تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

اسلام و آزادی 1

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

اسلام و آزادی



نویسنده : عبدالبصیرصهیب صدیقی


عقب نشینی های کلیسا و مسیحت در غرب و حاکم شدن عقل و خرد آته ئیست  در جوامع غربی ؛ از انسان تعاریف و شناخت های گوناگونی ارائه داد .

این تعاریف و شناخت ها از انسان و انسانیت ؛ بر فلسفه ها و علوم تجربی بنأ یافتند که در اکثر این تعریف ها و شناخت ها ؛ ترکیز بیشتر بر آزادی انسان بوده و این امر اثرات محسوسی بر جوامع غربی داشته و می توان گفت که ساختار های حقوقی ؛ سیاسی ؛ اقتصادی ؛ و اجتماعی را در بر می گیرند .

ساختار های حقوقی بر خودمختاریت یا اتونومی { Autonomie }؛ سیاسی بر مردم سالاری یا {Demokratie }؛ اقتصادی بر فرد گرائی یا { Individualismus} ؛ کپیتالیزم {Kapitalismus }؛ سوسیالیزم اخلاقی یا { ethische Sozialismus }و اجتماعی بر همزیستی احترام متقابل ؛ بنیاد نهاده شدند و ثمرۀ همۀ اینها سیکولریزم است که عقل آته ئیست با کمال بی طرفی و بی تفاوتی عنان ولگام آنرا به دست دارد ؛ عقل و خردی که هنوز هم خودش را درست فهم نه کرده است .

این عقل بر تأسیسی بودن آن چه الزام آور و ابدی است تأکید دارد ؛ عقل آته ئیست با آنکه با خدا سر و کاری ندارد اما ضد خدا هم نیست و این همان عقلی است که خود را تأسیس کننده می خواند و دست به تأسیس قوانین حقوقی و اخلاقی زده است .

از مدتی که این عقل آته ئیست بر مسند جکمروائی نشسته است ؛ اصول موضوعه اش نتوانسته که کار بشر را به سامان برد و ابهاماتی که در زندگی بشر وجود دارد به کنه آن راه نیافته است و بشر را در ابهامات و اعماق تاریکی ها تنها رها کرده است و « من سر گردان » را در تاریخ تمدن بشر رقم زده است ؛ با آنکه آزادی را شعار می دهد و تمدنی را بر پایه های آزادی بناء نهاده است ؛ شناخت دقیق از آزادی ارائه نمیدهد ؛ گاهی تعریفش از آزادی به سلسلۀ از جبر ها منتهی می شود که بر دست و پای انسان چون زنجیر می پیچند ؛ اما آنجه مسلم و غیر قابل انکار این است که رابطه بین آزادی و جبر ها را تبیین نمی کند و اما برین اذعان دارد که آزادی جزء لا ینفک شخصیت انسانی است و بدون آن انسان و انسانیت مفهوم ومعنی اش را از دست می دهد .

این نکتۀ دقیقی است که صحت و ضرورت آنرا درک کرده است ؛ صحت و ضرورتی که دار و مدار زندگی انسانی را ساز و سامان می دهد و انسان را به حیث انسان تعریف می کند ؛ آنچه را در این رابطه عقل آته ئیست درست فهم و تعریف نه کرده « نسبت آزادی و جبر » است ؛ یعنی اینکه در چه زمینه ها انسان آزاد است و در چه زمینه ها مجبور ؟

جبرهای تکوینی که قابل تعریف اند ؛ می شود که آنهارا یکی یکی شمرد ؛ اما جبر های اخلاقی ؛ تشریعی و قانونی ریشه در کجا دارند ؟؛ الزام آور و ابدی اند ؛ میتوان آنها را تأسیس کرد ؟

اینها سؤال های اساسی اند که عقل آته ئیست تا هنوز در پرکتیک جواب عملی به آن ها نداده است و در نظر گرفتار تناقض گویی است و از همین جهت است که در پرکتیک شاهد آن هستیم که عقل آته ئیست گرفتار تضاد ها و تناقضات است که راهش را گم کرده است بناءً « من سر گردان » مشخصۀ بارز و بر جستۀ قلمرو حاکمیت عقل آته ئیست است .

