بد بوی کردار انسان های مشرک و نگهبانان نظام های طبقاطی استعدادکش گل زیبای اخلاق ببوید .

این بار گسترۀ بحث ما بین النهرین است که پا به پای تاریخ سفر تمدن بین النهرین باستان را باید دقیق آغاز کنیم تا توانسته باشیم به ماهیت تغییر نا پذیر انسانیت و انسان بار دیگر پی ببریم و تاریخ را شاهد و گواه گیریم .

تمدن بین النهرین از بسیاری جهات بارز ؛ برجسته ؛ شایان توجه و دارای اهمیت بسزای است ؛ رنگینی های تاریخ بشری تا حدی زیاد از گونه گونی اعتقادات ؛ تنوع فرهنگی ؛ تشخص نژادی تمدن بین النهرین ماءخوذ است .

سیستم منظم آبیاری و زراعت ؛ تجارت ؛ علم نجوم و مطالعۀ کواکب ؛ هندسه و مثلثات ؛ کشف خط میخی از یاد گار های تاریخی تمدن بین النهرین اند که شهرت تاریخی آن ها چشمگیر و حیرت آور است .

بین النهرین باستان مهد تمدنی است با قدامت بیشتری از تاریخ تمدن مصر ؛ دارای تغیرات و تبدلات خاصی در برهه های خاص تاریخ بشری .

تجسم جهل و نا دانی بشر ؛ انعکاس طبقات جامعه در اشکال و صور بتها و اصنام نمایانگر انحراف تاریخی ابنای بشر در سیر تاریخ اش میباشند که مایه و اساس جنگهای خونین و کشمکش های منفعت جویانه در تمدن بین النهرین بوده اند .

تمدن بین النهرین با وجودیکه انحراف بشری را در ذلت جبین سائی بر استان بت ها و اصنام حکایت دارد ؛ عرصۀ ظهور پیامبران الهی در جهت معرفی راه راست و مستقیم و شناخت فطرت سالم انسانی و عینیت بخشیدن به اخلاقیات که فطرت سالم انسانی پذیرای آن است می باشد .

اگر نمرودی به نام « اورنمو » مظهر بت پرستی و حافظ نطام طبقاطی ریاست« اور » در قلب تمدن بین النهرین است ؛ ابراهیم بتشکن علم بردار توحید بت می شکند و به تساوی انسان آواز بلند می کند و نظام طبقاطی مبتنی بر شرک ؛ ستم گری و ابتذال را درهم می کوبد .

جهت آگاهی و فهم دقیق و نتیجۀ مطلوب بهتر می دانیم تا به جغرافیا ؛ نژاد ها ؛ ساختار های حاکمیت ؛ اوضاع و احوال اقتصادی ؛ عقاید بین النهرین نظر کوتاهی باندازیم .

بین النهرین در عبور گاه دو رود خانه که بخصوص در بهار و تابستان با آب شدن برف های زمستانی مست و خروشان اند ؛ موقیعت دارد ؛ این دو رود بنام های دجله و فرات مسماء اند که در کوهای برف دار مشرقی آسیای صغیر سر چشمه دارند و در جریان فرو یازی پیچ و خم دار بسیار به طرف جنوب به خلیج فارس میریزند .

جریان این رود خانه ها به طرف جنوب ؛ صد ها کیلومتر گذرگاه پهن و گسترده چون دشت وسیعی را تا آب ریز شان که خلیج فارس است می پیمایند و این پهنۀ وسیع دشت گونه که در بین آن دجله و فرات جریا ن دارند ؛ به نام بین النهرین مهد تمدن تاریخی است .

تمدن بین النهرین 3000 ق .م در بستر تاریخ تولد یافته و در حدود 500 ق.م در دل تاریخ آرامید که به منزلۀ ختم آن است .

شهر های مهم تاریخی در این سرزمین بوجود آمده اند که برج و باروی شان سر از گریبان تمدن بین النهرین بیرون آورده بودند ؛ شهر های اوریدو ؛ اور « زادگاه ابراهیم خلیل الله » نیپور باالترتیب اهمیت به سزای داشتند ؛ توسعه و تنوع فرهنگی از خصوصیت های بارز این تمدن است و از این جهت است که در این تمدن تغییرات و تبدلات پی در پی و بی وقفه به ظهور می رسند و تنها مفاهیم اخلاقی اند که ثبات دایمی شان را در یک تمدن متغیر و مادی حفظ کرده اند که اثبات همین ثبات محور اصلی بحث مارا می سازد .

اقوامی که درین سرزمین و این تمدن زیسته اند عبارتند از :

1 ـ مردم بومی بین النهرین

2ـ سومری ها

3ـ اکد ها ؛ سامی های که در اواسط هزارۀ سوم قبل المیلاد در بین النهرین ماءوا و سکنا گرفتند .

4 ـ آموری ها ؛ سامی های که در دوهزار قبل المیلاد به بین النهرین رسیده اند

5 ـ آشوری ها ؛ سامی نژادانیکه در هزارۀ دوم در بین النهرین سکونت اختیار نموده اند .

6 ـ کلدانی ها ؛ سامی تبارانیکه در اواخر هزارۀ دوم راه بین النهرین را در پیش گرفته اند .

از نگاه باستان شناسی مشهود است که نشان دهندۀ زیست اقوام بومی با پیشینۀ هزاران سال در بین النهرین است .

ساکنان بومی این سرزمین از مهارت های آبیاری ؛ زراعت و آماده کردن زمین های غیر قابل کشت وزرع به زمین های قابل کشت و زرع بر خوردار بودند و فنون بهره برداری از آب رود خانه را به خوبی می دانستند .

در حدود 5000 سال قبل این سرزمین شاهد مهاجرت و مسکن گزینی نژادی است که در تاریخ به نام سومری ها نامیده شده اند .

اصل و منشۀ سومری ها از ابهامات و راز های تاریخ است اما آن چه مسلم است این است که در افسانه های سومری ورود این نژاد را به بین النهرین از طریق خلیج فارس نشان می دهد و تاریخ سومریان به دورۀ قبل و بعد از طوفان تقسیم می شود .

سومری ها از مهارت های اقوام بومی در زراعت و آبیاری استفاده اعظمی نمودند و در کندن نهر ها ؛ آبیاری ؛ زراعت و خشک کردن باطلاق ها پیشرفت های چشمگیر داشتند و درین راستا بود که سیستم آبیاری منظم ؛ کشاورزی پرمحصول ؛ تجارت وسیع و گسترده و شهر های پر رونق و شکوفا را در تاریخ با نام خود رقم رده اند .

در عهد سومریان شهر ها به منزلۀ دولت های مستقل عرض اندام می کنند که این خود دلیل واضح فقدان دولت مرکزی است ؛ معابد در شهر ها اهمیت بسزای داشتند ؛ فردی که در راءس ادارۀ معابد بود تاج فرمانروائی شهر نیز برسرش می درخشید .

بار دیگر سرزمین بین النهرین در اواسط هزارۀ سوم ق.م از راه صحرا شاهد مهاجرت گروهی از سامی نژادان در شمال سرزمنن سومر است این سامیان نو وارد بر شمال سومر استیلاء یافتند که تاریخ این نژاد نووارد سامی را به نام اکدی یاد کرده است .

این نژاد دولت مستقل و نیرومندی را بنام اکدی ها اساس گذاشتند و « سارگن » فرد شاخص و قدرت مند دولت اکدی ها است .

سومریان که در پی جنگ های باهمی تمام ناشدنی رو به ضعف و زوال بودند ؛ سارگن با استفاده از اوضاع و احوال نا به سامان سومری ها قلمرو حاکمیت اش را توسعه بخشید که در نهایت غلبه بر سرزمین سومر بود .

با گذشت زمان اکدی ها در فرهنگ سومری ها منحل شدند و حامل مشخصات فرهنگی سومری ها شدند .

حضور فرهنگی سومری ها زمینۀ قوی و پرتوانی بود که به کمک فرمان روایان « اور » ؛ دوباره به حاکمیت و اسقلال رسیدند.

آنگاه که همسایه های شمالی و شرقی بر سرزمین سومر تاختند در 2000 ق.م حاکمیت و استقلال سومری ها را به پایان بردند.

بنیان گذاران دولت « بابل » سامی تبارانی اند که به نام « آموری ها » یاد شده اند و در 2000 قدم به سرزمین سومرقدم گذاسته اند .

آموری های بابلی که میراث داران تمدن سومری اند ؛ با ایجاد دولت قوی و نیرومند ؛ قلمرو وسیعی را زیر نگین فرمان خود درآوردند و « حمورابی » فرد واحد آموری های بابلی است که این دولت را به اوج قدرتش رسانید.

جنگجویان سامی تبار ؛ پرستندگان « رب النوع بنام آشور » ساکن بین النهرین شدند و نیرومند و قدرت مند شدند و در قلمرو حاکمیت شان اعمال قدرت کردند ؛ دامنۀ فتوحات شان در قرن نهم ق.م تا سواحل مدیترانه رسید و « آشور بانیپال » در قرن هفتم ق.م مصر را فتح کرد .

با قتل آخرین پادشاه آشوریان در نتیجۀ اتحاد دولت « ماد » و « کلده » درجنوب بین النهرین سلسلۀ آشوریان به پایان می رسد .

اواخر هزارۀ دوم ق.م باز هم تاریخ مجدداً شاهد مهاجرت سامی تباران به طرف جنوب بین النهرین است که این بار آنها را بنام « کلدانی ها » می خواند . این نژاد مهاجر روز گاری را به آرامش با آشوریان به سر بردند و بعد اقدام در بوجود آوردن دولتی بنام کلده کردند .

کلدانی ها بابل را از نو ساختند و آنرا پایتخت خود خواندند .

غلبۀ کلدانی ها بر آشوریان در نتیجۀ کمک ماد ها و مصری ها تحقق پذیرفت .

بخت النصر از مشهور ترین پادشاهان کلدانی ها است و این شخص همان است که ساطنت یهودیه را درهم کوبید و یهودیان را به زنجیر کشید و در بابل اسیر ساخت .

بعد از بخت النصر آشوب ها درین دولت سر بلند می کند که ریشه در دولت ماد ها ؛ متحدان اولیۀ کلدانی ها داشت ؛ جهت فایق آمدن بر آشوب ها با کوروش پادشاه فارس بر ضد ماد ها متفق شدند که نتیجۀ سقوط ماد ها را به دست پارسیان در پی داشت ؛ پس از گذشت روزگاری بابل نیز به دست کوروش فتح شد .

این کوروش همان پادشاهی است که یهودیان را آزاد کرد و هیکل سلیمانی را دوباره ساخت .

به نظر برخی مفسرین قرآن عظیم الشًان ؛ کوروش را همان « ذالقرنین » که در سورۀ مبارکۀ « کهف » ذکر شده می دانند زیرا برخی مناسبت های تاریخی ؛ این پادشاه را در مقام حدسی قریب به شخصیت ذالقرنین قرار داده است .

اکنون با ذکر مختصر تاریخ بین النهرین که در بالا صورت گرفت ؛ جهت مطالعۀ احوال و اوضاع اجتماعی در تمدن بین النهرین به طور نمونه بر مطالعۀ مختصر و گذرای شهر مشهور بین

النهرین یعنی شهر « اور ؛ زاد گاه حضرت ابراهیم خلیل الله علیه صلاه و سلام » تر کیز می کنیم و بعداً عزم سفر به جانب سرزمین بابل در عهد آموری های سامی تبار می کنیم و با حمورابی ششمین پادشاه این نژاد از طریق قوانین مشهورش به گفتگو می نشینیم و با تجزیه و تحلیل قوانین اش و نتایج حاصله از آن بحث را به پایان می بریم .

با کشفیات باستان شناسی در یافت شده که زادگاه حضرت ابراهیم خلیل الله علیه صلاه و سلام شهر « اور » بوده است و هم چنان این کشفیات حاوی معلومات تاریخی در بارۀ مردم آن سامان نیز می باشد .

از این کشفیات در کتاب « سر لیونارد وولی » به نام « ابراهام » که در لندن به سال 1935 منتشر شده ؛ ذکر گردیده که خلاصۀ آنرا اینجا تقدیم می داریم :

محققین تعیین کرده اند که زمانۀ ظهور ابراهیم « ع » حدود 2100 ق.م در شهر « اور » است که دارای جمعیت حدود دونیم لک تا پنج لک بود ؛ این شهر بزرگترین مرکز صنعت و تجارت بود ؛ از پامیر و نلیگری تا اناطولیه روابط داد و ستد تجارتی داشت .

مشغولیت های اقتصادی مردم را صنعت و تجارت ذکر کرده اند .

تمدنی بود که روح ماده پرستانه در آن بارز و چشمگیر است ؛ کمائی کردن زیاد و فراهم سازی آسایش و رفاه مادی از مقاصد بزرگ و حیاتی به شمار می رفت ؛ مردمی سخت کوش و ساعی بودند ؛ سود خوری می کردند ؛ همدیگر را با نگاه های شک دار می دیدند و در نزاع باهمی روزگار به سر می آوردند ؛ پشرفت و ترقی کاروبار ؛ ازدیاد عمر و خوشحالی در زندگی از آرزو هایشان بود و تحقق این آرزو هارا از بت ها و اصنام شان می طلبیدند .

نظام زندگی طبقاتی مبتنی بر اعتقاد شرکی بود که طبقات زیر مشخصۀ آن شهر و آن تمدن اند :

1 ـ طبقۀ « عمیلو » : این طبقه شامل کاهنان ؛ افراد دارای مناصب بالای حکومتی افسران نظامی و غیره بود .

2ـ طبقۀ « مشکینو » : این طبقه در بر دارندۀ تجاران ؛ اهل صنعت و زراعت بود .

3 ـ طبقۀ غلامان .

طبقۀ عمیلو از امتیازات خاصی برخوردار بود ؛ حقوق وظایف شان نسبت به دیگران فرق داشت و جان و مال شان با ارزش تر از دیگران بود .

از روی « تلمود » { کتابی که روایات شفاهی قوم یهود در آن درج است } در یافت می گردد که خاندان حضرت ابراهیم « ع » شامل در طبقۀ عمیلو بود بناً آنحضرت « ع» نیز فردی از طبقۀ عمیلو بود .

در کتیبه های یافت شده از شهر اور تقریباً پنج هزار بت و صنم ثبت گردیده است ؛ شهریان هر شهر رب النوع جداگانه را می پرستیدند و سر به سجود آستان بتی و صنمی داشتندکه به نام رب البلد یاد می شد و نسبت به معبودان دیگر اهمیت بیشتر داشت .

رب البلد شهر اور « ننار » نامیده میشد که مهتاب معنی می دهد ؛ از همین جهت است که بعضی مردم این شهر را « قمرینه » هم گفته اند .

شهر بزرگ دیگر به نام « لرسا » بود که بعد از اور مرکز سلطنت گردید ؛ رب البلد این شهر بنام « شماش » { شمس } مسجود مشرکین این شهر بود .

معبودان خورد و ریزۀ بسیاری به صورت اصنام مورد پرستش قرار داشتند و ضروریات فرعی را مردم از آستان آنها می طلبیدند .

معبد پرشکوهی بسان قصر شاهی بر سر کوهی بلند به ننار اختصاص داشت که بت ننار در آن نصب شده بود .

زنان بیشماری برای حصول اجر و پاداش خود را وقف معبد ننار می کردند و دختران جوان بکارت دختری شان را در پای این بت قربان می کردند ؛ هم چنان بت ننار جایداد و زمین های وقفی بسیارداشت ؛ وقفی های اموال تجارتی و حاصلات کشاورزی در پای این بت ریخته می شد که در حقیقت سبب تقویه و تحکیم پایه های اقتصادی سران مذهبی می گردید .

حاکم و فرمانروای شهر اصلاً بت ننار بود چون حاکمیت ماءخوذ از آن بودو پادشاه نیز در جملۀ معبودان قرار داشت و مورد پرستش واقع می شد .

خاندان شاهی که در زمانۀ حضرت ابراهیم « ع » فرمانروایان شهر اور بودند ؛ مؤسس آن « اورنمو » نام داشت که در 2300 ق.م سلطنت وسیعی را اساس گذاشت که در لسان عربی صورت اسمی « نمرود » را اختیار نموده است .

مرز های این سلطنت از سوسه یا شوش گرفته تا لبنان در غرب امتداد داشت .

بعد از هجرت حضرت ابراهیم خلیل الله « ع » ؛ این سلطنت در سیر تاریخی اش راه افول و زوال را در پیش گرفت تا اینکه سر انجام بر اثر تباهی های مسلسل از رمق افتاد .

نخست عیلامی ها اور را به تباهی کشاندند و در لرسا اساس حاکمیت عیلامی را گذاشتند و اهالی شهر اور با حیثیت بردگی در زیر ظل حاکمیت عیلامی ها قرار گرفتند.

بلاخره شهر های اور و لرسا هر دو زیر نگین حاکمیت بابل در آمدند.

این بود خلاصۀ کتاب « سر لیو نارد وولی » از محیط و ماحول که حضرت ابراهیم « ع » در آن ظهور کرده اما آنچه مسلم است این که بت پرستی تنها جهالتی در پرستیدن بتها و اصنام نه بود و یا به تعبیر دیگر تنها عقیدۀ جاهلانه و مشرکانه نه بو د که منحصر به پرستیدن بت ها باشد ؛ بلکه حاصل بت پرستی نظام طبقاطی بود ؛ فرمانروا نیز بت تمام عیار بود که اختیارات بی حد و حصرش او را در مقامی قرار می داد که باید او را پرستش کنند و این بدان معنی است که نفی عقیدۀ مشرکانه و بت پرستانه در حقیقت نفی حاکمیت ظالمانه و نفی نظام اقتصادی طبقاتی مبتنی بر شرک است و از این جهت است که مبارزۀ توحیدی حضرت ابراهیم خلیل الله « ع » با اعلام وحدانیت الله تبارک و تعالی و شکستن بت ها لرزه و رعشه بر اندام نمرودیان و ظاغوتیان انداخت و مشروعیت نظام نمرودی را ؛ با تعلیماتش که از وحی اخذ میداشت باطل ساخت وهم بطلان نظام نمرودیان و دیگر طواغیت را در عمل در معاشره ثابت ساخت .

اعتقاد توحیدی ابراهیم خلیل الله و تعلیمات اخلاقی آن حضرت در معاشرۀ انسان ها و ظهور آن در رفتار و کردار انسانها به صورت عملی در ادوار قریب و بعید ار حیات مبارک آنحضرت یک امر تاریخی غیر قابل انکار است که در تسلسل تاریخی دین مقدس اسلام که در رسالت های بنی اسرائیل و رسالت بنی اسماعیل { رسالت حضرت محمد « ص » اثبات آن بدور از هالۀ ابهام ؛ واضح ؛ شفاف و آشکار است ؛ هم چنان در عینیت یافتگی های قانونی در متن اجتماع مشرکانه نیز قابل اثبات است و تاریخ برآن گواهی دارد .


ادامه....... 1 2 3 4 5 6 7

0 Kommentare: