تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

صلح گسترده و پویا

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی



صلح و جنگ ؟

صلح گسترده و پویا

{ فرد صالح ؛ جامعۀ آزاد و متعادل }



نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی

09. Okt. 2010

به تصویر کشیدن رابطه های گستردۀ صلح آمیز به صورت فعال و پویا در نما و منظر روانی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی در انطباق با وجود انسانی ؛ اجتماع بشری و هم چنان نماد های مکانی و زمانی صلح ؛ همۀ آن ها موضوعاتی اند که به وضاحت در سورۀ مبارکۀ البقره « صنام القرآن » و سورۀ مبارکۀ ء ال عمران که نظربه حدیثی شریف که هردو سورۀ مبارکه به نام { الزهراوین } یاد گردیده اند ؛ فهم می شوند و بر اساس حقایق و واقیعت ها ؛ صلح را تعریف می کنند و با وجود اختلافات ؛ راه رسیدن به صلح پایدار را نشان می دهند و راه های عملی آنرا در متن رابطه ها به اثبات می رسانند و بر اساس این امتیاز به خصوص سورۀ مبارکۀ البقره را می توان به{ « مانیقیست صلح » یا Peace Manifesto } مسمی کرد زیرا اساسی ترین رابطۀ انسان ها چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی یعنی در رابطه های فردی و اجتماعی و سیاسی در حالت هم فکری و هم نظری و هم چنان در اختلاف فکری و تفاوت نظر ها در حالت ایمان و عدم ایمان بر « وصل » امر و تاء کید شده است و این اصلی است که تمدن انسانی و اسلامی برآن ابتناء دارد و به راستی که اسلام مقدس میراث دار اصلی تمدن انسانی حق آنرا دارد که با صدای بلند و رساء و پر طنین شعار صلح را اعلام دارد و هم قانون مندی های آن را که در قرآنکریم و احادیث نبوی صلی الله علیه و سلم درج اند به بشریت تشنۀ صلح در هر زمان با در نظر داشت و اقتضااء ت ارائه دهد ؛ پس اسلام مقدس توانائی آنرا دارد که صلح را در هر زمان شعار دهد و در متن های تقنینی عینیت بخشد .

وقتی از « وصل » ذکر می کنیم ؛ می دانیم که نوعی رابطۀ آگاهانه موافقانۀ انسان با اطراف ؛ محیط و پیرامونش است که درین جا ترکیز ما بر رابطه های الله جلّ جلاله و انسان ؛ انسان با انسان در شکل و فورم فردی و اجتماعی آن است یعنی اینکه این وصل در رابطه با افراد انسانی و اجتماعات بشری بر دوگونه به عرصۀ ظهور می رسند که عبارتند از :

1 ـ عقد قرار داد ها و میثاق ها و تمسک به آن ها .

2 ـ برقرا ری روابط همدردانۀ انسانی با افراد و اجتماعات بشری بیدون در نظر گرفتن دین ؛ طرز فکر ؛ ملیت و نژادی .
این هردو عنصر سارندۀ عمارت پر شکوۀ صلح در آیۀ مبارکۀ 27 سورۀ مبارکۀ البقره به طور اعجازی بیان شده اند که این آیۀ مبارکه چنین است :

ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَـٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦۤ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِى ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡخَـٰسِرُونَ (٢٧)
فاسقان كسانى هستند كه پيمان الله جلّ جلاله را، پس از محكم ساختن آن، ميشكنند; و پيوندهايى را كه الله جلّ جلاله دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمين فساد ميكنند; اينها زيانكارانند. (27)

؛ پس دلیل مؤجه داریم که جهت فهم بیشتر و دقیق آیۀ مبارکۀ 27 سورۀ مبارکه البقره به صورت مختصر دقت درخور و شایستۀ یک فهم درست به سوره های مبارکۀ البقره و ء ال عمران که تکمله و تتمۀ سورۀ مبارکۀ البقره است ؛ داشته باشیم .
سورۀ مبارکۀ البقره بر دو حصه تقسیم شده است و یا مشتمل بر دو بخش است بدین ترتیب که :

الف ـ بخش اول مشتمل بر 18 رکوع و 152 آیه های مبارکه می باشد .

ب ـ بخش دوم بر 22 رکوع و 134 آیه های مبارکه مشتمل می باشد .

در بخش اول روی سخن وکلام و خطاب به سوی بنی اسرائیل است و در بخش دوم روی سخن و کلام و خطاب به سوی امت مسلمۀ موجوده و حاضر در صحنه .

پس بر اساس تقسیم بندی بالا می توان این سورۀ مبارکه را بنام { سورۀ امتین یا سورۀ دو امت } نیز یاد کرد .

چهار رکوع بخش اول این سورۀ مبارکه عصاره و فشردۀ معرفت قرآنی در دور مکی است و از آن به بعد در ده رکوع مستقیماً بنی اسرائیل مورد خطاب است که دو بخش دارد که حسب ذیل اند:

الف ـ بخش اول که مشتمل بر یک رکوع است دعوت بنی اسرائیل به پذیرفتن نبوت و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم است.

ب ـ بخش دوم که شامل 9 رکوع می باشد در برگیرندۀ نقد تاریخمند کردار بنی اسرائیل به عنوان امت مسلمه است .

در چهار رکوع آخری بخش اول ؛ عزل بنی اسرائیل از منصب رهبری است و ماءموریت امت جدید به رهبری حضرت محمد صلی الله علیه و سلم می باشد و اولین نشانۀ بارزو برجستۀ آن تغییر و تحویل قبله به حیث مرکز توحید است و این به منزلۀ تاج پوشی امت مسلمه به رهبری حضرت محمد صلی الله علیه و سلم است .

بیشترین بخش این سورۀ مبارکه بعد از هجرت به مدینۀ منوره در ابتدائی ترین دور آن نازل شده است و بخش کمتر آن بعد از آن نازل شده است .

آیات مبارک در مورد سود در زمانه های اخیر زندگانی پیامبر صلی الله علیه و سلم نازل شده اند نیز شامل این سورۀ مبارکه اند .

چون یک بخش این سورۀ مبارکه خطاب به بنی اسرائیل است آنهایئکه رهبری امت سابقه را به عهده داشتند و آغاز شدن زندگی مسلمانان در مدینۀ منوره و مواجهه مسلمانان با بنی اسرائیل و شناخت آنها از لازمه های اعمار یک جامعۀ حقوقی ؛ مدنی و سیاسی بود از همین جهت است که قبلاً ذکر کردیم که بخش اول آن به بنی اسرائیل اختصاص دارد و این سورۀ مبارکه در قانونمندی های تاریخی عروج و زوال امت ها را به تصویر کشیده و در حقیقت راقم دلایل آن قانونمندی های تاریخی است که عروج و زوال امت ها رانشان می دهد و در متن کل قرآنکریم قابل فهم و تفسیر است و هم چنان هوشدار به امت مسلمۀ حال ؛ حاضر در صحنه و آینده در امتداد تاریخ .

ضروری به نظر می رسد تا در مورد کلیات سورۀ مبارکۀ ءال عمران نیز مطالبی ذکر کنیم و بلاخره جهت یک فهم دقیق دوباره به جزئیات این دو سورۀ مبارکه نظر افگنیم تا به یک فهم دقیق و استوار از مفهوم صلح برسیم .

سورۀ مبارکۀ ءال عمران به نقل از تفهیم القرآن در معرفی این سورۀ مبارکه مشتمل بر چهار خطبه یا گفتار است که عبارتند از :

1 ـ خطبۀ اول یا گفتار اول :

از آغاز سورۀ مبارکه تا دو آیۀ مبارکۀ رکوع چهارم را در بر می گیرد ؛ زمانۀ نزول آن غالباً بعد از غزوۀ بدر است.

2 ـ خطبۀ دوم یا گفتار دوم :

از آیۀ مبارکۀ 33 آغاز شده و تا ختم رکوع ششم امتداد دارد که در سال نهم هجری هنگام آمدن وفد نجران نازل شده است .

3 ـ خطبۀ سوم یا گفتار سوم :

از رکوع هفتم آغاز شده و تا ختم رکوع دوازدهم ادامه دارد و زمان نزول آن متصل به خطبۀ اول به نظر می آید .

4 ـ خطبۀ چهارم یا گفتار چهارم :

از رکوع سیزدهم آغاز شده و تا ختم سورۀ مبارکه امتداد دارد که زمانۀ نزول آن بعد از غزوۀ احد است .

درین سورۀ مبارکه که اجزای چهارگانه اش در همگونی کامل قرار دارند روی خطاب به دو گروه ؛ یعنی اهل کتاب و امت مسلمه است .

در سورۀ مبارکۀ البقره « ایمان » زیاده تر مورد توجه است ؛ در حالیکه در سورۀ ءال عمران « اسلام » زیاده تر شایان توجه است .

در سورۀ مبارکۀ البقره زیاده تر خطاب به طرف « یهود » است و در سورۀ مبارکۀ ءال عمران عیسویت زیاده تر مورد خطاب قرار دارد و این خطاب در تداوم سورۀ مبارکۀ البقره است و همینگونه به امت مسلمه هدایات مزیدی را در بر دارد که در سورۀ مبارکۀ البقره آغاز شده است و با نشان دادن تاریخمند زوال امت های سر کش پیشین ؛ تنبیه و هوشدار به امت مسلمه است .

تسلسل جهار خطبۀ این سورۀ مبارکه همگون و در اتصال خیلی نزدیک با سورۀ مبارکۀ البقره قرار دارد .

پس برگردیم به جزئیات متشکله تا به یک فهم ژرف و عمیق صلح از دیدگاه اسلام مقدس .

در اولین نگاه ؛ از سورۀ مبارکۀ البقره می دانیم که ایمان به غیب اساس رابطه بین الله « جلّ جلاله » و انسان و اجتماع بشری است که می توان این رابطه را در دو کتگوری بیان کرد و آن اینکه :

1 ـ برپائی نماز { رابطۀ الله « جلّ جلاله » و انسان }[وصل ]

2 ـ انفاق { اتصال انسان ها و اجتماع بشری با همدیگر } [ وصل ]

و در یک نظر گسترده و وسعت دید در می یابیم که اجزای دیگر سورۀ مبارکۀ البقره عبارتند از :

الف ـ صوم یا روزه :

فرضیت صوم یا روزه در ماه مبارک رمضان که نزول با برکت قرآنکریم در آن ماه صورت گرفته است ؛ می باشد ؛ چون فهم و درک و عملی کردن قرآنکریم در زندگی انسان ها تقوی و پرهیزگاری می خواهد بناءً در همین ماه مبارک رمضان صوم یا روزه فرض شد و غایت آن تقوی و تقرب به الله «جلّ جلاله » بیان شده است یعنی اینکه صوم اساسی ترین ریاضت جهت تزکیه نفس است و در نتیجۀ این تزکیه است که انسان به مرحلۀ تقوی می رسد یا به عبارت دیگر مرحلۀ شناخت حقوقی همدیگر و احترام حقوق همدیگر و یا در رابطۀ معرفت و شناخت حقوقی بین الله « جلّ جلاله » ؛ انسان و جامعۀ بشری ؛ پس از مهمترین و اساسی ترین نشانه های تقوی کمائی حلال است یا اجتناب از دست درازی به حقوق دیگران است و یا حقوق دیگران را محترم شمردن است و این مهمترین و شاخص ترین اصلی است که لازمۀ زندگی صلح آمیز تمدن بشری است و از همین جهت است که متصل از احکام صوم آیۀ مبارکه 188 سورۀ مبارکۀ البقره می فرماید که :

وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٲلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَـٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُڪَّامِ لِتَأۡڪُلُواْ فَرِيقً۬ا مِّنۡ أَمۡوَٲلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ (١٨٨) ۞
و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهيد، در حالى كه مى‏دانيد (اين كار، گناه است)! (188)
در تزکیه صوم ماه مبارک رمضان نه تنها شناخت حقوقی و رعایت حقوقی حاصل می شود بر علاوه عفو و بخشش سطح بالای اخلاقی انسان و جامعه را به نمایش می گذارد که می توان آنرا در حدیث شریف قدسی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به اثبات رسانید :

1215- وَعنْ أَبي هُريرة رضِي اللَّه عنْه، قال: قال رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « قال اللَّه عَزَّ وجل: كُلُّ عملِ ابْنِ آدم لهُ إِلاَّ الصِّيام، فَإِنَّهُ لي وأَنَا أَجْزِي بِه. والصِّيام جُنَّةٌ فَإِذا كَانَ يوْمُ صوْمِ أَحدِكُمْ فلا يرْفُثْ ولا يَصْخَب،فَإِنْ سابَّهُ أَحدٌ أَوْ قاتَلَه، فَلْيقُل: إِنِّي صَائم. والَّذِي نَفْس محَمَّدٍ بِيدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائمِ أَطْيبُ عِنْد اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْك.
للصَّائمِ فَرْحَتَانِ يفْرحُهُما: إِذا أَفْطرَ فَرِحَ بفِطْرِه، وإذَا لَقي ربَّهُ فرِح بِصوْمِهِ » متفقٌ عليه.
وهذا لفظ روايةِ الْبُخَارِي. وفي رواية له: « يتْرُكُ طَعامَه، وَشَرابَه، وشَهْوتَه، مِنْ أَجْلي، الصِّيامُ لي وأَنا أَجْزِي بِه، والحسنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا » .
وفي رواية لمسلم: « كُلُّ عَملِ ابنِ آدَمَ يُضَاعفُ الحسَنَةُ بِعشْر أَمْثَالِهَا إِلى سَبْعِمِائة ضِعْف. قال اللَّه تعالى : « إِلاَّ الصَّوْمَ فَإِنَّهُ لِي وأَنا أَجْزي بِه: يدعُ شَهْوتَهُ وَطَعامَهُ مِنْ أَجْلي. لِلصَّائم فَرْحتَان:فرحة عند فطره، فَرْحةٌ عِنْدَ لقَاء رَبِّه. ولَخُلُوفُ فيهِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ ريحِ المِسْكِ» .
رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: الله عّزوجل می فرمايد: هر عمل فرزند آدم برای اوست، غير از روزه که برای من است و من پاداش آن را می دهم و روزه سپری است (در مقابل دوزخ يا گناهان) و چون روز روزهء يکی از شما باشد، بايد ناسزا نگويد، و فرياد نکشد و با کسی درگير نشود و اگر کسی او را دشنام داد يا با او جنگ کرد، بايد بگويد: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، همان بوی دهان روزه دار در نزد الله جلّ جلاله از بوی مشک نيکوتر است. و برای روزه دار دو شادی است که بدان شاد می شود، يکی که چون افطار کند شاد می شود و ديگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزه اش شاد می گردد.
و اين لفظ بخاری است و در روايتی از او آمده که روزه دار طعام و آشاميدنی و شهوت خود را از جهت من ترک می کند. روزه از برای من است و من بدان پاداش می دهم و حسنه به ده برابرش.
و در روايتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم، چند برابر می شود، نيکی به ده برابرش تا هفتصد برابرش. الله تعالی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش می دهم، شهوت و طعام خود را به دستور من می گذارد و برای روزه دار دو شادی است: يک شادی در وقت افطارش و يک شادی در وقت ملاقات با پرودرگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است.
بر سر کسی داد و فریاد نه کشیدن ، ناسزا نه گفتن ؛ دشنام نه دادن و با کسی در گیر نه شدن خود نشان دهندۀ صبر و تحمل اند و طرح عملی زندگی مسالمت آمیز و تکملۀ اساسات صلح در رابطۀ انسان ها و اجتماع بشری اند .

ب ـ حج و مراسم آن :

خانۀ کعبۀ شریفه ؛ ماه های حرام و دیگر شعائر حج نماد های ماند گار تاریخی مکانی و زمانی اند که در مفهوم و مصداق « وصل » فاصله های زمانی و مکانی بر داشته شده اند ؛ دور و نزدیک به هم رسیده اند و زمان گذشته حال و آئنده به هم یکی شده اند و درهم تنیده اند .

همۀ رنگ ها زایل شده اند ؛ سیاه ؛ سرخ ؛ سفید رنگ باخته اند و تنها صبغه الله رنگ معقول دیدنی و پذیرفتنی است و این جا است که باز به مفاهیم وسیع تساوی ؛ وحدت و « وصل » می رسیم و آن ها را درهم تنیده در می یابیم .

حج رابطۀ یست که باز هم الله جلّ جلاله ؛ انسان و اجتماع بشری { در دو شکل آن یعنی امت اجابت و امت دعوت } در آن تجلی می کنند و به انسان معرفت اخلاقی و حقوقی دست می دهد .

خانۀ کعبۀ شریفه به حیث مرکز توحید و نماد امن و امنیت اتصال الله جلّ جلاله و انسان و زمین و زمان است ؛ آنجا که در عهد و میثاق ابراهیم و اسمعیل علیهم الصلوه و سلام در سورۀ مبارکۀ البقره وضاحت دارد که چنین تذکر رفته است :



وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةً۬ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنً۬ا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٲهِـۧمَ مُصَلًّ۬ىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٲهِـۧمَ وَإِسۡمَـٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِىَ لِلطَّآٮِٕفِينَ وَٱلۡعَـٰكِفِينَ وَٱلرُّڪَّعِ ٱلسُّجُودِ (١٢٥) وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٲهِـۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَـٰذَا بَلَدًا ءَامِنً۬ا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُ ۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٲتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡہُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأَخِرِۖ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ ۥ قَلِيلاً۬ ثُمَّ أَضۡطَرُّهُ ۥۤ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ (١٢٦) وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٲهِـۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَـٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ (١٢٧) رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةً۬ مُّسۡلِمَةً۬ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ (١٢٨) رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولاً۬ مِّنۡہُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡہِمۡ ءَايَـٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَـٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيہِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ (١٢٩)
و هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم! و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد! و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه: «خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران و ركوع‏كنندگان و سجده‏كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد!» (125)

و هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! اين سرزمين را شهر امنى قرار ده! و اهل آن را -آنها كه به الله جلّ جلاله و روز بازپسين، ايمان آورده‏اند- از ثمرات (گوناگون)، روزى ده! «ما دعاى تو را اجابت كرديم; و مؤمنان را از انواع بركات، بهره‏مند ساختيم; (اما به آنها كه كافر شدند، بهره كمى خواهيم داد; سپس آنها را به عذاب آتش مى‏كشانيم; و چه بد سرانجامى دارند» (126)

و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل، پايه‏هاى خانه (كعبه) را بالا مى‏بردند، (و مى‏گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذير، كه تو شنوا و دانايى! (127)

پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتى كه تسليم فرمانت باشند، به وجود آور! و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير ، كه تو توبه‏پذير و مهربانى! (128)

پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد، و پاكيزه كند; زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار، قادرى)!» (129)

و هم چنان آیه های مبارکۀ 96 ـ 97 سورۀ مبارکۀءال عمران در مورد خانۀ کعبۀ شریفه چنین می فرماید :

إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٍ۬ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكً۬ا وَهُدً۬ى لِّلۡعَـٰلَمِينَ (٩٦) فِيهِ ءَايَـٰتُۢ بَيِّنَـٰتٌ۬ مَّقَامُ إِبۡرَٲهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُ ۥ كَانَ ءَامِنً۬اۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلاً۬ۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٩٧)

نخستين خانه‏اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است. (96)

در آن، نشانه‏هاى روشن الله «جلّ جلاله »، مقام ابراهيم است; و هر كس داخل آن شود; در امان خواهد بود، و براى الله « جلّ جلاله » بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، الله « جلّ جلاله » از همه جهانيان،.  بى‏نياز است(97)

و هم چنان آیۀ مبارکۀ 67 سورۀ مبارکۀ العنکبوت در مورد عظمت امنیتی خانۀ کعبۀ شریفه می فرماید :

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آَمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ ﴿29:67﴾

آيا نديدند كه ما حرم امنى قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنان (در بيرون اين حرم) مى‏ربايند؟! آيا به باطل ايمان مى‏آورند و نعمت الله جلّ جلاله را كفران مى‏كنند؟! (67)

و هم چنان قرآن کریم در بارۀ ابراهیم علیه صلوه و السلام و خانۀ کعبۀ شریفه در آیه های مبارکۀ 35 ـ 37 سورۀ مبارکۀ ابراهیم می فرماید که :

وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٲهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَـٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنً۬ا وَٱجۡنُبۡنِى وَبَنِىَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ (٣٥) رَبِّ إِنَّہُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرً۬ا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ ۥ مِنِّىۖ وَمَنۡ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ۬ رَّحِيمٌ۬ (٣٦) رَّبَّنَآ إِنِّىٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيۡرِ ذِى زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡـِٔدَةً۬ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَہۡوِىٓ إِلَيۡہِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٲتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ (٣٧)

وزمانى كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر ( مكه) را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35)

پروردگارا! آنها ( بتها) بسيارى از مردم را گمراه ساختند! هر كس از من پيروى كند از من است; و هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى! (36)

پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى‏آب و علفى، در كنار خانه‏اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند; تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز; و از ثمرات به آنها روزى ده; شايد آنان شكر تو را بجاى آورند! (37)

و یا اینکه قرآن مجید در سورۀ مبارکۀ الحج آیه های مبارکۀ 26 ـ 28 می فرماید :

وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٲهِيمَ مَكَانَ ٱلۡبَيۡتِ أَن لَّا تُشۡرِكۡ بِى شَيۡـًٔ۬ا وَطَهِّرۡ بَيۡتِىَ لِلطَّآٮِٕفِينَ وَٱلۡقَآٮِٕمِينَ وَٱلرُّڪَّعِ ٱلسُّجُودِ (٢٦) وَأَذِّن فِى ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ يَأۡتُوكَ رِجَالاً۬ وَعَلَىٰ ڪُلِّ ضَامِرٍ۬ يَأۡتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ۬ (٢٧) لِّيَشۡهَدُواْ مَنَـٰفِعَ لَهُمۡ وَيَذۡڪُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِىٓ أَيَّامٍ۬ مَّعۡلُومَـٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَـٰمِۖ فَكُلُواْ مِنۡہَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآٮِٕسَ ٱلۡفَقِيرَ (٢٨)

زمانى كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند; و به او گفتيم:) چيزى را همتاى من قرار مده! و خانه‏ام را براى طواف‏كنندگان و قيام‏كنندگان و ركوع‏كنندگان و سجودكنندگان (از آلودگى بتها و از هر گونه آلودگى) پاك ساز! (26)

و مردم را دعوت عمومى به حج كن; تا پياده و سواره بر مركبهاى شان از راه های دور و درازی بسوى تو بيايند... (27)

تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند; و در ايام معينى نام الله جلّ جلاله را، بر چهارپايانى كه به آنان داده است، (به هنگام قربانى‏كردن) ببرند; پس از گوشت آنها بخوريد; و بينواى فقير را نيز اطعام نماييد! (28)

و باز هم قرآن مجید به ما دستور دوری و اجتناب از پلیدی ها و اقوال ناپسند می دهد طوریکه در سورۀ مبارکۀ الحج قرائت می کنیم :

ذَٲلِكَ وَمَن يُعَظِّمۡ حُرُمَـٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَيۡرٌ۬ لَّهُ ۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ وَأُحِلَّتۡ لَڪُمُ ٱلۡأَنۡعَـٰمُ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡڪُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَـٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ (٣٠) حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيۡرَ مُشۡرِكِينَ بِهِۦۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِى بِهِ ٱلرِّيحُ فِى مَكَانٍ۬ سَحِيقٍ۬ (٣١) ذَٲلِكَ وَمَن يُعَظِّمۡ شَعَـٰٓٮِٕرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ (٣٢)

این بود { فرجام تعمیر کعبه معظمه }و هر كس حرمت های الله جلّ جلاله را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است! و چهارپايان براى شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده مى‏شود. از پليديهاى بتها اجتناب كنيد! و از سخن باطل بپرهيزيد! (30)

(برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى الله جلّ جلاله باشد!هيچ گونه همتايى براى او قائل نشويد! و هر كس همتايى براى الله جلّ جلاله قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را مى‏ربايند; و يا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مى‏كند! (31)

اين است (مناسك حج)! و هر كس شعائر الله جلّ جلاله را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست. (32)

آیۀ مبارکۀ 197 سورۀ مبارکۀ البقره ما را از مفهوم حج آگاه می سازد ؛ آنجا که می فرماید :

ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٌ۬ مَّعۡلُومَـٰتٌ۬ۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٍ۬ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۚ وَٱتَّقُونِ يَـٰٓأُوْلِى ٱلۡأَلۡبَـٰبِ (١٩٧)

حج، در ماه‏هاى معينى است! و كسانى كه (با بستن احرام، و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كرده‏اند، (بايد بدانند كه) در حج، آميزش جنسى با زنان، و گناه و جدال نيست! و آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، الله جلّ جلاله آن را مى‏داند. و زاد و توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزكارى است! و از من بپرهيزيد اى خردمندان! (197)

اجتناب از تمام پلیدی ها ؛ سخن باطل ؛ جنگ و جدال ؛ شکار حیوانات بری ؛ فضا و ماحول امن ؛ صلح و صفا و صمیمیت است که انسان از آن باید درس صلح را بگیرد ؛ یعنی اینکه قرار گرفتن انسان در مکان مشخص « کعبۀ شریفه » و اماکن مقدس مرتبط به کعبۀ شریفه و زمان مشخص یعنی ماه های حرام و مراسم و مناسک حج ؛ تولد نو است ؛ تولدی که با غرایز رام و مطیع از خود ؛ از درون خود به بیرون آمدن است و در شهر قانون و رابطه های صلح به رشد و فلاح رسیدن است .

و از این جهت است که بین آیه های مبارکۀ 196 و 197 سورۀ مبارکۀ البقره در ساختار زندگی صلح آمیز و برقراری رابطه های صلح آمیز ارتباط ارگانیک برقرار است ؛ آنجا که در سورۀ مبارکۀ البقره چنین قرائت می کنیم :

وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡىِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡىُ مَحِلَّهُ ۥۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦۤ أَذً۬ى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٌ۬ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٍ۬ۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡىِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَـٰثَةِ أَيَّامٍ۬ فِى ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٌ۬ كَامِلَةٌ۬ۗ ذَٲلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُ ۥ حَاضِرِى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ (١٩٦)

و حج و عمره را براى الله جلّ جلاله به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى، اجازه نداد كه پس از احرام‏بستن، وارد مكه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر كسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفاره‏اى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن) در امان بوديد، هر كس با ختم عمره، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبح كند)! و هر كه نيافت، سه روز در ايام حج، و هفت‏روز هنگامى كه باز مى‏گرديد، روزه بدارد! اين، ده روز كامل است. (البته) اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد ( اهل مكه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد كه او، سخت‏كيفر است! (196)

با دقت در می یابیم که رابطه این دو آیۀ مبارکه در ساختار مصادیق مفهوم صلح ارگانیک است زیرا در عدم توانائی در انجام مراسم حج به صیام و صدقه دستور داده شده است و این را قبلاً یاد گرفته ایم که صیام و انفاق و صدقه هر کدام در نوع خودشان رابطه های صلح و زندگی صلح آمیز را در رام ساختن غرایز سرکش تعریف می کنند و همچنان ذریعه و وسیلۀ کمک و مساعدت به فقراء شده می تواند یعنی نوعی مبارزۀ منطقی برضد فقر است ؛ فقری که همیشه خاستگاه طبقات است و توده های متخاصم در آن جا می گیرند .

قابل ذکر و شایان توجه است بدانیم که در دو هزار سال قبل از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم که در بر گیرندۀ دوران طویل جاهلیت نیز است حثیت کعبۀ شریفه در رابطه با امن و صلح برازنده و برجسته بوده یعنی اینکه در جامعۀ که دشنه ها و شمشیر ها از غلاف بیرون بود و بازار قتل و غارت گرم بود وحشت و خوشونت سکۀ رائج بود ؛ دست اندازی به ضعفاء و آزار رساندن به بینوایان فرحت زا بود ؛ در چنان احوال و شرایط بدوی ترین انسان و دور از تمدن هم ؛ در حرم کعبۀ شریفه دیدن دشمن حتی قاتل پدرش را اغماض می کرد و از دست درازی و دست یابی به آن خود داری می کرد .

در جاهلیت نیز کعبۀ شریفه مرکز وحدت اعراب به شمار می آمد و ادای حج و عمره قبائل گوناگون عرب را فرا می خواند و درین جا بود که قبائل منتشر عرب با هم روابط تمدنی برقرار می کردند و بنیاد معاملات تجارتی و میثاق های گوناگون در آن جا اساس گذاشته می شد .

هم چنان از یمن و برکت ماه های حرام عرب شمشیر باز ؛ قاتل و غارت گر دست از قتل و غارت گری برمی داشت ؛ کاروان ها و قافله ها در امنیت و آرامش در سر تا سر عرب زمین حرکت می کردند و حیوانات قربانی با نشانه های شان در گردن های شان به این امر سهولت می بخشیدند و این در حقیقت از برکت ماه های حرام ؛ چهار ماه امنیت سرتا سری در تمام سر زمین عرب حکمفرما بود .

ج ـ قتال :

قتال یا حضور مسلح به قصد جنگیدن در دو حالت اجازه داده شده است که این دو حالت بدینگونه اند :

1 ـ حالت « فتنه » یا « persecution » و یا « تعقیب آزار و شکنجه »

حالتی که زورگویان جاه طلب ؛ سیاست و اقتصاد جامعه را در دست دارند و با زور گوئی دیگران را از صحنه دور می سازند و حرف مخالف را به زور سرنیزه و سلاح خفه می سازند ؛ حقوق انسانی را در نظر نه می گیرند و از دیگران به زور اطاغت می خواهند .

درین مورد به آیۀ مبارکۀ 191 سورۀ مبارکۀ البقره توجه شود که چنین می فرماید :

وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَـٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَـٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَـٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٲلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَـٰفِرِينَ (١٩١)

و آنها را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون ساختند ، آنها را بيرون كنيد! و فتنه از كشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران! (191)

2 ـ حالت دفاع از ارزش ها و حفظ محیط رشد ارزش ها

درین مورد آیۀ مبارکۀ 190 سورۀ مبارکۀ البقره چنین ارشاد می فرماید :

وَقَـٰتِلُواْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَـٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ (١٩٠)

و در راه الله «جلّ جلاله » با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد و از حد تجاوز نكنيد كه ا لله « جلّ جلاله » تعدى‏كنندگان را دوست نمى‏دارد! (190)

این دو آیۀ مبارکه در یک ربطۀ تفسیری و تاؤیلی خیلی ظریف نسبت به همدیگر قرار دارند و نشان می دهند که حضور در صحنۀ جنگ و یا هم قتال تصمیم جاه طلبانۀ و جبارانۀ انسان های جاه طلب ؛ بد مغز و خودخواه نیست بلکه حضور قانون مند و تلاش خونباری است در جهت آزادی انسان از تسلط انسان های خودکامه و ظالم و ستمگر که به ارزش های انسانی وقعی نه می گذارند و احترام قائل نیستند ؛ یعنی اینکه این تلاش از هرگونه اغراض و امیال انسانی به دور است و « تجاوز نه کردن از حد » نشان می دهد که این حضور حضور قانون مند است یعنی اینکه با وجود جنگ و برخورد مسلحانه حقوق طرف مقابل باید مراعات شود که این قانون مندی و مراعات حقوقی طرف مقابل تشریح بیشتر می خواهد و درین جا به همین قلیل اکتفاء می کنیم .

پس وقتی دقیق شویم باز هم در می یابیم که جنگ و قتال در رابطه به برقراری صلح مطرح است ؛ یعنی اینکه جاه طلبانه وخیره سرانه نیست که به خاطری منفعت قومی و نژادی و صنفی و گروهی خونریزی ها به راه انداخته شود و به منظور اکتساب ثروت و قدرت بر کشته های اجساد انسانی فاتحانه قدم گذاشت و سرود شادی و فتح خواند .

و چه خوب مناسب و زیبا است که درین رابطه از شعار رسمی بنی اسرائیل که از طرف الله « جلّ جلاله » برایشان در وقت فتح شهری از شهر های فلسطین که به احتمال اغلب شهر « اریکو و یا اریحا » است به رویت قرآنکریم آنرا ذکر کنیم که این خود تائید قرآنکریم است که چگونه مفاهیم صلح را برجسته و ذهن نشین سازد .

این لغت یا واژه عبارت از « حطًه » است و آیۀ مبارکۀ 58 سورۀ مبارکۀ البقره و آیۀ 161 مبارکۀ سورۀ مبارکۀ الاعراف از این لغت تذکر می دهند که چنین آمده است :

وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَـٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ فَڪُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدً۬ا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدً۬ا وَقُولُواْ حِطَّةٌ۬ نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطَـٰيَـٰكُمۡۚ وَسَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ (٥٨)

و زمانى كه گفتيم: «در اين شهر وارد شويد! و از نعمتهاى فراوان آن، هر چه مى‏خواهيد بخوريد! و از در با خضوع و خشوع وارد گرديد! و بگوييد: گناهان ما را مغفرت کن تا خطاهاى شما را ببخشيم; و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد.» (58)

وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ ٱسۡكُنُواْ هَـٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ وَڪُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ وَقُولُواْ حِطَّةٌ۬ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدً۬ا نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطِيٓـَٔـٰتِڪُمۡۚ سَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ (١٦١)

و هنگامى كه به آنها گفته شد: «در اين شهر ساكن شويد، و از هر جا (و به هر كيفيت) بخواهيد، از آن بخوريد (و بهره گيريد)! و بگوييد: گناهان ما را مغفرت کن ؛ و از در با تواضع وارد شويد! كه اگر چنين كنيد، گناهان شما را مى‏بخشم; و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد.» (161)

درین دو آیۀ مبارکه ترکیزما بر کلمۀ { حطه } است که بر دو معنی افاده می شود که حسب ذیل اند :

الف ـ طلب و خواست بخشایش خطا ها و گناهان از الله عزوجل

ب ـ پرهیز از قتل و غارت و خونریزی و آزار و اذیت مردم ؛ اعلان عفو و بخشایش عام به مردم .

باز هم در فهم این دو مورد دقت به خرچ می دهیم ؛ در می یابیم که هردو معنی ؛ رابطۀ خیلی نزدیک به همدیگر دارند و آن اینکه مورد عملی دوری از گناهان و خطاء ها ؛ اعمال صالحه اند که اساسی ترین جزء آن شناخت حقوقی دیگران است ؛ پس خود بخود مبرهن و آشکار است که یک بخش دوری از گناهان و خطاء ها پرهیز از قتل و غارت و خونریزی و آزارو اذیت مردم است و این همان مصادیقی اند که مفاهیم صلح و امنیت ؛ رفاه و آسایش را برجسته می سازند .

میخواهیم که در مورد سورۀ مبارکۀ ءال عمران هم گفتنی های داشته باشیم ؛ قبل از آنکه به آن بپردازیم آیه مبارکۀ 285 سورۀ مبارکۀ البقره را چون کلید مدخل به سورۀ مبارکۀ ءال عمران در نظر می گیریم و آن اینکه :

ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓٮِٕكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٍ۬ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ (٢٨٥)

پيامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، كاملا مؤمن مى‏باشد.) و همه مؤمنان (نيز)، به الله و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش، ايمان آورده‏اند; (و مى‏گويند:) ما در ميان هيچ يك از پيامبران او، فرق نمى‏گذاريم (و به همه ايمان داريم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داريم); و بازگشت (ما) به سوى توست.» (285)

ایمان به کتاب ها ی الله عزوجل و ایمان به بعثت همه پیامبران ؛ صرف نظر از تحریفاتی که واقع شده ؛ نشان دهندۀ این است که دین اسلام یک دین بوده ؛ تنها مراحل تاریخی آن در خطاب مستقیم به فراخنای جهان ؛ قومی و ملتی و یا نژادی و هم چنان مرحلۀ زمانی آن در طول و تقصیل احکام فرق های وجود دارد یعنی گستردگی و محدودیت های خاص خود را دارد و از این جهت این وحدت ؛ با وجود نشست غبار تحریف در طول زمان ؛ هنوز هم برجسته و مشخص و تابان است و می تواند برای یک تفاهم جهان شمول نقطۀ اتکاء خوبی به حساب آید .

قرآنکریم کتابی است آسمانی که تحریف را در آن راهی نیست ؛ در سورۀ مبارکۀ ءال عمران آیۀ های مبارکۀ 3 و 4 چنین می فرماید :

نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَـٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقً۬ا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَٮٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ (٣) مِن قَبۡلُ هُدً۬ى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِـَٔايَـٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٌ۬ شَدِيدٌ۬ۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ۬ ذُو ٱنتِقَامٍ (٤)

او این کتاب را برتو نازل کرد که مصدق کتاب های پیشین است و تورات و انجیل 3

پيش از آن، براى هدايت مردم فرستاد; و (نيز) كتابى كه حق را از باطل مشخص مى‏سازد، نازل كرد; كسانى كه به آيات الله جلّ جلاله كافر شدند، كيفر شديدى دارند; و الله جلّ جلاله (براى كيفر بدكاران و كافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است. (4)

یعنی اینکه قرآنکریم کتابی که بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده است فرا تاریخی است به این معنی که گذشته ؛ حال و آینده را در خود دارد یا به عبارۀ دیگر زمان را به صفر رسانیده و مرز ها را برداشته است مصدق کتاب های پیشین و تورات و انجیل است و تصدیق تورات و انجیل بیان داستان های فسیلی و یا سخن و حرف های مفت حلقه های مفقودۀ نبوت و پیامبری و رسالت پیامبران نیست بلکه در همین زمان زنده ؛ مشهود و قابل اثبات و اثبات شده اند ؛ جهت تشریح بیشتر و دقیق لازم است که به تفهیم القرآن رجوع کنیم تا فهم ما از تصدیق و تورات و انجیل روشن شود به این مفهوم که :

« به طور عموم تفکر مردم از تورات ؛ بائیبل { که شامل پنج کتاب عهد عتیق است } می باشد و از انجیل مراد از چهار انجیل { لوقا ؛ متی ؛ مرقس ؛ یوحنا } است .

سؤال اساسی اینجاست که اینها حقیقتاً کلام الله جلّ جلاله اند ؟

و آیا قرآنکریم تمام مندرجات آنها را تصدیق می کند ؟

حقیقت این است که تورات کتاب اول پنج کتاب شامل بائیبل نیست بلکه تورات مندرج در آنها می باشد و انجیل نام اناجیل چهارگانه نیست بلکه انجیل در این چهار انجیل درج است .

در اصل مراد از تورات احکامی اند که تقریباً چهل سال از زمان بعثت موسی علیه السلام تا زمان وفات حضرت موسی علیه السلام بر موسی علیه السلام نازل شده اند و از آن جمله اند ده حکم ثبت شده در الواح سنگی ؛ احکام باقی مانده را خود حضرت موسی علیه السلام نوشته است و 12 نقل آن را به دوازده قبیلۀ بنی اسرائیل داده است ؛ و یک نقل آن را به بنی لاوی داد تا از آن حفاظت کنند .

تورات به صورت یک کتاب مستقل تا تباهی و ویرانی اول « بیت المقدس » محفوظ بود و در « صندوق عهد » گذاشته شده بود و نگهداری می شد و بنی اسرائیل آن را بنام « توریت » یاد می کردند .

وقتی « بخت نصر » فاتح بابلی یروشلم را فتح کرد در نتیجۀ ویرانی های جنگ ؛ بنی اسرائیل تورات را از دست دادند و گم شد.

بعداً عزیر علیه السلام که تعدادی از بنی اسرائیلی ها از اسیری بابل دوباره برگشتند و « بیت المقدس »

دوباره تعمیر شد ؛ عزیر علیه السلام به کمک چند بزرگ بنی اسرائیلی تاریخ بنی اسرائیل را از نو نوشت و آن را مرتب کرد ؛ درین تاریخ چهار باب یعنی خروج ؛ اخبار ؛ گنتی و تثنیه بر سیرت حضرت موسی علیه السلام مشتمل اند و درین سیرت به ترتیب تاریخ نزول آیات « تورات » حسب موقع درج شده اند که عزیر علیه السلام به آن دست رسی یافته است .

پس حالا « تورات » نام آن اجزاء منتشر از آیات مبارک است که بیان کنندۀ سیرت حضرت موسی علیه السلام اند که توسط عزیر علیه السلام جمع شده اند و ما آن آیات مبارک را زمانی می شناسیم که مصنف تورات با علامت گفتاری , { الله به موسی علیه السلام فرمود .......} و یا موسی علیه السلام فرموده است که { الله معبود شما اینگونه فرموده است .....}؛ آنجا یک جزء تورات آغاز می شود و آنجا که دوباره تقریر سیرت شروع می شود آنجا او ختم می شود .

به یک فرد عامی خیلی مشکل است که مشخص کند که آیات مبارک « تورات » کدام است و تفسیر مفسر آن کدام ؟
قرآنکریم این اجزاء منتشر را « تورات » می گوید و آنرا تصدیق می کند و حقیقت این است که اگر آن اجزاء جمع شوند و با قرآنکریم مقایسه شوند به جزء اختلاف جزوی در بعضی جا ها در احکام ؛ در تعلیمات اصولی یک سر مو فرق وجود ندارد و هنوز هم دریافتنی است که منبع هردو یکی است .
به همین ترتیب در اصل انجیل ؛ نام آن خطبات و اقوال و ارشادات وحیانی عیسی علیه السلام است که عیسی علیه السلام در دونیم یا سه سال آخر زندگی مبارکش به حیث نبی و رسول ارشاد فرموده اند .

معلومات ما در این زمینه در حد وثوق نیست که آیا آن کلمات طیبه در زندگی آن حضرت نوشته شده اند یا نه ؟

ممکن است که بعضی ها نوت و یادداشت کرده باشند و یا ممکن است که زبانی حفظ شده باشند ؛ به هر حال بعد از مدتی ؛ رساله های در مورد سیرت آن حضرت به رشتۀ تحریر در آمدند که در سلسلۀ تاریخ سیرت جا جا از آن ارشادات وحیانی حسب مواقع درج شده اند که به مصنفین و سیرت نگاران تحریری و یا شفاهی رسیده اند .

امروز که { متی ؛ مرقس ؛ لوقا ؛ یوحنا } به نام اناجیل یاد می شوند در اصل آن « انجیل » نیست بلکه آن « انجیل » که ارشادات حضرت عیسی علیه اسلام است در آن ها درج است .

ما آن « انجیل » را از حرف های مصنف وقتی فرق کرده می توانیم که مصنف می گوید { عیسی علیه السلام این را می فرماید و یا این را تعلیم می دهد } صرف درینجا ها اجزاء انجیل اند .

قرانکریم همین مجموعه از اجزاء را « انجیل » می خواند و آنرا تصدیق می دارد .

اگر این اجزاء را در یک مجموعه گرد آوریم ؛ مشاهده می شود که با قرآنکریم مشابهت های زیادی وجود دارد و اگر فرقی هم به مشاهده می رسد با غور و تاءمل قابل حل است .»
و در همین را بطه است که به آیات مبارکۀ 84 و 85 سورۀ مبارکۀ ءال عمران توجه کنیم که چنین می فرماید :
قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٲهِيمَ وَإِسۡمَـٰعِيلَ وَإِسۡحَـٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِىَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٍ۬ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُ ۥ مُسۡلِمُونَ (٨٤) وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَـٰمِ دِينً۬ا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِى ٱلۡأَخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَـٰسِرِينَ (٨٥)

بگو: «به الله جلّ جلاله ايمان آورديم; و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده; و آنچه به موسى و عيسى و (ديگر) پيامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است; ما در ميان هيچ يك از آنان فرقى نمى‏گذاريم; و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم.» (84)

و هر كس جز اسلام آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد; و او در آخرت، از زيانكاران است. (85)

پس بر اساس آیات مبارک فوق الذکر و گفتار بالا ؛ اسلام مقدس دعوتش را در یک فراخی و گستردگی آن طور که در آیۀ مبارکۀ 64 سورۀ مبارکۀ ءال عمران بیان شده است ؛ چنین ارائه می دارد :

قُلۡ يَـٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَـٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ ڪَلِمَةٍ۬ سَوَآءِۭ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡـًٔ۬ا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابً۬ا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ (٦٤)

بگو: «اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است; كه جز الله يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم; و بعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از الله يگانه- به معبودی نپذيرد.» هرگاه سرباز زنند، بگوييد: «گواه باشيد كه ما مسلمانيم!» (64)

اگر وسعت دید را فراخ سازیم و کتاب « گیتا » که هنوز هم با وجود غبار شرک که بر آن نشسته است ؛ نمای توحیدی برجسته دارد و تعلیمات و تلاش ها و مبارزات « رام چندر جی » در راه توحید و تعلیمات اخلاقی شهزاده « سیدارته ؛ بودا » و تعلیمات اخلاقی « کنفوسیوس » می توانیم که در یک تفاهم اخلاقی و حقوقی خیلی نزدیک به صلح پایدار جهانی رسید و از آسایش و رفاه حظ و لذت برد .

باز هم توجه داشته باشیم که بالندگی و پویائی جامعه مربوط و منوط به پویائی صلح و امنیت در جامعه است و گفتیم که اولین شرط رسیدن به صلح و امنیت آزادی و شناخت حقوقی است و هردوی این ها در اجتماعی از انسان ها به نام « شوری » تجلی میکند و درین مورد آیۀ مبارکۀ سورۀ مبارکۀءال عمران چنین می فرماید :

فَبِمَا رَحۡمَةٍ۬ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡہُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِى ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ (١٥٩)

ای پیامبر ! این رحمت بزرگ از جانب الله جلّ جلاله است که بر این مردم نرم دل واقع شده ئی و اگر تند مزاج و سنگدل می بودی این همه از گرد و پیش تو پراگنده می شدند ؛ قصور آنها را معاف کن و در حق شان دعای مغفرت کن و در کار دین آنهارا شریک مشوره کن و وقتیکه بر تصمیمی مصمم شدی بر الله جلّ جلاله توکل کن زیرا الله جلّ جلاله توکل کنندگان را دوست دارد ( 159 ) .

بار دیگر می توان ترکیز کرد که شوری پویائی جامعه است و محل حل اختلافات و قرار دادن ثوابت قانونی و تغییرات زندگی بشری در جهت قانون سازی در یک مجموعۀ همگون و مساعد .

با این فهم تقریباً مفصل از سورۀ مبارکۀ البقره و سورۀ مبارکۀ ءال عمران ؛ بر می گردیم به اصل بحث در مورد صلح گسترده و پویا با در نظر داشت فهم ما از سوره های مبارکۀ فوق الذکر .

طوریکه مشاهده می شود یک ارتباط ارگانیک و منطقی بین موضوعات و آیات مبارکۀ سوره های مبارکۀ « الزهراوین » وکل قرآن کریم بر قرار است که در تحلیل و تجریۀ نهائی تناسب و همگونی قرآنکریم نسبت به اجزایش امر بدیهی و آشکارا است و همچنان قرآنکریم گوئی زمان را توقف داده است ؛ یعنی اینکه در متن تاریخ قرار دارد و یا بهتر است گفته شود که فراتر از تاریخ است و نسبت زمانی را از میان برداشته است { گذشته ؛ حال و آینده } و در طراحی قانون مندی های جهانی مرز ها را برداشته است .

پس با دقت تمام درک می شود که « الزهراوین » دو محور اساسی دارند که عبارتند از :

1 ـ خلقت انسان و اعطاء منصب خلافت به انسان

2 ـ برقراری « وصل » به عنوان قانون خلافت

با در نظر داشت این دو محور درک کرده می توانیم که آیه های تکوینی و تشریعی طوری به هم مرتبط اند که مرحله به مرحله و در نسبت های گوناگون زندگی ؛ صلح را به صورت گسترده بدون در نظرداشت اعتقاد ؛ ملیت و نژاد در عمل برقرار ساخته می توانیم ؛ به این تشریح و تاءویل که :

قرآنکریم در معرفی انسان به طور معجز در آیه های مبارکۀ سورۀ مبارکۀ البقره می فرماید :

وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ۬ فِى ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةً۬ۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيہَا مَن يُفۡسِدُ فِيہَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّىٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ (٣٠) وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَہُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ فَقَالَ أَنۢبِـُٔونِى بِأَسۡمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَـٰدِقِينَ (٣١) قَالُواْ سُبۡحَـٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ (٣٢) قَالَ يَـٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآٮِٕہِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآٮِٕہِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّىٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَـٰوَٲتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ (٣٣) وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَـٰفِرِينَ (٣٤)

هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمين، جانشينى ( نماينده‏اى) قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه فساد و خونريزى كند؟! ما تسبيح و حمد تو را بجا مى‏آوريم، و تو را تقديس مى‏كنيم.» پروردگار فرمود: «من حقايقى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.» (30)

سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد! (31)

فرشتگان عرض كردند: «منزهى تو! ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده‏اى، نمى‏دانيم; تو دانا و حكيمى.» (32)

فرمود: «اى آدم! آنان را از اسامى آگاه كن.» هنگامى كه آنان را آگاه كرد، الله جل جلاله فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را ميدانم؟! و نيز ميدانم آنچه را شما آشكار ميكنيد، و آنچه را پنهان ميداشتيد!» (33)

و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند; جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد. (34)

و به صورت فشرده خلقت انسان در سورۀ مبارکۀ الاعراف آیۀ مبارکۀ 11 چنین ذکر گردیده است :

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَـٰڪُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَـٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّـٰجِدِينَ (١١)

ما شما را آفريديم; سپس صورت بندى كرديم; بعد به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد! » آنها همه سجده كردند; جز ابليس كه از سجده‏كنندگان نبود. (11)

از طول و تفصیل تکوینی و تکاملی خلقت انسان صرف نظر می کنیم و به نقاط اساسی که به بحث ما مربوط می شود ترکیز می کنیم و آن اینکه :

1 ـ انسان به حیث خلیفۀ الله جل جلاله در زمین ؛ که فرد شاخص آن آدم علیه السلام است .

2 ـ انسان در منصب خلیفه به علم و آگاهی هم ضرورت دارد که آن هم از جانب الله جل جلاله به آدم علیه السلام داده شد

3 ـ خلافت ایجاب « آزادی » می کند یعنی اینکه انسان باید موجود « اتونوم یا خود مختار باشد » که آن هم در مراسم سجده گذاری یا خضوع ملائکه به انسان اعطاء شد به تفصیل این مورد رجوع شود به سلسله مقالات اسلام و آزادی .

می دانیم که منصب خلافت انسان با مشخصۀ اتونوم آن کاملاً رابطۀ مستحکم و تنگاتنگ و نا گسستنی دارد یعنی اینکه این خلافت لگام گسیخته نیست قانونمندی های حقوقی و اخلاقی دارد که کاملاً به هم ربط دارند و همدیگر را توجیه می کنند ؛ مجموع این قانون مندی های اخلاقی و حقوقی در ربط موزون « وحی و فطرت سالم انسانی » به کلمۀ زیبای « وصل » در قرآنکریم بیان شده است که از لحاظ تشریعی دار و مدار اسلام مقدس بر آن ابتناء دارد و چه خوب است که برای فهم بیشتر به قرآن کریم مراجعه کنیم ؛ آنجا که الله جل جلاله در آیۀ مبارکۀ 27 سورۀ مبارکۀ البقره می فرماید :

ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَـٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦۤ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِى ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡخَـٰسِرُونَ (٢٧)

آنانیکه پیمان یا عهد الله جل جلاله را پس از توثیق آن میشکنند و پیوند های را که الله جل جلاله به برقراری آن دستور داده است ؛ قطع می کنند و در روی زمین فساد می کنند ؛ اینها زیانکارانند { 27 }

این آیۀ کریمه را می توان « تاج » گرانبها و روشنی در نظر گرفت که بر سر خلافت انسان گذاشته شده است و شرافت و کرامت انسان مربوط آن است و با روشنائی که از آن ساطع می گردد همۀ زوایای تاریک زندگی بشر را روشن و روشنتر می گرداند .

این آیۀ کریمه ماهیت اخلاقی و حقوقی انسان را منکشف می سازد که « شریعت وحیانی و حکمت» و « فطرت سالم انسانی » در ادوار تاریخی زندگی بشر با تفصیل مورد نیاز دورۀ تاریخی در مواد قانونی و رفتار اخلاقی آنرا جاداده و آنرا تفسیر و تبیین کرده است .

اگر بیشتر دقت کنیم ؛ خود بخود دریافتنی است که « وصل » بر دوگونه ممکن است صورت گیرد ویا امکان دارد که چنین رقم زده می شود :

1 ـ به صورت احساس عواطف انسانی بدون ایجاد مزاحمت حقوقی به دیگران و بدون در نظر داشت اعتقاد ؛ ملیت و نژاد { در شکل مناسبات و روابط انسانی که بر صلۀ رحم به وسعت و پهنای خانوادۀ بشری ابتناء دارد در قرابت های دور و نزدیک به این دلیل که همه بشریت اولاد یک « پدر و مادر » است } و چه زیبا است که قرآنکریم درین زمینه چنین می فرماید :

لَّيۡسَ عَلَيۡكَ هُدَٮٰهُمۡ وَلَـٰڪِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِى مَن يَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٍ۬ فَلِأَنفُسِڪُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٍ۬ يُوَفَّ إِلَيۡڪُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ (٢٧٢)

هدايت آنها (به‏طور اجبار،) بر تو نيست; (بنابر اين، ترك انفاق به غير مسلمانان، براى اجبار به اسلام، صحيح نيست;) ولى الله جل جلاله ، هر كه را بخواهد (و شايسته بداند)، هدايت مى‏كند. و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مى‏كنيد، براى خودتان است; (ولى) جز براى رضاى الله عزوجل، انفاق نكنيد! و آنچه از خوبيها انفاق مى‏كنيد، (پاداش آن) به طور كامل به شما داده مى‏شود; و به شما ستم نخواهد شد. (272)

آنچه درین آیۀ مبارکه آشکار و مبرهن است این است که اختلاف و تضاد اعتقادی و دینی مانع « وصل » کمک رسانی به انسان های دیگر اندیش نیست یعنی اینکه وسعت دید و فراخنای سینۀ یک مسلمان به اندازۀ وسعت جهان و اعتقادش است که تمسک به اعتقادش همیشه او را در « وصل » با دیگران قرارداده است .

اینگونه « وصل » با وجود اختلاف و تضاد در اعتقاد ؛ از یک طرف صراحت بخشیدن به آزادی فکر است و عدم اکراه و جبر در دین را نشان می دهد ؛ از جانب دیگر پویائی جامعه است در مناسبات خیر اندیشانه افراد جامعه نسبت به همدیگر و از اینجاست که به راستی مفهوم صلح و همزیستی مسالمت آمیز و تعلقات باهمی انسان ها را در اندیشۀ متعالی اسلام مقدس درک و فهم می کنیم و این صلح گسترده و وسیعی است که دین مقدس اسلام در رابطه با « وصل » بر بنای { عواطف و صلۀ رحم } تعامل کند .

آنجا که الوان و نژاد در برقراری مناسبات مساویانۀ انسان ها رنگ می بازند که خود پایه و اساس محکمی دیگر برای ایجاد فضای صلح اند با آیه های مبارکۀ دیگر قرآن کریم قابل اثبات اند که اینجا از ذکر آنها به منظور جلوگیری از وسعت و اطالۀ کلام صرف نظر کردیم .

2 ـ به صورت شناخت و تفاهم حقوقی طرف های عهد ؛ در عهد نامه ها و میثاق ها .

« وصل » در فورمل دوم یعنی شناخت و تفاهم حقوقی بنیاد صلح قانون مند و پایدار است که در درجات متفاوت و مراحل گوناگون صلح را در چهار چوکات قانون تعریف میکند .

این « وصل » از رابطۀ حرف و سخن دارد که الله جلّ جلاله و انسان باهم در تراضی اند ؛ همچنان این « وصل » از رابطۀ رضایت بخش مسلمان با مسلمان ؛ رابطه های حقوقی مرد و زن ؛ روابط مسلم و جوامع مسلم با غیر مسلم و جوامع غیر مسلم ؛ دول متحابه و به صورت کل در سیاست و نظم و نسق بخشیدن به روابط بین المللی قانونمندی های خاص خود را دارد ؛ و به هر اندازه این رابطه ها مستحکم باشند و مراعات شوند به همان اندازه صلح شفاف و مستحکم خواهیم داشت و کام بشریت از شربت گوارای آن شرین خواهد بود ؛ صلحی که با وجود اختلافات فکری دینی و مذهبی ؛ ملیت و نژاد حافظ تمدن بشری و دست آورد های آن است و نمی گذارد که عفریت های بد سرشت انسانیت انسان را ببلعند و آن را به نیستی بکشانند و یک مسلمان به حکم دینش برای دفاع از انسانیت انسان یعنی حقوق { مسلم و غیر مسلم } با اجازۀ یک مرجع با صلاحیت و قابل اعتماد و به اجماع علماء و فقها ؛ با حضور در میادین قتال حاضر به قربانی کردن جانش نیز است و این است مفهوم حفظ رابطه های صلح و زندگی مسالمت آمیز در شناخت و تفاهم حقوقی ؛ و چه خوب و بهتر است که باز هم درین مورد به قرآنکریم مراجعه کنیم آنجا که در سورۀ مبارکۀ المائده آیۀ مبارکۀ 1 می فرماید :

يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ أُحِلَّتۡ لَكُم بَہِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَـٰمِ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ غَيۡرَ مُحِلِّى ٱلصَّيۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌۗ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ مَا يُرِيدُ (١)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به پيمانها (و قراردادها) وفا كنيد! چهارپايان (و جنين آنها) براى شما حلال شده است; مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود (و استثنا خواهد شد). و به هنگام احرام، صيد را حلال نشمريد! الله « جلّ جلاله » هر چه بخواهد (و مصلحت باشد) حكم مى‏كند. (1)

این آیۀ کریمه به تمام کمال دستور صلح است که عملی کردن آن صلح رفاه گستر را در پی دارد ؛ این آیۀ مبارکه از دستور عملی کردن عهود و پیمان ها ی ضروری و مرسوم انعقاد یافته و پیمان های که جهت پیشبرد مسالمت آمیز زندگی بشری انعقاد می یابند و وفا به آنها را آگاه می سازد و همچنان از دستور صلح آمیزی ما را آگاه می سازد که در حالت احرام مراسم حج و یا عمره ممنوعیت شکار یا دست یافتن به حیوانی است که به آن شیوه امنیت خانۀ کعبۀ شریفه و حرم شریف را نقض می کند . می توان درین رابطه مطالب زیادی را مطرح کرد و رابطۀ ممنوعیت صید در حالت احرام را با میثاق ها و وفا به آن ها جهت شفافیت مفهوم صلح بیان کرد که اینکار وقت و فقاهت بیشتر لازم دارد و ما آن را به بعد مؤکول می کنیم انشاء الله .

حالا می خواهیم بدانیم که این عهود و پیمان ها کدام اند ؟ و در کدام عرصه از زندگی انسان ها مطرح اند ؟ زیرا بدون فهم آنها به یک نتیجۀ واضح و شفاف فهم صلح رسیدن مشکل و دشوار است و عدم فهم آن ها اساس فهم نادرست و اشتباه از صلح شده می تواند ؛ پس از این جهت ضروری است که بدانیم عهود و میثاق ها یعنی چه ؟

طبری می گوید که مفسرین و علماء درین مورد دچار اختلاف اند که چه نوع میثاق ها درین آیۀ مبارکه مورد نظر است ؟


بخشی از علماء و دانشمندان می گویند که هنوز هم میثاق های بوده اند که در زمان جاهلیت عقد شده بودند ؛ حکم به اجرای وفا به آن ها است .


بخشی دیگری از علماء می گویند که اینجا اجرای میثاق و پیمانی مورد نظر است که الله جلّ جلاله با انسان ها بسته است { این میثاق و پیمان باید میثاق های دیگری را در بر داشته باشد زیرا در آیه مبارکه صیغۀ جمع ذکر شده است } که ساحۀ حلال و حرام را در بر می گیرد ؛ از ابن عباس رضی الله عنه نیز به این مفهوم نقل شده است که راوی آن علی بن ابی طلحه بوده است و مقوم این نقل آیۀ مبارکۀ 25 سورۀ مبارکۀ الرعد است که چنین است :

وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَـٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦۤ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِى ٱلۡأَرۡضِۙ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ (٢٥)

آنها كه عهد الله جلّ جلاله را پس از محكم كردن مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه الله جلّ جلاله دستور به برقرارى آن داده قطع مى‏كنند، و در روى زمين فساد مى‏نمايند، لعنت براى آنهاست; و بدى (و مجازات) سراى آخرت! (25)

برخی از علماء میگویند که در اینجا پیمان ها و میثاق های مورد نظر اند که انسان ها دربین خودشان عقد می کنند مانند قرارداد نکاح بین زن و مرد برای تشکیل خانواده ؛ قرارداد های معاملات روز مرۀ کار وبار بین افراد بشر بدون در نظر داشت اعتقادات ؛ ملیت و نژاد ؛ قسم ها و سوگند ها ؛ عهد و میثاق بین دول در روابط بین المللی ؛ و عهد اجرای کمک و مساعدت افراد بشر نسبت به هم دیگر .

با دقت و تمرکز بر آراء و اقوال ؛ دریافتنی است که عهد اصلی بین الله جلّ جلاله و انسان ها بوده و این میثاق های دیگر برآن عهد و میثاق اصلی مرتب شده اند و این عهد همان « وصل » است که تفسر زندگی بشر در { وحی و فطرت سالم } است و به صورت اخلاق و قانون در ادوار گوناگون بشر بارز و برجسته اند .

آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف ما را از این عهد فطری بین الله جلّ جلاله و انسان ها آگاه می سازد ؛ پس به قرآن مجید مراجعه می کنیم که از آن عهد چنین تذکر می دهد :

وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَہُمۡ وَأَشۡہَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِہِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰۛ شَهِدۡنَآۛ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَـٰمَةِ إِنَّا ڪُنَّا عَنۡ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ (١٧٢)

و زمانى كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت; و آنها را گواه بر خويشتن ساخت; (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم; (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)

بناءً ما یک عهد اصلی « وصل » داریم و پنج عهد فرعی مرتب بر عهد اصلی که می توان آن ها را به ترتیب چنین بیان کرد :

1 ـ عهد اصلی بر اساس آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف که قبلاً از آن ذکر به عمل آمد { اساس و بنیاد صلح }.

الف ـ قرارداد نکاح بین زن ومرد جهت تشکیل خانواده { قانون مندی حضور فرد با آدرس مشخص در اجتماع بشری }

ب ـ قرار داد های معاملاتی روز مرۀ کار و بار بین افراد بشر { شناخت و تفاهم حقوقی افراد بشر نسبت به همدیگر }

ج ـ قسم ها و سوگند ها { قصد و تاءکید آزادانۀ عملکرد انسانی « حضور صلح آمیز تاءکیدی در رابطه های انسانی » }

د ـ عهد کمک کردن افراد بشر نسبت به همدیگر { در رابطه های محدود و وسیع عواطف و صلۀ رحم و قانونی بر مبنای شناخت حقوقی }

ذ ـ عهد و میثاق بین دول در روابط بین المللی { شناخت و تفاهم حقوقی دول نسبت به همدیگر }

پس با فهم عهد اصلی و عهود و میثاق های مرتب برین عهد در می یابیم که { الله جلّ جلاله ـ انسان و جامعه } با هم در « وصل » اند یعنی اینکه حضور اخلاقی و قانونی الله جلّ جلاله در رابطه های انسانی افراد بشر و جامعۀبشری کاملاً واضح و بارز است و هر قدر و به هر نسبت که انسان به این قرار دادها عمل کند به همان درجه از صلح نصیب و بهره خواهیم داشت و در نظر نه گرفتن قراردادها به طور کلی ؛ سپردن زمام زندگی به دست عفریت بد سرشت است که هستی انسان و انسانیت را به کام نیستی می سپارد و از این جهت است اسلام مقدس بر « وصل » تاءکید بیشتر دارد .

« وصل » را که رابطۀ الله جلّ جلاله و انسان ؛ انسان و انسان و انسان و جامعه است و تعریف صلح در آن ریشه دارد ؛ زیرا درین رابطه ها بر آزادی ؛ آگاهی و شناخت و ماهیت اخلاقی انسان صحه گذاشته شده است .؛ قطع این رابطه ها در آیۀ مبارکۀ 27 سورۀ مبارکۀ البقره { فسق } ذکر گردیده است و آنکه مرتکب این عمل قطع می گردد بنام { فاسق } یاد می شود .

یعنی اینکه فاسق کسی است که رابطه های سالم را قطع می کند و از این جهت است که الله تبارک و تعالی ما را از خساره مندی فاسقین خبر می دهد .

وقتی که دانستیم که تمدن بر پایۀ رابطۀ الله جلّ جلاله و انسان و انسان ها باهمدیگر استوار است ؛ قطع رابطه ها فاجعه بار است و خود فاسق از خساره مندی در قطع رابطه ها بی نصیب نمانده بلکه در دنیا و آخرت خساره مندی نصیبش می گردد .

بناءً فسق را در درجات متفاوت خودخواهی ؛ زیاده طلبی ؛ جاه طلبی ؛ خودکامگی و بلاخره ظلم می توان تعریف کرد و فاسق نافرمان ؛ متمرد ؛ سرکش و لگام گسیخته است .

پابندی به میثاق ها و داشتن عواطف در جهت پرورش صلۀ رحم { به وسعت و پهنای خانوادۀ بشری بدون در نظر داشت رنگ ؛ زبان ؛ نژاد و اعتقاد } ضمانت کننده صلح و امنیت در جوامع بشری اند و از این جهت است که اسلام مقدس این دو رابطه را با شد و مد و برجسته ذکر می کند زیرا زندگی سالم و صلح آمیز انسان ها در رهن مراعات این دو رابطه است و باز به این مفهوم پی می بریم که هردوی این رابطه ها روابط حقوقی اند که تکلیف را در پی دارند که باید به اجراء در آیند و نقض عهد و میثاق و قطع روابط عدم در نظر گرفتن حقوق است و این مرحله ایست که سازمان دهندۀ روابط تباعدی است یعنی از عدم توجه به حقوق ذی حق تا تجاوز بر حقوق دیگران و حق داران ؛ روابط تباعدی را در شکل جنگ و خونریزی های خانمانسوز شکل و سامان می دهد و زندگی به بیراهه کشانیده می شود .

ذکر آیۀ مبارکۀ البر « آیۀ مبارکۀ 177 » سورۀ مبارکۀ البقره فرجام نیک و مبارک بخش چهارم است که به آن توجۀ عمیق و ژرف خوانندگان گرامی را خواهانم :

۞ لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَـٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأَخِرِ وَٱلۡمَلَـٰٓٮِٕڪَةِ وَٱلۡكِتَـٰبِ وَٱلنَّبِيِّـۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِى ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَـٰمَىٰ وَٱلۡمَسَـٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآٮِٕلِينَ وَفِى ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّڪَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَـٰهَدُواْۖ وَٱلصَّـٰبِرِينَ فِى ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ (١٧٧)

نيكى، (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز،) روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب كنيد; (و تمام گفتگوى شما، در باره قبله و تغيير آن باشد; و همه وقت خود را مصروف آن سازيد;) بلكه نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به الله ، و روز رستاخيز ، و فرشتگان، و كتاب (آسمانى)، و پيامبران، ايمان آورده; و مال (خود) را، با همه علاقه‏اى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‏كند; نماز را برپا مى‏دارد و زكات را مى‏پردازد; و (همچنين) كسانى كه به عهد خود -به هنگامى كه عهد بستند-وفا مى‏كنند; و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مى‏دهند; اينها كسانى هستند كه راست مى‏گويند; و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است;) و اينها هستند پرهيزكاران! (177)

دورنمای صلح یا گسست ؟

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی




دورنمای صلح یا گسست ؟



نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی

20. Sep. 2010





یاداشت : اصل این مقال به تاریخ 15 . 8 . 2007 یک بار به نام « گسست جامعۀ ما » در ویبلاگ سرنوشت خدمت خوانندگان تقدیم شده است ؛ تصمیم برآن بود این مقال را در آخیر بخش سلسلۀ گفتار « صلح و جنگ ؟ » با اضافاتی مرتبط به قضایا ؛ معنون به « دورنمای صلح و گسست ؟ » خدمت خوانندگان و دوستداران تحلیل تقدیم داریم ؛ اما با اهمیت بودن موضوعات آن و همخوانی آنها با شرایط و اوضاع کنونی افغانستان که زمزمه های نا موزون تجزیۀ آن سر زبان ها است و دریافت تصاویر واقعی در آن اکنون از هر زمان دیگر آسان به نظر می رسد و نقش ها و کردار ها از ابهام بیرون برآمده اند و راه های قضاوت درست و صحیح عاری از اشکال است ؛ مدیریت نشرات تحلیل برآن شد تا این مقال را با اضافات آن قبل از ترتیب در نظر گرفته شده خدمت خوانندگان گرامی تقدیم دارد .واین هم « دور نمای صلح و گسست؟ » و این هم شما خوانندگان گرامی!!!!!!!!!!!!!!.........



جامعۀ ما افغانستان ؛ جامعۀ است بیمار و درد مند و خون آلود که سرا پا از درد و رنج به خود می پیچد و آه و فغانش از دور ترین نقاط کرۀ زمین به گوش می رسد و صحنه های دلخراش و دل آزار را در برابر دیدگان جهانیان در لابلای تاریخ خونین و متاءلمش قرار می دهد و بشریت را به قراءت حزن آلودش فرا می خواند .

پیوند ها روز تاروز گسسته می شوند ؛ تضاد ها و تخاصمات سازمان یافته در عرصه های مختلف زندگی عرض اندام می کنند . خواسته ها و امیال بی حد و حصر فردی و گروهی ؛ نژادی ؛ قومی ؛ برتری جوئی های بی لگام جهنمی ؛ آتشی است که هست و بود جامعۀ ما را در کام آزمندش فرو می بلعد و به نیستی می کشاند.

در جامعۀ ما بساط آشفته بازاری هموار است و تریاک و متاع اصلی آن است و درگ مافیا و دلالان خارجی و داخلی حرفوی از آن نفع اصلی را می برند .

سکۀ ظلم و ستم در نماد قاتلان حرفوی و آدمکشان بی رحم ؛ آنانیکه آدم کشی را وظیفه و تکلیف انقلابی تعریف می کردند هنور هم در جامعۀ ما رائج است .

بعضی از چپاولگران مسلکی بی هیچ ظابطۀ روشمند تحت نام بعضی از N. G. O ها کمین گرفته اند و با بودیجۀ خاص خودشان دولتی در دولت ساخته اند .

زخم های دستان و پا های اطفال کارگر داغ های دل زخمی مادران است .

اشک یتیمان و بیوه زنان قطره قطره بر گونه های استخوانی شان قصۀ درد و رنج و غم بی پایان را انشاء می کند .

از بی تفاوتی ها گرفته تا عدم تحفظ اجتماعی در تکریم حقوق انسانی ؛ نمایانگر آن است که رابطه ها کمتر ارزشی و حقوقی اند .

همۀ آنچه گفتیم بیان واقیعت عینی جامعۀ ما است و نشان می دهند که چگونه جامعۀ ما از هم پاشیده می شود و یک ملت با تهذیب در ازمنۀ تاریخی ؛ به طرف یک آئندۀ تاریک و مبهم پیش می رود و یا شاید جنگ های بیشتر و خرابی ها و ویرانی های افزون تر .

از این جاست و از این نقطۀ نظر است که ما آن را یک بحران اخلاقی و حقوقی می دانیم ؛ بحرانی که روز تا روز مشخص تر و برجسته تر شده می رود و قوانین سیستم « فید بک مثبت » یا Positive Feedback بر آن صدق می کند ؛ نه قوانین « فید بک منفی » یا Negative feedback .

لازم می دانم که درین جادر مورد سیستم های Positive and Negative Feedbacks « فید بک مثبت و فید بک منفی » کمی توصیح بدهم تا عمق بحران را دریابیم و متوجه شویم و از آن شناخت لازم به دست آوریم .

در علوم تجربی چون فزیک و طب بخصوص فزیولوژی Physiologieواژۀ فید بک به کثرت استعمال دارد ؛ بناءً من این واژه را از جنبۀ فزیولوژیک آن مورد نظر قرار می دهم .

فید بک مثبت Positive Feedback سیستم را پیش می برد و فید بک منفی یا Negative Feedback عمل بازدارنده محسوب می گردد .

بطور مثال اگر کسی یک لیتر خون ضایع کند فید بک منفی وارد عمل می شو.د و به حیث یک عامل جبران با فعال ساختن فعالیت های خون ساز بدن ؛ بدن را قادر می سازد تا خون ضایع شده را تکمیل نماید.

بر خلاف اگر ما دو لیتر خون ضایعه داشته باشیم فیدبک مثبت وارد عمل می شود و اگر توجۀ جدی صورت نگیرد این وضع برگشت ناپذیر است و تا مرحلۀ شاک و مرگ پیش می رود چون بر تمام فعالیت های بدن اثر می گذارد و فعالیت های هورمونی بدن را توقف و توانائی هایش را از دست می دهد .

بناءً اگر بحران اخلاقی و حقوقی جامعۀ ما را به صورت عمیق مورد مطالعه و توجه قرار دهیم درمی یابیم که از وسعت فراگیر برخوردار است لذا اشخاص معدودی را نه می توان عامل بحران معرفی کرد اما شاید بتوان گفت که اشخاص معدود رول عمده در ازدیاد بحران دارند .

اگر اشخاص جامعۀ ما بحران زاء میبودند درین صورت سیستم فید بک منفی وارد عمل می شد و ضایعات اخلاقی و حقوقی جامعه ما را جبران می کرد و نمای نارمل آن دوباره اعاده می شد .

اما با تاءسف که فید بک مثبت مانند جلاد بی رحم ارزش های ملموس و محسوس جامعۀ ما را ؛ ارزش های که حیات جامعۀ ما به وجود آن ها وابسته است بی رحمانه ذبح می کند و جامعۀ ما را به احتضار درآورده است .

پس کاملاً مبرهن است اثبات کنیم که بحران جامعۀ ما یک بحران عمیق اخلاقی و حقوقی است که در فعل و انفعالات داخلی جامعۀ ما ریشه دارد و از آن ناءشی می شود .

گرچه امروز در مطبوعات و یا رسانه ها تحلیل گران اوضاع افغانستان مراکز بحران را در خارج از افغانستان نشان می دهند که تا اندازۀ زیاد از نظر بنده سؤال برانگیز است ؛ زیرا اگر جامعۀ ما یک جامعه متوازن بپایه های اخلاقی و حقوقی باشد هر حرکت بحران زاء را که ریشۀ خارجی داشته باشد به سادگی دفع می کند و هر دسیسه و توطئه را عقیم می سازد و سلامت جامعه در امان می ماند و هم چنان بعضی هم اشخاص معدود و یا گرو های مشخصی را عامل بحران معرفی می کنند که در جامعۀ ما از لحاظ حقوقی و سیاسی پست ها و وظایف کلیدی دارند و فکر می کنند با تعویض آنها درخت پر ثمر و پر بار عدل و انصاف محصول فراوان به بار خواهد آورد و میوۀ آن کام هر انسان را شرین خواهد ساخت و اما چنین نیست بلکه این یک خیال است زیرا بحران اخلاقی و حقوقی دامن چنین تحلیلگران و منتقدین را نیز گرفته است و در سرتاسر جامعۀ ما گسترش دارد و این حرف به این معنی نیست که همۀ افراد جامعۀ ما در لوث ناهنجاری های اخلاقی و قانون شکنی و عدم مراعات حقوق دیگران گیر افتاده اند بلکه در بر گیرندۀ این مفهوم نیز هست که کتله های وسیعی جامعۀ ما قربانیان واقعی این بحران اخلاقی و حقوقی اند و با حسرت و آه نظاره گر فروپاشی سیستم های اجتماعی جامعۀ شان اند و آرزو های شرین یک جامعۀ آزاد و مرفه را برباد رفته می دانند .

آری فید بک مثبت نفس ها را به شماره انداخته و رمق ها را به آخر رسانیده است .

اگر کل جامعه به خود نیاید و در مسیر حقوقی و اخلاقی هدایت نه شود مرگ و نابودی آن حتمی است و این مرگ به صورت تجزیۀ افغانستان در برابر چشمان ما قرار خواهد گرفت و آنگاه دیگر خیلی دیر شده خواهد بود .

بهتر می دانم تا مورفولوژی این بحران را تشریح ؛ تبیین و تاءویل کنیم و این شناخت و توانمندی را حاصل نمائیم که این بحران را با اقدامات جدی نظری و عملی رفع سازیم و سلامت اخلاقی و حقوقی و قانونی جامعۀ خود را اعاده سازیم
اخلاق و حقوق و قانون و سیاست کلمات خیلی نزدیک و مرتبط به هم اند و در رابطه های تنگاتنگ نسبت به هم قرار دارند و در یک دیگر تجلٌی می نمایند .

مهم است بدانیم که فرد و اجتماع با وجود تشخص مفهومی شان چگونه درین رابطه ها قرار می گیرند و چگونه میتوانند یک مجموعۀ واحد و یک فرهنگ واحد را بوجود آورند ..

اخلاق بدیهی ترین امر در زندگی انسان ها است و جایگاه تجلی آن جامعه و اجتماع بشری است .

اصول اخلاقی جامعه را نظم میبخشد و روابط اجتماعی را تنظیم میکند ؛ کرامت شخصی ؛ رفاه فردی و اجتماعی ؛ آسایش جامع بستگی به این امر دارد که تا چه حد اصول اخلاقی در یک جامعه مراعات می شود و مورد عمل افراد جامعه قرار میگیرد .

از جانب دیگر می دانیم که قانون حافظ اصول اخلاقی جامعه است و مراعات اصول اخلاقی را لازمی می سازد و تخلف از آن را جرم می داند و بنابرین دولت ابزاری قانونمندی است در جهت تطبیق قانون .

درین جا می بینیم که فرد ؛ اجتماع ؛ دولت و حکومت کاملاً به هم مرتبط اند و سازوارۀ منظم را به وجود می آورند .

درین سازواره تناقض راه ندارد ؛ یعنی اینکه رفتار فرد به گونۀ می باشد که آز آن می توان قانون عام استنباط کرد ؛ بنابرین ترقی و تعالی لازمۀ چنین اجتماع است .

در چنین جامعه تجاوز به حقوق دیگران وجود ندارد و در صورت ارتکاب ؛ مؤاخذۀ قانونی حتمی و لازمی است .

همبستگی های اجتماعی که قوام زندگی انسان ها است محکم و محکم تر شده می رود و در عرصه های مختلف زندگی همدیگر را تقویت می کنند ؛ بحران های اقتصادی و سیاسی مهار می گردند ؛ امنیت سرتاسری تاءمین و سعادت و خوشبختی هم کنار و هم آغوش افراد می گردد .

با یک نظر عمیق در می یابیم که در جامعه ما رابطه های اصول اخلاقی و حقوقی ؛ قانونی و سیاسی در گسست از همدیگر قرار دارند و این گسست از تضادی ناءشی می شود که درین رابطه ها وجود دارد ؛ این تضاد سبب می گردد تا وفاق ملی صدمه ببیند و فاصله بین دولت و مردم ؛ قانون و تجاوز بر حقوق افراد و اجتماع بداهت شهودی داشته باشند و حیثیت شهروندی و تابیعت افراد که اجرای تکالیف اخلاقی است مورد سؤال قرار گیرند و قانون نتواند از لحاظ اجراء جامعه را در سیر تکاملی هدایت کند .

مفاهیم خوب و بد و تکالیف ؛ آشکار و بدیهی اند که ما آن ها را به نام مفاهیم اخلاقی می شناسیم و هم چنان معنی دقیق آن ها در فرهنگ جامعۀ ما کاملاً تعریف شده اند و مشهود هستند و هیچ ابهامی در مورد آن ها وجود ندارد ؛ این ها معیین می دارند که چه وظایفی در پیش داریم و چه اهدافی درپیش گیریم .

متاءسفانه اغراض و امیال سیاسی و نژادی و منفعت جوئی های اقتصادی و تاؤیلات نادرست مذهبی و دینی تا حال مفاهیم اخلاقی چون خوب و بد و تکالیف اخلاقی را بد تفسیر کرده اند ؛ تاءثیر این بد تفسیر کردن در عرصۀ تعیین اهداف نمایان می گردد و خطوط متضاد را ترسیم می کند و این تضادی است که خاستگاه جنگ های خونین ؛ تجاوز بر حقوق دیگران ؛ پایمال کردن کرامت فردی و شخصی و استفادۀ ابزاری از انسان می باشد .

معضل بزرگ دیگر جامعۀ ما یکی هم این است که وسیله و غایت یا هدف از لحاظ اخلاقی در فعالیت های فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تعریف مشخصی ندارند و یا به انحراف کشانیده شده اند و خیلی بد تفسیر و تاؤیل شده اند و بعضی اوقات هم وسیله و غایت جا عوض می کنند ؛ به گونۀ مثال :

به دست آوردن ثروت و قدرت غایت تلقی می شوند و جهت بدست آوردن آنها از سود اختلاس ؛ رشوه ؛ تجاوز به حقوق دیگران تقلب های انتخاباتی ؛ زور ؛ وحشت ؛ ارعاب و ترور و جنگ های خونین به عنوان وسایل استفاده می شوند ؛ برین مبناء که هدف وسیله را توجیه می کند ؛ در حالیکه اخلاق و فرهنگ و قانون جامعۀ ما این را به خط زرین نوشته که « برای رسیدن به هدف مقدس وسیله هم باید مقدس باشد ».

اگر هدف و وسیله از لحاظ اخلاقی با هم انطباق نداشته باشند در لجن کردار بد و غیر اخلاقی فرورفته ایم طوریکه روزمره شاهد آن هستیم.

هستند انسان های پاک نژاد و پاک نهاد که بر جنازۀ اصول اخلاقی گریه و نوحه دارند و در انتظار آن به سر می برند که اصول اخلاقی در عمل فرد و اجتماع جان تازه گیرد و شاهد فرمانروائی صداقت و حقانیت باشند .

بر گردیم بر تجزیه و تحلیل رفتار فردی و اجتماعی و سیاسی جامعۀ ما در حال حاضرو نشان دادن تناقض در رفتار فرد و اجتماع و دولت که یک مجموعۀ نا همگون را می سازند ؛ مجموعۀ ناهمگونی که هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی معضله ساز بوده و قادر نیست تا با مقوله های همبستگی ملی و اجتماعی هم کلام و هم سخن باشد .

مفاهیم اخلاقی خوب و قشنگ تعریف می شوند ولی مصادیق آن ها در مواردی یا اشتباه است و یا به طور عمد بنابر سؤ استفاده های سیاسی ؛ نژادی ؛ اقتصادی نادرست اند و به خورد مردم داده می شوند .

بسیاری از این واژه ها را می بینیم که در جامعۀ ما با مصادیق شان منطبق نیستند و ما آهنگ و عزم آن را داریم تا با ذکر مواردی ؛ این ادعا را ثابت کنیم .

عدم انطباق یک عده از مفاهیم اخلاقی و اصطلاحات سیاسی و مصادیق آن ها معضل بزرگ جامعۀ ما است و علت وجودی همۀ نابسامانی های اجتماعی ؛ که باید به آنها توجه شود .


پس می پردازیم به برسی برخی از این واژه ها و اصطلاحات :
1 ـ عدالت Gerechtigkeit یا Justice

عدالت مفهومی است که تجلی گاه آن از کردار فرد گرفته تا اجتماع و دولت و حکومت را در بر می گیرد و یک مفهموم خیلی با ارزش است و حیات معنوی وارزشی و رفاه مادی انسان کاملاً به آن وابسته و مرتبط است .

عدالت ؛ فرد و جامعه و دولت و حکومت را دریک رابطۀ ارزشی قرار می دهد و این همان رابطه است که قوام جامعه به آن بستگی دارد ؛ بدون آن نه می توان ارزش های متعالی را در زندگی شناخت ؛ جامعۀ بی عدالت ؛ جامعۀ مبتذل و حیوانی است و جامعۀ بی عدالت ناهمگون و گرفتار تضاد ها است .

بطور کلی عدالت دوچهره دارد که عبارتند از :

الف ـ چهره یا نمای سبزکتیف Subjective

ب ـ چهره یا نمای اوبژکتیف Objective

این دو چهرۀ عدالت تفسیر و تاؤیل یکدیگر اند .

اولی یعنی چهرۀ Subjective نشان دهندۀ ذهنیت و عمل فردی است و شکل و شمائل آن در عمل فرد نمایان می گردد در حالیکه چهرۀ Objective به شکل قانون و نهاد های قانونی در اجتماع و جامعه صورت عیتی اختیار می کند و عرض اندام می نماید .

رابطۀ این دوچهره را می توان اینگونه بیان نمایم که با عادلانه فکر کردن و با عادلانه رفتار کردن افراد یک جامعه راه برای شکل گیری قوانین و تطبیق قوانین باز می شود و جامعۀ مدنی شکل و صورت عینی به خود می گیرد شکل و صورتی که هیچگونه تضاد در آن راه ندارد و یک مجموعۀ واحد و همگون و متعادل را به نمایش می گذارد .

و اما در جامعۀ ما ؛ عدالت ؛ به خصوص در چهرۀ قانونی و عینی خود شهید والامقامی است که با تیغ های برندۀ امیال و اغراض سیاسی و اقتصادی و نژادی و حتی هم ایدیولوژیک در برابر چشمان ملت ذبح شده و تاریخ برآن شهادت می دهد .

چگونه می توان افرادی راکه تا دیروز دستان شان تا مرفق به خون ملت رنگین بود و جنایات بشری را به نام انقلاب پرولتاریا و تکلیف و وظیفۀ انقلابی انجام دادند و امروز هم در جامعۀ ما صاحب اسم و رسمی اند و در خانۀ ملت یعنی پارلمان حیثیت قانونی وکالت مردم را دارند .

آیا به این می توان نام عدالت گذاشت ؟

اگر این را عدالت بنامیم ؛ آیا سلامت فکری و عقلی ما مورد پرسش قرار نه می گیرد ؟

اگر بحث را وسیع سازیم ؛ تفسیر ما از موضوعاتی چون رشوه و رشوه ستانی ؛ اختلاس ؛ تفاوت معاشات ماءمورین دولت در گتگوری های گوناگون و کارمندان N.G.Os ؛ حیف و میل کمک های جامعۀ جهانی در جهت باز سازی افغانستان و مبارزه بر ضد تریاک و درگ مافیا چه خواهد بود ؟

جواب ها آشکار و هویدا است ؛ هر شخص با عقل و منطق می داند با مفهوم عدالت ظالمانه رفتار می شود ؛ عدالت جزء شعار مردم فریب در عمل اثری محسوس ندارد تا بر پایه های آن جامعه استقرار و قوام یابد

جرم و جنایات هنوز هم در جامعۀ ما برجستگی دارد و از تصریحات قانونی بناء به دلایلی معلوم و نا معلوم کنار گذاشته شده و با تفسیر ها و تاؤیلات بی اساس و بی پایه مجرمین و جنایت کاران در تلاش اند تا آن را کم رنگ جلوه دهند و این کار به مثابۀذ آن است که سلی تحقیر آمیز و مرگبار به هردو چهرۀ عدالت تلقی می شود و جامعه را دچار مشکلات و معضلات فراوان می سازد .

عدالت ضامن بقاء و سلامت جامعه است ؛ عدالت زمینه ساز محیط سازگار جهت رشد و نموی استعداد های بشری است .

عدالت که بالاترین هنجار اخلاقی و قانونی است و بدون آن سقوط و فروپاشی جامعه حتمی است و این از آن جهت است که جامعه دچار تناقض و تضاد است و این تضاد و تناقض جامعه را از سیر تکاملی آن باز می دارد و سرنوشت محتوم چنین جوامع شکست و زوال است چون تساوی خواهی و بهبود گری از جامعه رخت بر می بندد .

روابط حاکم بر جامعۀ ما غیر عادلانه است؛ زد و بند های سیاسی ؛ مناسبات ناهمگون در جامعه هم دست در دست هم داده اند تا
کاخ رفیع عدالت از هم فرو پاشد و در عینیت واقعی و تجربی شکل و صورت زیبایش را نشان نه دهد.
2 ـ دیموکراسی Demokratie

دیموکراسی که نمای زیبا منظر چهرۀ عینی عدالت است نیز مانند دیگر ارزش ها در جامعۀ مادر دست بازیگران سیاسی به بازی گرفته شده ؛ آنانیکه عاملین اختناق ؛ استبداد ؛ در جامعه بودند و تحمل شنیدن حرف مخالف را نداشتند و نظریات مخالف را با زور سلاح گرم و آتشین سرکوب می کردند؛ از انقلابی در آتشۀ مارکسسیست گرفته تا مذهبی و دین دار سودنگر و دگم اندیش و پا دو های هوتلها و اقبال یافته ها و بخت رسیده های که در قمار بازی های سیاسی و شب خیمه بازی ها ؛ قرعۀ فال به نام شان رقم زده شده ؛ دیموکراسی را شعار خود ساخته اند ؛ اگر دقت بیشتر به خرچ دهیم در می یابیم که همین اکنون این ها با این کلمه عوام را فریب می دهند و غیر از منفعت جوئی های سیاسی و اقتصادی منظوری ندارند.

نژاد پرستان و راسیست ها نیز این کلمه زیبا را در جهت منافع نژادی و برتری جوئی های نژادپرستانۀ خود بکار می برند و به نام اقلیت و اکثریت عدم تعادل اخلاقی و قانونی را در جامعه گسترش می دهند و بر مشکلات جامعه می افزایند.


3 ـ آزادی بیان Redefreiheit یا Freedam of speech
آژادی بیان که از ارکان مهم دیموکراسی است و بدون آن دیموکراسی نا تمام و ناقص فهم می شود نیز در بند اغراض و امیال انسانهای سودنگر است و از آن استفادۀ سؤ می شودو در جهت بر آورده شدن خواسته های اشخاص معدودی در عرصه های سیاسی ؛ کار برد وسیع دارد .

آزادی بیان در خدمت قضاوت های شخصی افرادی است که بدون هیچگونه قاعده و ظابطه ؛ دیگران را متهم می کنند و از جنبۀ خبری و توضیحی پا فراتر گذاشته و چون احکام قضائی اعلام حکم برائت و یا محکومیت اشخاص مورد نظر است .

آزادی بیان باید بر جبر های اخلاقی و قانونی ابتناء داشته باشد ؛ نه بر خواست های شخصی افراد و تمایلات شان در جهت براه انداختن آشوب ؛ زیرا ابتناء آزادی بیان بر جبر های اخلاقی و قانونی سبب می گردد تا کرامت ذاتی اشخاص محفوظ بماند و در غیر آن ؛ آزادی بیان حربۀ برنده خواهد بود که حقوق افراد جامعه را در زیر پای بت خود خواهی ها ذبح خواهد کرد .

هم چنان وظیفۀ مهم آزادی بیان افشای جرایم و جنایات ؛ بداهتی است که تا زمان بیان آن اثرات ملموس و محسوس در جامعه دارند و فهم آن ها بنابر امتزاج افق ها و اجماع ؛ معنی های واحدی را افاده می کنند .

اینگونه آزادی بیان گمشدۀ ما است که در پی آنیم تا آن را بیابیم و آن را بارور سازیم و از ثمرات آن فایده های مادی و معنوی نصیب خود و جامعۀ خود سازیم .

این بدان معنی نیست که آزادی بیان از حمایت قانونی برخوردار نیست ؛ می دانیم که قانون مانع آزادی بیان نیست ؛ مشکل اساسی اینجا است که افراد قانون شکن که از مناصب و مدارج دولتی و اجتماعی برخورداراند و خود را بالاتر از قانون می دانند به هیچ وجهه و قیمتی رضایت نه می دهند که آزادی بیان رشدو نمو کند و دیموکراسی به صورت کامل عرض اندام نماید .

وقتی آزادی بیان خفه شود و صدایش بر نیاید و یا از آزادی بیان سؤ استفاده شود ؛ سیستم های اخلاقی و دسپلین های اخلاقی اجتماع کاملاً صدمه می بینند و شیرازۀ اجتماع از هم می پاشد ؛ پس می توان به چشم سر مشاهده کنیم که جامعۀ ما چه وضعی
دارد .

4 ـ مردم Vollks
واژۀ مردم در مکالمات روزمرۀ سیاست مداران ؛ گروه های نژادپرست ؛ احزاب متخاصم و متضاد ؛ اکثریت و اقلیت و باند های سیاسی و نظامی ؛ جنایت کاران و آدم کشان حرفوی ؛ از دهه ها بدین سو جهت نشان دادن مقبولیت شان در جامعه استعمال وسیع و گسترده دارد ؛ بدون در نظر داشت حقایق و واقعات ؛ این ها طوری نشان می دهند که مردم بسان لوحۀ سفیدی است و کاملاً آماده برای مشق و تمرین شان .

و یا به تعبیر دیگر در کلییت و تمامیت ؛ بدون کم وکاست پیرو طرز تفکر سیاسی و ایدیولوژی شان است.

و یا به عبارۀ دیگر ؛ واژۀ مردم به کلییت و تمامیتی اطلاق می شود که فارغ از هرگونه تعلقات فکری ؛ اخلاقی و فرهنگی است و تنها و تنها کلییت و تمامیتی است که رو به طرف شخص ؛ گروه و حزبی دارد که حمایت مردم را ادعا دارد .

اینگونه استعمال واژۀ مردم با واقعات جامعۀ ما در انطباق قرار ندارد و چه بسا که در مواردی استعمال واژۀ مردم و حمایت مردمی ؛ عوام فریبانه و دماگوژی آشکار است و این را چنین اثبات می کنیم :

الف ـ فرهنگ ؛ مفاهیم اخلاقی و نظام حقوقی مشخص با مردم در رابطه های تنگاتنگ و نا گسستنی قرار دارند و بیانگر اعتقادات مشخص اند .

صرف نظر از صحت و سقم اعتقادات ؛ آنچه مبرهن و واصح است این است که ذهن مردم صفحۀ سفید برای مشق و تمرین ایدیولوژی ها و سیاست بازی های هر عوام فریب نابکار نیست و این هم قابل ذکر است که مردم از لحاظ سیاسی و فکری در گروه ها و احزاب منتشر است و یا سمپاتی با احزاب و گروه ها دارند آنطور که دلشان می خواهد ؛ پس کجا است آن تمامییت و کلییتی که عوام فریبان حمایت و همبستگی آن را ادعا دارند ؟

بناءً نتیجه می گیریم که چنین کلییتی و تمامییتی در عرصۀ سیاسی وجود ندارد ؛ آنچه است در جزئیات منتشر و متفرق و در کلیات متحد.

ب ـ استعمال کثیر واژۀ مردم و حمایت مردم به خصوص در بین گروه ها و احزاب متضاد و متخاصم یک دروغ آشکار است ؛ مردم در گروه ها و سازمان ها منتشر است و تنها می توان ادعای فیصدی کرد ؛ اکثریت و اقلیت گفت ؛ نه اینکه مانند نظام سرکوب گر و آدم کش حزب دیموکراتیک خلق که حیثیت یک باند جنایتکار را داشت ؛ واژۀ مردم را در کلییت و تمامییت آن استعمال می کرد و ادعای پشتیبانی مردم را داشت ؛ در حالیکه تجربۀ تاریخ نشان داد که این باند جنایت کار جزء از تنفر و انزجار مردم بهرۀ دیگر نداشت و اکنون هم بقایای این باند سیاست پیشه و جنایت کار ؛ حمایت مردم را عوام فریبانه و بیشرمانه بکار می برند .

عدۀ دیگر از عوامفریبان که اصلاً به ذره بین هم پایگاه مردمی ندارند با قطع و دیزاین نو که کام شان از وعده های دوستان خارجی شان برای دستیابی به قدرت شرین است این واژۀ را ورد زبان خود ساخته اند و مردم را فریب می دهند .

5 ـ شهید و شهادت Schahid und Schahaadat
واژه های شهید و شهادت نیز از جایگاه شان بی جا شده اند و در بعضی موارد فرق ها و تفاوت های اساسی بین مفاهیم و مصادیق وجود دارند .

فرق ها و تفاوت های مفاهیم و مصادیق خیلی مهم و اساسی اند و نباید از آن ها به سادگی گذشت ؛ بخصوص زمانیکه قضیه کاملاً حقوقی است .

طوریکه می دانیم این واژه ها از واژه های اصلی و بنیادین دینی اند یعنی اینکه این واژه ها از کلمۀ مقدس شهادت گرفته شده اند تا یک شهادت و گواهی راست برای یک قضاوت صحیح و سالم و در راه دین و ارمان دینی کشته شدن و میادین نبرد را به خون خود رنگین کردن و مظلومانه در دفاع از مظلومیت سر به استان جانان نهادن و به خون خود شعار مقدس آزادی انسان از انسان را سر دادن و مشق و تمرین کردن وبه قتل رسیدن همۀ آنها مفاهیمی اند که این واژه ها از خود نشان می دهند و مصادیق این واژه ها بداهت شهودی دارند .

مفاهیم و مصادیقی را که این واژه ها و واژه های مرتبط به آن ها افاده می کنند یکی تفسیر کنندۀ دیگری اند و همه با هم در هم آهنگی کامل قرار دارند { ایمان به غیب پشتوانۀ اصلی معنی این کلمات اند و بدون ایمان به غیب مفاهیم و مصادیق شان را از دست می دهند و ساحۀ تجلی و ظهور معانی این واژه ها عمل نیک است ؛ یعنی غیر ممکن است که ظالمی را شهید گفت }

یکی ازمعانی شهید این است که بر شخصی اطلاق می شود که در راه آزادی انسان از تسلط طاغوت کشته شده و جان شرینش را در راه آزادی انسان و انسانیت قربان کرده تا انسان و انسانیت به مدارج عالی یک آرمان مقدس یعنی ایجاد یک جامعۀ آزاد و مدنی نائل آید و درین راه قدم گذارد و رنج های بیشماری را باید تحمل نماید و هر حرکت اش درین راه شاهد قصد و نیتش می باشد.

اما آنهای که حامیان غل و زنجیر اند و بودند و بر استان طاغوت ذلیلانه سر می سائیدندو می سایند و طاغوت را می پرستند و دشمن آزادی انسان اند بر کشته های شان اسم شهید می گذارند ؛ مصداق مفهوم شهادت نیست و نه می شود که کشته های آنهارا شهید نام نهاد .

حزب دیموکراتیک خلق افغانستان با وجود دین ستیزی و آزادی ستیزی دلیلی داشت که این کلمۀ مقدس را بر کشته هایش بگذارد و آن اینکه تا با استفاده از این کلمه حقانیت رفتارش را به ثبوت برساند و این یک دماگوژی آشکار بود به این دلیل که :

حزب دیموکراتیک خلق افغانستان یک حزب مارکسسیت لینینیست بود و یعنی حزب کمونیستی مبتنی بر ماتریالیزم دیالکتیک ؛ که دین را افیون و تریاک می خواند ؛ کلمۀ مقدس شهادت را از فرهنگ دینی به عاریه می گیرد و بر کشته هایشان گذاشت و بر سه دلیل این حق را نداشت :

1 ـ این حزب دین ستیز بود

2 ـ در نتیجۀ یک کودتا نظامی که خود یک عمل غیر قانونی است ؛ به اشارۀ باداران شان به قدرت رسید که با متن مارکسیزم هم در تناقض و تضاد قرارداشت .

3 ـ مؤید و ابزار اصلی تجاوز عساکر شوروی ؛ که در نتیجۀ آن خونریزی ها و ویرانی های بی شمار در جامعۀ ما به ظهور رسید .

این دگر مسخ تاریخ است زیرا کشته های که در خدمت تجاوز کشته شده اند و یا در تلاش اسقرار یک نظام ضد دینی جان باخته اند ؛ یاد شدن به نام شهید خیانت به تاریخ آزادی خواهانۀ ملت آزادۀ ما است و چه بسا که یک نسل بعد بناء به رسومات جاهلانه و شرک آلود بر مقابر و مزارات شان و نصب پارچه های سرخ انقلابی شهید ........« رفیق تواریش فلانی بابا » یاد شوند و زن عقیمی بر مزارشان جبین ساید و طلب اولاد نماید .

و امروز هم خائنین این باند جنایت کار را می بینیم بر کشته های جنایت کاران هم باند و هم پالکی شان ؛ آنهایکه قطور بودن دوسیه های جنایت شان سنگین تر از آلام ملت است ؛ بی شرمانه نام شهید می نهند .

قصد و آهنگ ما درین جا دفاع از واژۀ شهید است ؛ نه قصد و آهنگ توهین بر کشته و مردۀ کسی ؛ بناءً بهتر است که بقایای حزب دیموکراتیک به فرهنگ مبارزاتی خود رجوع کنند و نام شایسته در خور فکر و اندیشۀ شان برای کشته ها و مرده هایشان بیابند و در مورد احقاق حق حقوقی جامعۀ ما درین رابطه با مراجع حقوقی ؛ حرف ما در پی خواهد آمد انشاءالله ؛ و هم چنان بدین منوال است که طالبان نیز ظالمانه با این واژه های مقدس بازی می کنند و جهت فریب مردم بیشتر از آن استفاده می کنند که در یک تحلیل و دقت بر مفاهیم حق آنرا ندارند و می توان بدین گونه توضیح داد که :
تفکر طالبان که در بغاوت با دولت مشروع شکل گرفت و حرکت طلبان که در بستر بغاوت زاده شد و حرکات جنگ طلبانۀ شان با متن دین مقدس اسلام در تضاد آشکار قرار دارد ؛ حق ندارد که فعالیت های مسلحانۀ خود را جهاد اسلامی نامگذاری کند و کشته های شانرا شهید نام کند و درین زمینه دلائل ما حسب ذیل است :

1 ـ حرکت طالبان یک حرکت مصنوعی و محصول بغاوت است یعنی یک حرکت غیر قانونی وغیر مشروع است و در متن دینی مشروعیت ندارد و متضاد است.

2 ـ شرایط در افغانستان طوری نیست که یگانه راه چاره و علاج آن جنگ مسلحانه باشد ؛ می شود که تضاد ها و اختلافات را با دیالوگ و گفتگو و مذاکرات حل کرد و بدون جنگ به تراضی رسید .

3 ـ بمگذاری های انتحاری با متن دین مقدس اسلام کاملاً متضاد است و حرام مطلق ؛ و خون همۀ بی گناهانی که در نتیجۀ آن کشته و یازخمی میشوند به ذمۀ طالب جان است ؛ بناءً طالب جان با ریش و دستار قاتل و خون آشام نیز هست و شایسته نیست که کشتۀ چنین شخص جنایت کار را شهید نام گذاشت و اگر چنین شود به شهید و شهادت خیانت بس عظیم صورت گرفته است .

جدا سازی و تفکیک مصادیق درست و نادرست این مفاهیم با ارزش از لحاظ فرهنگی ؛ حقوقی و تاریخی حق مسلم مردم ما است و تا هنوز اقدامات دولتی و حکومتی و رسانه ها ؛ نه تنها رضایت بخش نیست بلکه ماءیوس کننده هم است ؛ استعمال کلمات شهید و شهادت باید قانون مند شوند و به عنوان یک ارزش حقوقی ؛ اخلاقی و قانونی و فرهنگی و ملی باید تصریح شوند و استعمال نا
مناسب این کلمات مقدس به جنایت کاران باید جرم سیاسی و حقوقی تلقی شود و تحت پی گرد حقوقی و قانونی قرار گیرد .
6 ـ احزاب سیاسی Politische parteien یا Political Parties

احزاب سیاسی در جامعۀ ما مشکل زا اند زیرا از یکطرف احزاب مدرن نیستند و از جانب دیگر قانونی که احزاب به رویت آن جواز فعالیت دارند مبهم است و در پارۀ موارد صراحت ندارد و یا اصلاً برخی از مشکلات جامعه را نا دیده گرفته است .

در یک بیان ساده و بسیط می توان این ادعا را چنین توضیح داد :

رهبران احزاب می خواهند برای ابد رهبر باشند و انتخابات داخل حزبی را اصلاً خوش ندارند ؛ اما وقتی حرف از شرکت در نظام دولتی و حکومتی می شود انتخابات را عنوان می کنند و چنان تبلیغات براه می اندازند که انسان حیرت می کند که چگونه دو موقف متضاد از یک شخص صادر می شود ؟

می باید که مراجع قانونی ثبت احزاب ؛ به احزابی که سیستم انتخابات درون حزبی ندارند در فعالیت های سیاسی اجازۀ حضور ندهند زیرا دو مؤقف متضاد ؛ سیستم سیاسی و قانونی را خدشه دار می سازد .

از جانب دیگر برخی احزاب بالاتر از هفتاد « 70% » از یک نژاد اعضاء دارند که این هم باعث مشکلات جدی جامعۀ ما می گردد و یکی از بلاهای اینگونه احزاب ؛ دامن زدن به نژاد پرستی است ؛ بناءً ادارات مسؤل ؛ جواز فعالیت اینگونه احزاب را ملغی قرار دهند و برای اینگونه احزاب اجازۀ فعالیت داده نه شود ؛ زیرا اینگونه احزاب می توانند به بسیار سادگی و آسانی افغانستان را
به طرف تجزیه سوق دهند .
7 ـ انتخابات Das Wahlrecht یا The right to vote

در قانون انتخابات نیز اصلاحات اساسی ضرورت است و از آن جمله یکی هم این است که بدون عضویت یکی از احزاب سیاسی جواز شرکت در انتخابات باید الغاء شود ؛ زیرا جامعۀ افغانستان یک جامعۀ قبیله سالار است ؛ پس کسی که مستقل و بدون عضویت حزبی در انتخابات شرکت می کند یا بر حمایت قبیله می نازد و یا به ایماء و اشارۀ دوستان خارجی به پیش تاخته است ؛ این حالت نیز مخاطره انگیز است و می تواند که در مناسبات جامعۀ چند ملیتی افغانستان رول منفی بازی کند و در تجزیۀ افغانستان کار گر افتد .
با تذکرات فوق می بینیم که رابطه های فردی ؛ اجتماعی و دولتی متناقض اند و این تناقض رابطه ها را فشل و گسسته می سازند و می بینیم که در رابطه های ضعیف و گسسته ؛ دشمنان قسم خورده مقابل همدیگر عرض اندام می کنند یعنی این رابطه ها بستر مناسب برای زایش و آرایش دشمنان است .

به عبارۀ دیگر ؛ خود نظام دشمن پرور است چون وقتیکه رابطه ها متناقض باشد ؛ رابطه های تباعدی شکل و سامان می گیرند و بعد ها این رابطه ها سازمان یافته می شوند و تضاد و تخاصم امر محتوم و مختوم خواهد بود .

محرک های خارجی یا سیاست های مداخله گرانۀ خارجی ها بخصوص همسایه ها بنابر علایق و منفعت های شان ؛ تضاد ها و تخاصمات را تشدید می سازند .

درین جا قابل ذکر است که سیاست خارجی افغانستان توانائی آنرا ندارد تا تحرکات محرکات خارجی را خنثی سازد چون سیاست خارجی از رابطه های حقوقی فردی و اجتماعی و حکومتی شکل می گیرد ؛ وقتیکه ما در رابطه های اخلاقی و حقوقی دچار بحران باشیم مسلم است که در سیاست خارجی نیز دچار بحران خواهیم بود .

ما امروز تعریف مشخصی از سیاست خارجی خود در جهت اهداف مشخص ملی نداریم و تا هنوز سیاست خارجی ما فاقد توانمندی در حل معضلات سیاست خارجی جامعۀ ما است .

جهت بیرون رفت از حالت جنگی و اعاده دوبارۀ صلح در جامعه ؛ افراد آگاه مسؤلیت دارند تا درین زمینه دقیق فکر کنند و راه های حل بحران کنونی رانشان دهند و تا دیر نه شده سلامت جامعۀ خود را دوباره اعاده کنیم .

با در نظر داشت چنین وظیفه و تکلیف ؛ بنده هم عرایضی در رابطه با اعادۀ صلح در جامعه دارم که حسب آتی خدمت تان تقدیم می دارم :

برای اعادۀ صلح در جامعه باید چهرۀ متضاد و متخاصم طالب جان با متن دین مقدس اسلام ؛ در اولین حرکت به طرف صلح اثبات گردد و به طالب جان جنگ افروز اثبات گردد که ازلحاظ دینی دلیلی برای جنگیدن ندارد و اگر دلیلی را ذکر می کند بر فقها است که نادرستی و غلطی آنرا بیان دارند.

این حرکت از این جهت ضرورت مبرم و اساسی است که تقدس جنگ را ابطال می کند و ابطال تقدس جنگ در شرایط کنونی خود قدم اساسی به طرف صلح است .

طالب تا اکنون از ضعف فهم دینی مردم سؤ استفاده نموده است و مبلغ تقدس جنگ خود است ؛ وقتی این تقدس به ابطال کشانده شود ؛ در واقع مادلیل جنگ را از طالب گرفته ایم و این اساسی ترین قدم است که ما را به صلح نزدیک می سازد .

در مرحلۀ بعدی فورمول پیشنهادی ما برای اعادۀ صلح در جامعۀ ما و رسیدن به امنیت و رفاه فردی و اجتماعی چنین شکل و ترتیب اختیار نموده است که ذیلاً خدمت تان تقدیم می دارم :



به صورت تجربی در تجربۀ زندگی تاریخمند انسان ها ؛ در رابطه های انسانی افراد و جوامع بشری صلح پایدار همیشه بر چهار
اصل استوار بوده که ما نیز آن را تصریح میکنیم که عبارتند از :

1 ـ آزادی

2 ـ شناخت حقوقی
3 ـ عقد قراردادها و ترتیب قراردادها در یک مجموعۀ همگون به نام قانون .

4 ـ تمسک به آن قراردادها و عدم تخطی .
برای عملی ساختن این اصول به یک میکانیزم منطقی و اساسی ضرورت است که ما آنرا چنین بیان میداریم :

1 ـ بوجود آوردن یک شوری داخلی حدوداً صد نفر « 100 » از افراد آگاه ؛ دانشمند ؛ با بصیرت ؛ نیکنام و باتقوی.

2 ـ بوجود آوردن یک شوری خارجی دو دو نفر از دپلومات های ملل متحد ؛ ممالک همسایه ؛ کنفرانس اسلامی ؛ انحادیۀ اروپا ؛ امریکا و روسیه .

مسائل و موضوعات باید در شوری داخلی طرح و مورد بحث قرار گیرد و شوری داخلی اصطکاکات را با شوری خارجی حل نماید و در تراضی قانونمند جامعه سعی و تلاش نماید.

به این ترتیب می توانیم که هم در رابطه های داخلی و هم در رابطه های خارجی در صلح و امنیت زندگی کنیم و هم زمینۀ خروج عساکر خارجی را از افغانستان مهیا ساخته و آن را به پایۀ اکمال رسانید .

وسلام علی من تبع الهدی