آزادی به عنوان یک مفهوم انسانی از ابتدای زندگی بشر در متن دین مورد تعریف قرار گرفته و از این جهت در مراحل مختلف مورد توجۀ ادیان بوده است زیرا رابطۀ انسان ودین یک رابطۀ دائمی و نا گسستنی است .

در گسترش بحث می خواهم بر علاوۀ عمومیت بخشیدن به بحث ؛ درین مورد بر دیدگاه های دین مقدس اسلام به عنوان یک دین توحیدی تر کیز کنیم و آهنگ آن را داریم که نسبت آزادی را از نظر دین مقدس اسلام با انسان تبیین کنیم .

این بحث از دو جهت حائز اهمیت است :



1ـ آنهائیکه دین مقدس اسلام را در ضدیت با آزادی مطرح میکنند دانسته و یا نا دانسته کوشش و تلاش دارند تا دین مقدس اسلام را چون زنجیری بر دست و پای انسان و انسانیت ترسیم کنند و راه ورسم دین ستیزی را مؤجه و منطقی جلوه دهند .

2 ـ آنهائیکه برداشت شان از دین مقدس اسلام طوری است که به آزادی معترف نیستند و با آزادی های انسانی را در ساحۀ دین کم رنگ می بینند و به آن وقعی نمی گذارند و راه را به استبداد دینی و مذهبی هموار می سارند.

این بحث تلاشی است در جهت مجاب ساختن هردو گروه که دین مقدس اسلام ؛ آزادی را جزء اساسی و بنیادی شخصیت انسانی می داند و نه تنها آنرا نفی نه می کند بلکه آن را رشد می دهد و تکامل جوامع انسانی را در گرو رشد آزادی می داند .

اگر به قرآنکریم به دقت نگاه کنیم در می یابیم که آزادی اساسی ترین و سازنده ترین بخش شخصیت و هویت انسانی است که انسان را از دیگر موجودات جاندار متمایز می سازد و آنگاه که از جبر ها یاد می کند یا تکوینی اند چون قوانین طبیعی و یا جبر های اخلاقی اند و یا حقوقی و قانونی ؛ و در نهایت ؛ این جبر ها دست به دست هم می دهند تا شرایط مساعد جهت بروز ؛ رشد و تمرین آزادی انسانی را به وجود آورند .

میتوان این بیان را چنین فورمول بندی کرد :

« بدون امنیت اجتماعی ؛ تفکر آزاد و تعامل آزاد ممکن نیست » یعنی در پرکتیک تفکر و تعامل آزاد فردی و اجتماعی معلول امنیت اجتماعی است ؛ تفکر و تعاملی که با هم متضاد و متناقض نیستند و در یک نظام توحیدی همدیگر را تأویل و توجیه می کنند .

از جانب دیگر می دانیم که امنیت اجتماعی بر بنیاد های جبر های اخلاقی ؛ حقوقی و قانونی ابتنأ دارد و بدون در نظر داشت این جبر ها نه می توان به امنیت اجتماعی رسید بناءً جهت اعمار یک جامعۀ آزاد ؛ دین مقدس اسلام همیشه برین جبر ها تأکید کرده تا فرصت های مناسب در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی بشر را بوجود آورد که بتوان آزادانه فکر و عمل کرد .

در اصل قرآن کریم انسان را موجود کاملاً آزاد معرفی می کند و آن هم آزادی و حریت مطلق دارای جنبه های مثبت ومنفی را شاٌن انسانی می داند .

در تشکل اجتماعی و ساختار های اخلاقی و حقوقی و قانونی این آزادی مطلق نسبی و محدود می شود و بر جنبه های منفی آزادی ؛ توسط جبر های اخلاقی ؛ حقوقی و قانونی خط بطلان کشیده می شود و جنبۀ مثبت آزادی رشد می یابد و فربه می شود و انسان را توان مندی می بخشد تا در رابطه های اخلاقی و حقوقی و قانونی زندگی را آزادانه به سربرد.

اراده یا خواست ؛ مفهوم آزادی را در خود مضمر دارد و این خود شکلی از اشکال فکر کردن است که در حقیقت سنگ زیرین بنای آزادی است و هم به صورت یک امکان مطلق ؛ بریدن و جدا شدن از هر محدودیتی در فکر و اندیشه و عمل تبارز می ند و یا می توانیم این طور بگوییم که امکان گریز در اندیشه و عمل از هر حکمی که محدودیت را تحقق بخشد ؛ می باشد .

انگاه که اراده ؛ بدینگونه صورت ذهنی و عملی اختیار کند ؛ آزادی منفی است ؛ این آزادی منفی در نظر یعنی به صورت نظری علت وجودی تعصب و بد نگری و باالفعل خود کامه ؛ انحصار گر ؛ حذف کننده و ویرانگر است .

به فعلیت رسیدن این نوع آزادی در جامعۀ بشری , تمام نهاد های حقوقی و اخلاقی را ویران می سازد ؛ عصیان گری و تعدی به حقوق دیگران است ؛ فرصت های مناسب و امکانات هم سان را از دیگران می گیرد ؛ کرامت انسانی و احترام به شخصیت انسانی زیر پای خود کامگی ها و انحصار گری ها لگد مال می شود ؛ تمرکز قدرت شخصی و گروهی در رابطه های متضاد ؛ ناهمگون و طبقاتی شاخصۀ چنین اجتماع است و این ها همه عناصر شکل دهندۀ استبداد ؛ ظلم و ستم و بی عدالتی هستند .

پس در نهایت ؛ به فعلیت رسیدن این نوع آزادی ؛ راهش به کاخ استبداد است ؛ کاخی که انسان های بدنگر و بد سرشت چون گرگان درنده و دیوان گرسنه ؛ در آن نشیمن دارند و بر اجساد انسانی رقص و پای کوبی دارند .

همینگونه می توانیم که مثال عمده و بارز از آزادی مثبت « عدالت » را ذکر کنیم ؛ سازوارۀ متناسب و همگون که بر حق و حقانیت ابتناء دارد و یا بهتر است بگوییم که حق و حقانیت شناخت اصلی اش است .

نیک آگاه هستیم و می دانیم که انسان با حفظ خصوصیات فردی و شخصیت فردی خود یک موجود کاملاً اجتماعی است و ارتباطات پیوستۀ انسان با دیگر همنوعانش در شکل آداب و سنن اجتماعی ؛ نهاد های اجتماعی ؛ ظوابط و قواعد اخلاقی و حقوقی زمینه ساز ادامۀ حیات مدنی اش است ؛ پس آزادی مثبت در اندیشه و نظر بازگو کنندۀ اراده و قصدی و نمایانندۀ تمایلی است در جهت قرار گرفتن در پیوستگی این ارتباطات و در عمل تحقق باالفعل آزادی مثبت در شکل ساختار های اجتماعی ؛ اخلاقی و تقنینی است و یا به عبارت دیگر ؛ نیکی فعلیت یافته و تحقق پذیرفته ؛ و یا هم در تأثیر متقابل همدیگر را تحقق می بخشند و به فعلیت می رسانند .

در مثال زیر می توان گفتار بالا را خوبتر واضح و روشن ساخت ؛ بدین شرح که :

شخصی را در نظر می گیریم که در یک جریان ترافیکی با موتر سریع السیرش به طرف مقصدی در حرکت است و مسلم است که علایم ترافیکی در مسیر راه ؛ چهار راه ها و پیچیدن ها ها اقتصاأت خود شان را دارند که باید مراعات شوند .

اگر این شخص علایم ترافیکی را مراعات کرد به این معنی است که حقوق دیگران را مراعات کرده و محترم شمرده است ؛ زیرا مانع وخللی در جریان ترافیک ایجاد نه کرده است که نتیجۀ آن سلامت جریان ترافیک است و این در

حقیقت تحقق نظری و تحقق باالفعل آزادی مثبت است و بر عکس اگر علایم ترافیکی را قصداً مراعات نه کرده ؛ هم خود و هم دیگران را گرفتار بلا و مصیبت ساخته در صورتیکه حادثۀ به وقوع پیوسته باشد ؛ همچنان به نظم ترافیک زیان رسانیده ؛ فرض کنیم که حادثۀ اتفاق نیفتاده باشد حد اقل بی توجهی را نسبت به حقوق خود و دیگران مرتکب شده است که در حقیقت به مثابۀ گریز در اندیشه و در عمل از احکامی است که محدودیت آفرین است و این شکل نظری و فعلیت یافتۀ آزادی منفی است .

آزادی مثبت در اندیشه ؛ بیان و عمل آنرا میسر می سازد که انسان در همبستگی های اجتماعی بر پایه های اخلاقی و حقوقی و احساس مسؤلیت نسبت به دیگران ؛ احساس آرامش کند و زندگی پر سعادتی داشته باشد .

پس می توانیم بگوییم که شرایط اساسی جهت بروز و ظهور آزادی مثبت ؛ امکانات و فرصت های است که رابطه های اخلاقی و حقوقی حاکم بر جامعه فراه راه فرد و اجتماع می گذارد ؛ بخصوص آزادی فرد به جد تابع امکانات و فرصت های است که جامعه در اختیار فرد قرار می دهد .

پس هر اندازه که روابط اخلاقی و حقوقی حاکم بر جامعه عاری ازتضاد و تناقض باشد به همان اندازه آزادی مثبت نابی به فعلیت خواهد رسید و بر عکس ؛ هر اندازه که روابط اخلاقی و حقوقی حاکم بر جامعه متضاد و متناقض باشد به همان اندازه آزادی منفی رشد خواهد نمود و سیر صعودی را به نمایش خواهد گذاشت و درین صورت است که اژدهای حرص و آز شکم متعفن و گندیده اش را به قیمت ویرانی تمام نهاد های اخلاقی و حقوقی و فرو پاشی کاخ مجلل و رفیع ارزش ها ؛ سیر می کند .

در جهان کنونی و تمدن امروزی ؛ زندگی فردی و اجتماعی انسان ها نشان بارز از تناقضات محسوس و ملموس د ارد و این تناقضات ناشی از ارتباط انسانها با جهان بیرون و اطراف شان بر اساس احساسات و تمایلات و آزرو های فردی و شخصی است زیرا تلقی عامه این است که احساسات ؛ تمایلات و آرزو های شخصی اثبات کنندۀ فردیت و شخصیت انسانی اند و چشم پوشی از آنها در حقیقت نادیده انگاری فردیت و شخصیت فردی افراد انسانی است .

این نکته اساسی ترین مورد ضعف و سستی تمدن امروزی بشریت است که به وضوح آن را فهم کرده می توانیم و روز تا روز آسیب پذیری بشر از این ناحیه بیشتر و بیشتر شده می رود .

طوریکه قبلاً متذکر شدیم دین مقدس اسلام آزادی و حریت مطلق { مثبت و منفی } را شاٌن تکوینی انسان می داند که بعداً از آن به صورت مفصل و مشروح بحث خواهیم کرد ؛ در پیوستگی های توحیدی و تشریعی { عاری از تضاد و تناقض } روابط و مناسبات اخلاقی و حقوقی حاکم بر جامعه ؛ تحقق تمایلات و احساسات و آرزو های شخصی در صورتی مجاز است که حقی در برابر آن ها حذف نه گردد و یا از حقی در برابر آن ها چشم پوشی صورت نه گیرد .

شناخت و معرفتی که قرآنکریم از انسان ترسیم می دارد ؛ موجود آزادی را معرفی می دارد که اختیار و آزادی وی در انتخاب راه و رسم زندگی مورد تصریح و تأکید قرار گرفته است ؛ طوریکه الله تبارک و تعالی در قرآنکریم سورۀ مبارکۀ النحل آیۀ مبارکۀ 9 می فرماید :

وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ وَمِنۡهَا جَآٮِٕرٌ۬ۚ وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَٮٰڪُمۡ أَجۡمَعِينَ (٩)

و بر خداست كه راه راست را (به بندگان) نشان دهد; اما بعضى از راه‏ها بيراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند (;ولى اجبار سودى ندارد). (9)

یعنی اینکه مطابق فرمایش قرآن کریم ؛ الله « ج » در سورۀ مبارکۀ النحل آیۀ مبارکۀ 9 هدایت کردن را بر ذمۀ خود گرفته است و در رابطۀ هدایت کردن انسان ها ؛ تقاضای مشیت الله « ج » نیست که در مورد انسان و ابنای بشر هدایت را به صورت جبری تحقق بخشد ؛ در حقیقت مشیت الله « ج » این بوده که انسان موجود خود مختار و دارای اتونومی یا { Autonomie }باشد و خود انتخاب گر و مسؤل باشد و با خواست و پسند و انتخاب خود آزادی رفتار و کردار را بر راه های درست و نا درست ؛ صحیح و غلط دارا باشد .

اگر هدایت جبری می بود تصور و تحقق یک زندگی انسانی بهتر و پیمودن مدارج ترقی و تعالی که در نتیجۀ شاٌن آزادانۀ انسان ممکن است غ اصلاً ممکن نبود ؛ لهذا پروردگار « ج » جهت هدایت بشری طریقۀ رسالت را اختیار فرمود.

دید قرآنکریم نسبت به انسان دیدی است که از آغاز بر آزادی انسان صحه گذاشته و آنرا اثبات کرده است ؛ جهت اثبات این ادعا باز هم به منبع نور و معرفت حق و حقیقت { قرآنکریم } مراجعه می کنیم و در می یابیم که در آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف جان سخن بر سر عهد و میثاقی است که بنام « عهد الست » هم یاد شده است :

وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَہُمۡ وَأَشۡہَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِہِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰۛ شَهِدۡنَآۛ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَـٰمَةِ إِنَّا ڪُنَّا عَنۡ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ (١٧٢) أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَڪُنَّا ذُرِّيَّةً۬ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُہۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ (١٧٣)

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت; و آنها را گواه بر خويشتن ساخت; (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم; (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)

يا بگوييد: «پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم; (و چاره‏اى جز پيروى از آنان نداشتيم;) آيا ما را به آنچه باطل‏گرايان انجام دادند مجازات مى‏كنى؟!» (173}

آری حرف از عهد و میثاقی است که تمامی نسل آدم و سلالۀ بشر با الله « ج » می بندند ؛ عهدی و میثاقی که در آزای آن تکلیف پرستش آلله « ج » بر دوش انسان مقرر و تعیین می شود و هیچ دلیلی در جهت نه پرستیدن الله « ج » مؤجه و پذیرفتنی نیست .

از جانب دیگر این عهد و میثاق اشارۀ خیلی ظریف و رساء بر آزادی انسان و هویت انسانی دارد چون عهد و میثاق آنگاه اعتبار دارد که آزادانه و بدون جبر و اکراه صورت گرفته باشد ؛ تقید تکلیفی ؛ وظیفوی و تشریعی است که توانمندی های تکوینی انسان را در جهت تحقق و به فعلیت رسانیدن آزادی های مثبت زمینه سازی می کند .

نکته جالب دیگر این است که توانمندی ها و آزدی های انسان در جهت نقض این عهد و میثاق سلب نه شده است ؛ طوریکه در زندگی عملی انسان ها در کرۀ زمین می بینیم که بندگان سیم و زر به خاطر منفعت جوئی های شخصی و گروهی ؛ چه حقوقی را پیمال نه می کنند و چه خون ها که نه می ریزند .

تنوع و گونه گونی های زندگی انسان ها نشان می دهد عدۀ از انسان های عهد شکن در پای اصنام جبین و پوز می مالند و عدۀ دیگر از این عهد شکنان بر آستان جبت و طاغوت جبین می سایند .

دلنشین و نغز این است که عهد و میثاق انسان با الله « ج » به شکل یک سؤال و جواب ساده « الست بربکم » و « قالوا بلی » در زمینۀ آگاهی و دانش فطری انسان صورت می گیرد که کمال آزادی انسانی را به نمایش می گذارد .

شاید پرسیده شود که مسلماً جای پرسش نیز است ؛ اگر چنین عهدی و میثاقی رخ داده و صورت پذیرفته است ؛ چرا ما آنرا به یاد نداریم و به خاطر نه می آوریم ؟

درین زمینه باید به عرض برسانیم که این همان عهد و میثاقی است که در تحت شعور یا Subconscious mind و وجدان یا Intuition یا Gewissen فرد فرد از نسل بشری باالقوه موجود است ؛ همانگونه که اخلاق و مفاهیم آن در تحت شعور و وجدان آدمی وجود باالقوه دارند و توسط محرکات خارجی و داخلی به فعلیت می رسند و عمده ترین محرکات خارجی ؛ وحی و نبوت و رسالت است و از همین جهت است که قرآن کریم از وحی به عنوان ذکر تذکر داده است .

این عهد فطری و میثاق انسان با الله « ج » که بر خواست الله « ج » و آگاهی فطری انسان ابتنا ء دارد ؛ انسان راموجود اخلاقی می سازد و بر همین مبناً است که اخلاقی بودن انسان از اهداف والای دین مقدس اسلام است و از همین جهت است که دین مقدس اسلام شرط اساسی اخلاقی بودن انسان را حالت آزادانۀ مطلق انسان می داند چون در حالت آزادی و خود مختاریت است که اخلاق به عنوان یک ارزش مطرح شده می تواند ؛ نه در حالت جبر و اجبار و مجبوریت ؛ و از طرف دیگر اخلاق عینیت یافته در شکل قوانین تشریعی موانع عمده ایجاد می کند تا آزادی منفی در پرکتیک و عمل صورت گرفته نتواند و از پایمال شدن حقوق حقۀ که اعتراف به آنها و تسلیم در برابر آنها امر اجتناب نا پذیر است ؛ جلو گیری به عمل آید .

این جاست که می بینیم نقش سیاسی دین مقدس اسلام برازندگی و درخشش خاصی دارد و مسلم است که جهت تطبیق قوانین ؛ به میان آمدن و ظهور حاکمیت در فورم و شکل ساختار ها و نهاد های تطبیق کنندۀ قوانین امری است غیر قابل انکار ؛ و این آن بخش از از تجربۀ عملی در متن زندگی انسان ها و جوامع بشری است که صفحات زرین تاریخ به آن

اختصاص دارد ؛ آنجا که از اعماق تاریخ شکوفائی آزادی ؛ فردی از افراد جامعه در برابر حاکم و ولی امر خود شمشیر می شوراند و می گوید « اگر کج روی به این شمشیر راستت می کنم » .

بیایم به منبع نور و معرفت { قرآنکریم } مراجعه کنیم تا باز هم در بارۀ حیثیت آزادانۀ انسان بیاموزیم .

قرآنکریم در هفت جا از یک واقعۀ خیلی مهم و اساسی به نام « سجدۀ ملائکه و استکبار ابلیس در برابر آدم « ع » پس از خلقت آدم « ع » ذکر به عمل می آورد که چنین می خوانیم :

1 ـ سورۀ مبارکۀ بقره آیۀ مبارکۀ 34 :

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَـٰفِرِينَ

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند; جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد. (34)

2 ـ سورۀ مبارکۀ الاعراف آیۀ مبارکۀ 11 :

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَـٰڪُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَـٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّـٰجِدِينَ (١١)

ما شما را آفريديم; سپس صورت بندى كرديم; بعد به فرشتگان گفتيم: «براى آدم خضوع كنيد! » آنها همه سجده كردند; جز ابليس كه از سجده‏كنندگان نبود. (11)

3 ـ سورۀ مبارکۀ حجر آیۀ مبارکۀ 28 و 29 :

وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ إِنِّى خَـٰلِقُۢ بَشَرً۬ا مِّن صَلۡصَـٰلٍ۬ مِّنۡ حَمَإٍ۬ مَّسۡنُونٍ۬ (٢٨) فَإِذَا سَوَّيۡتُهُ ۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ ۥ سَـٰجِدِينَ (٢٩)

و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم. (28)

هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» (29)

4 ـ سورۀ مبارکۀ الاسرا یا بنی اسرائیل آیۀ مبارکۀ 61 :

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕڪَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينً۬ا (٦١(به ياد آوريد) زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند، جز ابليس كه گفت: «آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده‏اى؟!» (61)

5 ـ سورۀ مبارکۀ کهف آیۀ مبارکۀ 50 :

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦۤۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ ۥ وَذُرِّيَّتَهُ ۥۤ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِى وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّـٰلِمِينَ بَدَلاً۬ (٥٠)

به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جزابليس -كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى‏كنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (50)

6 ـ سورۀ مبارکۀ طه آیۀ مبارکۀ 116 :

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕڪَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ (١١٦)

و به ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند; جز ابليس كه سرباز زد (و سجده نكرد)! (116)



7 ـ سورۀ مبارکۀ ص آیه های 71 ـ 72 ـ 73 و 74 :


إِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ إِنِّى خَـٰلِقُۢ بَشَرً۬ا مِّن طِينٍ۬ (٧١) فَإِذَا سَوَّيۡتُهُ ۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ ۥ سَـٰجِدِينَ (٧٢) فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةُ ڪُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ (٧٣) إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَـٰفِرِينَ (٧٤)

و به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى‏آفرينم! (71)

هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد!» (72)

در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند، (73)

جز ابليس كه تكبر ورزيد و از كافران بود! (74)

در این آیات شریفه ؛ الله « ج » حالتی را در کلام مبارکش تذکر می دهد که حکم و دستوری از جانب پروردگار عالمیان بوده که طی آن از ملائکه خواسته شد تا بر آدم « ع » سجده برند ؛ تعمیل و فرمانبری ملائکه از دستور و حکم پروردگار و همچنان نا فرمانی و انکار ابلیس در برابر حکم و دستور پروردگار ؛ آموزه های این آیات شریفه اند که با اعجاز مختص به قرآنکریم بیان شده اند و جنان از وسعت و گستردگی معانی بر خوردار اند که حیرت عقول بشری پی آمد آن است .

از این واقعۀ مهم و اساسی می آموزیم که سجده درین جا شکل و رسم پرستش و عبادت نیست آنطور که انسان در برابر پروردگارش به سجده میرود و پروردگارش را می پرستد ؛ بلکه درین جا مراد از سجده به رسمیت شناختن آزادی انسان است .

ملائکه که از نور خلق شده اند و موجودات کاملاً متعبد و فرمان بردار اند و هر آن و هر لحظه تسبح الله « ج » را می گویند و پروردگارشانرا به پاکی یاد می کنند و ذرۀ هم از اطاعت پروردگار عالمیان سر پیچی ندارند ؛ در ملکوت و پادشاهی الله « ج » وظایفی دارند که الله « ج » بر عهدۀ آنها گذاشته است و این سجده که همانا به رسمیت شناختن

آزادی انسان است ؛ از آن جهت اهمیت به سزا و اساسی و تعیین کننده دارد که در حقیقت طی یک مراسم تشریفاتی

اعلام آزادی انسان است .

ملایکه با به رسمیت شناختن آزادی انسان به این مفهوم که انسان موجود اتونوم است و از خود مختاری کامل بر خوردار است ؛ بر سر راه انسان در اوضاع و احوال و شرایط متفاوت { چه کردار خوب دارد یا بد به راه راست می رود یا در کج راهه ها سرگردان؛ در روشنائی نور معرفت و هدایت طی طریق می کند و یا در اعماق ظلمت ها و تاریکی ها راقم سطور بد بختی خود و انشاء پرداز سرنوشت ذلت بار و درد آور و رنج آور و محتوم خود } ؛ مانعی و سدی قرار نه گیرند ؛ بگذارند تصمیم گیرنده خود ذات اشرف انسانی باشد و مسؤلیت بردار و جواب گو از جهت عمل کرد هایش .

نکتۀ اساسی و قابل دقت اینجاست ؛ زمانیکه تناسب حقوق نسبت به همدیگر تعریف و تصریح می شوند و انسان ها در این نسبت ها در زندگی فردی و اجتماعی قرار می گیرند ؛ آزادی مطلق به آزادی قانونی محدود می شود ؛ مفاهیم خوب و بد در قضاوت های ارزشی برجسته می گردند و جبر های تکلیفی و تشریعی { باید ها و نباید ها } عرض اندام می کنند و از انسان اطاعت و انقیاد می خواهند و اینجاست که مفاهیم قانون ؛ حاکمیت و ولایت امر در عرصۀ وجود به ظهور می رسند و ساختار های سیاسی جامعه را شکل بندی می کنند .

ادامه......... 1 2 3 4 5 6 7

0 Kommentare: