میثاق ها و قرارداد ها ؛ تداوم و استمرار صلح
بخش پنجم
05.02.2011
نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی
قبل از اینکه حول و حواشی عنوان فوق الذکر به بحث و گفتگو بپردازیم لازم است و ضروری به نظر می رسد که حالت فسق را در رابطه با نقض عهد و پیمان در بیان واضح در رابطه های اخلاقی و حقوقی تبیین و تاءویل کنیم چون در ذیل عنوان صلح گسترده و پویا که جایگاه اصلی تبیین آن بود نا تمام مانده است که باید تکمیل شود و به اتمام برسد .
فسق سرکشی و تمرد و عصیان آگاهانه در برابر الله « ج » ؛ و به صورت عملی در وسعت و گستردگی خود عصیان در رابطه های اخلاقی و حقوقی ذی حق است و اگر این تعریف از فسق را تجزیه کنیم می توان آن را به این صورت بیان کرد :
1 ـ فاسق کسی است که به حق ذی حق و دارندۀ حق معترف است .
2 ـ فاسق کسی است که با وجود آگاهی از ذی حق بودن دیگران ؛ از لحاظ اخلاقی خلاف ورز و عصیان گر است یعنی مرز های اخلاقی و حقوقی دیگران را تجاوز کارانه عبور می کند و در حریم حقوقی دیگران عصیان گرانه خود نمائی می کند .
در سورۀ مبارکۀ الحشر آیۀ مبارکۀ 19 مرحلۀ پیشرفتۀ فسق را در فاسق یاد می گریم که توجه به آن و فهم آن ضروری و اساسی است و آن اینکه :
وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَٮٰهُمۡ أَنفُسَہُمۡۚ أُوْلَـٰٓٮِٕكَ هُمُ ٱلۡفَـٰسِقُونَ (١٩)
و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. (19)
با کمی دقت در می یابیم که نقض میثاق ها و قرار داد ها به مرحلۀ عمیق تر فساد وتجاوز به حقوق دیگران می رسد که آن عبارت ازمرحلۀ است که فساق به فراموشی نفس های شان گرفتار می گردند و این در نتیجۀ آن است که فساق ؛ الله تبارک و تعالی را فراموش می کنند واین حالتی است که گم شدن شخصیت انسانی است یعنی اینکه از شناخت و تعریف خود ودیگران و نسبت های حقوقی دیگران ناتوان و عاجز می گردند و راه ظلمات و تاریکی ها را در پیش می گیرند و با شیاطین و شر افگنان در تاریکی ها هم نشین می گردند.
نشست در ظلمات و تاریکی ها و سکونت در دهلیز های تاریک وظلمانی مرتبۀ دیگر عصیان و سرکشی است که با استفاده از اتونومی سرشت و شخصیت انسانی به صورت حد اکثر جبر های اخلاقی و حقوقی را در نظر نه گرفتن است و یا به تعبیری دیگرلگام گسیخته عمل کردن است ودرین مرتبه است که از شناخت و تعریف حقوق خود و دیگران ناتوان می مانند وتوانمندی درک حقوقی و رابطه های حفوقی دیگران را نسبت به خود از دست میدهند .
تداوم زندگی در رابطه های فاسقانه راه را به ظلمت نشینی آماده می سازد تاریکی های که در آن جشن شیاطین سرو سامان دارد
و این در واقع آماده سازی ستیج برای ظهور طاغوت است و آنجا که حق و حقانیت فراموش شود و یا قصدا حقوق دیگران در نظر گرفته نه شود در آن جا است که انسان شاهد ظهور پدیدۀ افسار گسیختۀ به نام طاغوت است ؛ طاغوت حاکم نظامی است که رابطه های قدرت و اخلاق را در عینییت قانونی وحثوقی برهم می زند و آن را مختل می سازد و انسان ها را برده و غلام خود می سازد استحمار و استثمار ابزار اصلی کار آن در برده سازی انسان های دیگر می باشد .
پس در یک تعریف دیگر ؛ فاسق کسی است که رابطه های حقوقی را قطع می کند و راه را برای آشوب گری و جنگجوئئ باز می کند که این خود به زندگی مدنی وحقوقی انسان زیانبار است زیرا اساس زندگی مدنی انسان بر رابطه های حقوقی است .
پس حاکمیت طاغوت را با خصیصۀ بارز و برجستۀ فسق ؛ آزطلبی ؛ خود خواهی ؛ وخود کامگی ؛ جاه طلبی وبربادی تمدن بشری در شکل جنگهای خونین میتوان تعریف کرد .
حال می پردازیم به نقش و اهمیت میثاق ها و قرارداد هادر برقراری صلح در اجتماع بشری و الگوی ما بازهم یک نهضت ویک
حرکت دینی است تا نشان دهیم که در امتزاج مورال و قدرت در عینیت قانونی در مرحلۀ اشتمال یا در بردارندگی و ومحرومیت یا تحریم ؛ مورال و قدرت همدیگر را چگونه می فهمند؟
زیرااین مورال است که در یکجائی با قدرت ؛ اشتمالات و تحریم ها و محرومیت هارا وجایگاه شان را در عینیت قانونی مشخص می سازد یا به تعبیر دیکر عینیت قانونی حالت بلافصل استعداد و توانمندی اشتمال و اطراح رابطه ها در یک ساختار حقوقی است .
بر می گریم به بحث کنونی در ربطه به ارزش قرار داد ها و میثاق ها و تداوم و استمرار صلح .
برای اینکه نقش میثاق ها را درزندگی مسلمانان در بین همدیگر و در برابر دیگران بهتر درک وفهم کرده باشیم لازم و ضروری به نظر می رسد که از تاریخ اسلام از هجرت ومقدمات آن یعنی تلاش ییامبر صلی الله علیه و سلم برای یافتن یک مهجر در زمینۀ یک یپش فهم و آگاهی مختصر و خلاصه از حالات مسلمانان در دور مکی توجه نمایم زیرا بدون فهم دور مکی فهم ما از اهمیت حرکت تاریخی هجرت و تلاش برای یافتن مهجر نا قص خواهد بود .
در دور مکی زندگی مسلمانان به ترتیب چهار حالت را دارد که عبارتند از :
1 ـ دعوت
2 ـ تنظیم
3 ـ تربیت
4 ـ صبر
در مرحلۀ چهارم که به صبر معنون شده و فهم شده است زجر و شکنجه از حد معمول خارج شده و روز تا روز به شدت آن افزوده می گردد و روبه تزاید است .
درین مرحلۀ دشوار صبر قرآنکریم به مسلمانان زجر دیده و آنهای که تختۀ مشق و تمرین آزار واذیت مشرکین قریش بودند به هجرت تلقین می کند طوریکه درین باره در سورۀ مبارکۀ العنکبوت تذکر رفته است که آیات مبارکۀ 56 ـ 60 چنین یاد می گیریم :
يَـٰعِبَادِىَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِى وَٲسِعَةٌ۬ فَإِيَّـٰىَ فَٱعۡبُدُونِ (٥٦) كُلُّ نَفۡسٍ۬ ذَآٮِٕقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ (٥٧) وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفً۬ا تَجۡرِى مِن تَحۡتِہَا ٱلۡأَنۡهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيہَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَـٰمِلِينَ (٥٨) ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّہِمۡ يَتَوَكَّلُونَ (٥٩) وَڪَأَيِّن مِّن دَآبَّةٍ۬ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ (٦٠)
اى بندگان من كه ايمان آوردهايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاى دشمنان تسليم نشويد)! (56)
هر انسانى مرگ را مىچشد، سپس شما را بسوى ما بازمىگردانند. (57)
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند، آنان را در غرفههايى از بهشت جاى مىدهيم كه نهرها در زير آن جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; چه خوب است پاداش عملكنندگان! (58)
همانها كه (در برابر مشكلات) صبر (و استقامت) كردند و بر پروردگارشان توكل مىكنند. (59)
چه بسا جنبندهاى كه قدرت حمل روزى خود را ندارد، خداوند او و شما را روزى مىدهد; و او شنوا و داناست. (60)
درین مرحله هجرت حبشه به میان می آید یعنی این زمانی است که مسلمانان بااعتقاد راسخ و ایمان راستین می توانند خود را آراسته با تجهیزات دفاعی کنند و وارد مرحلۀ دفاع شوند ولی چون حیثیت امنیتی کعبۀ شریفه و حرم شریف در صورت بروز جنگ نقض می شود تداوم بر صبر مقدر می گردد و همچنان آن هایکه تحت شکنجه قراردارند قرآنکریم به آنها ذهنیت هجرت می دهد و پیامبر صلی علیه و سلم مهجر را حبشه تعیین می کند .
شرایط زیست و زندگی برخی از ا صحاب گرا می رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکۀ شریفه از تحمل خارج شده بود و غیر فابل برداشت بود در رجب سال 45 عام الفیل «سال 5 بعد بعثت » رسول الله صلی الله علیه و سلم به اصحاب رضوان الله تعالی عنهم فرمودند که :
{ لو خرجتم الی ارض الحبشه فان بها ملکا لایظلم عنده احد وهی ارض صدق حتی یجعل الله لکم فرجا مما انتم فیه }
بهتر خواهد بود که شما به حبشه بروید ؛ آنجا پادشاهی است که نزد آن بر کسی ظلم نمیرود و آنجا سرزمین صدق و راستی است تا که الله جل جلاله صورت حالی پیدا نه کرده واین مصیبت شمارا رفع نه کرده همانجا باشید .
با این دستور رسول الله صلی الله علیه و سلم هجرت به طرف حبشه دو مرتبه صورت گرفت که از تفصیلات این هجرت درینجا صرف نظر می کنیم وتنها بر شفافیت و به عنوان یک حق از حقوق موجود انسانی به این حرکت تاریخی نگاه و ترکیز می کنیم و آن اینکه :
مسلمانان مکه مکرمه یعنی اصحاب گرامی ومظلوم پیامبر صلی الله علیه و سلم راهی دیاری اند و در آنجا پناه می جویند که از لحاظ اعتقادی تفاوت ها و فرق ها بارز و برجسته اند مملکت عیسوی با اعتقاد اینکه عیسی علیه السلام پسر الله «ج » است و مسلمانان با این اعتقاد که عیسی علیه السلام پیامبر و رسول الله « ج » بشرو فرزند مریم علیه اسلام است که به طور معجزه تولد یافته است و مصدق اینگونه شناخت که با آغاز این هجرت سورۀ مبارکۀ مریم نازل می شود ومعرف اعتقادی مسلمانان بوده ؛ شفافیت و وضاحت اعتقادی را به صورت مستند ارائه می دارد و این از این جهت مهم بود که جامعۀ عیسویت حبشه در شناخت مسلمانان مهاجر به حدس وگمان گرفتار نه شود و نه جا برای مسلمانان باقی بماند که در پس تفاسیر نادرست به خاطر زندگی چند روزۀ دنیا به زندگی ادامه دهند .
اگر در ماهیت این هجرت دقیق شویم واضح و آشکار می گردد که معرفت اعتقادی در بر گیرندۀ معرفت حقوقی هم است که به صورت دقیق قرآن کریم آنرا به فهم می رساند یعنی اینکه با وجود اختلاف و تفاوت اعتقادی از میزبان خواستار حقوق پناهندگی بر مبنای عدالت اند نه بر مبنای هم سانی تفکر در اعتقاد و هم چنان نمایانگر این است که میزان ؛ قسط و عدالت در صحیح ترین تفکر انسانی وچود دارد و این اساسی ترین نمایش این هجرت است که در دربار سلطنت حبشه در حضور پادشاه نجاشی و هیئت اعزامی مشرکین قریش صورت می گیرد . این هجرت در ذات خود اگر دقیق شویم یک عهد و پیمان و میثاق معتبر تاریخی نا نوشته است زیرا اساسی ترین عنصر آن « اختلاف » اعتقادی به عنوان « تفاوت » ترکیز می شود و دیگر اندیشی مسلمانان به عنوان « حق پناهندگی » مورد تصدیق قرار می گیرد و عدالت دربار از لایه های مختلف مردم تحمل این حق را خواستار است تا حق پناهندگی مهاجرین را در تفاوت و اختلاف اعتقادی به رسمیت بشناسند و تحمل کنند و می بینیم که تحمل کراهیت تفاوت اعتقادی را به همزیستی مسالمت آمیز تغییر می دهد و مسلمانان در حبشه به صلح و آرامش به سر می بند .
تلاش پیامبر صلی الله علیه و سلم در جستجوی مهجر وتداوم تغییرات اجتماعی در چار چوکات قانونی :
در مرحلۀ صبر در دور مکی از.محصوری شعب ابی طالب از گریه و فغان اطفال گرسنه گرفته تا ناله های احد احد حضرت بلال رضی الله عنه در ریگستان های مکۀ مکرمه که عرش الله « ج » را به لرزه آورده بود و فریاد های مظلومانۀ سمیه و یاسر رضی الله عنهم ودیگر صحابۀ مظلوم تحت شکنجه ؛ هم امکانات این وجود داشت که همه مسلمانان از هر طرف گرد هم آیند و با فراهم سازی اسلحه و سازوبرگ نظامی در برخی از جا های شهر مکه مکرمه به مقاومت بپردازند و تا حدی این توانائی را داشتند اما با مطالعۀ اوضاع و حالات به گمان اغلب به دو دلیل الله « ج » و پیامبر صلی الله علیه وسلم آنرا اجازه نداند که عبارتند از :
1 ـ خروج از مرحلۀ صبر ؛ مقاومت مسلح وجنگ و خونریزی حتمی به نظر می رسید و این خواست الله « ج » و رسول الله صلی الله علیه و سلم نبود زیرا جنگ و خونریزی در شهر مکه مکرمه با ماهیت امنیتی مکه مکرمه که شهر امن است در تضاد بود
یعنی اینکه دفاع مسلحانه در مکه مکرمه از یک طرف به حیثیت امن بودن مکۀ مکرمه صدمه می رساند و از جانب دیگر در نتیجۀ جنگ و استمرار دفاع مسلحانه تفاهم اجتماعی به تقلیل می انجامید و ساحۀ دعوت و تفاهم تنگتر می شد و این امر شاید در دراز مدت اثرات منفی بر گسترش و توسعۀ این نهضت نو بنیاد داشت .
2 ـ ودلیل دیگر شلید هم این بوده باشد که وقتی در نتیجۀ جنگ و دفاع مسلحانه تفاهم اجتماعی به حد اقل می رسد و تشکل قدرت قانونی برابتنا ء زور زوری که از قید اخلاقی آزاد است به وجود می آید که اینگونه تشکل قدرت بر اساس زور آزاد از قید اخلاقی به وجود می آید ونقطۀ مقابل تفاهم اجتماعی است که از لحاظ اخلاقی و حقوقی در دین مقدس اسلام ارزش کمتر دارد نسبت به آنکه قدرت بر اساس قیود اخلاقی و تفاهم اجتماعی بوجود آید .
از همین جهت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در صدد یافتن پناهگاه یا مهجری است که تفاهم اجتماعی را به منزلۀ رضایت اکثریت جامعه و تشکل مؤلفه های زور را در قیود اخلاقی در خود داشته باشد و این درک و فهم و استنباط در تلاش های پیامبر صلی الله علیه و سلم واضح و آشکار است و از همین جهت است که رویداد تاریخی هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم و یاران با وفا و با صفایش و همچنان آن های که هنوز به دین مبین اسلام مشرف نه شده اند این تفاهم را در ابعاد گوناگون زندگی به وضاحت نشان میدهد و ترکیز ما برای یک فهم محکم و استوار« نقش قراداد ها و میثاق ها و و قایع بعد از هجرت » در تلاش بر رویدادهای مهم تاریخی به سوی مهجری یا پناهگاهی و هجرت ابتناء دارد و بهتر است که از آغاز و با اختصار عزم و آهنگ فهمیدن آنرا کنیم و آن اینکه :
و قتیکه مرحلۀ صبر به پختگی خود می رسد و قبل از آنکه فاز دوم برنامۀ پیامبری ؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم عنان تاریخ را به دست گیرد تلقین دعای هجرت به رسول الله صلی الله علیه و سلم است که در سورۀ مبارکۀ بنی اسرائیل آیۀ مبارکۀ 80 آنرا چنین تلاوت می کنیم :
وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِى مُدۡخَلَ صِدۡقٍ۬ وَأَخۡرِجۡنِى مُخۡرَجَ صِدۡقٍ۬ وَٱجۡعَل لِّى مِن لَّدُنكَ سُلۡطَـٰنً۬ا نَّصِيرً۬ا (٨٠)
و بگو: «پروردگارا! مرا در هر جا با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود،اقتداری يارى دهنده برايم قرار ده!» (80)
ترمذی و حاکم به نقل از این عباس رضی الله عنه این آیۀ مبارکه را اجازۀ هجرت به رسول الله صلی الله علیه و سلم می دانند .
دقت درین دعا نشان می دهد که در خروج و دخول از جائی به جائی صداقت و اقتدار خواسته شده است و ترکیب صداقت و اقتدار تشکل جامعۀ آزاد از غل و زنجیر شیاطین است آنجا که قانون حکومت می کند ؛ نه اغراض و امیال انسان های انحصارگر وجاه طلب و خود کامه .
هم چنان این دعا بیان کنندۀ آن است که نزدیک است آن زمان که فاز دوم رسالت رسول الله در مرحلۀ اجراء قرارگیرد وساخت جامعۀ حقوقی وقانونی بر مبنی اعتقاد توحیدی صورت گیرد .
پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم در جستجوی مهجر به سوی طائف :
آهسته آهسته رسول الله صلی الله علیه و سلم از مردم مکه مکرمه و قریش ماء یوس می شود و از آزار و اذیت رسانی آنها به ستوه می آید و در تلاش پناهگاه و حامی می شود تا اینکه تصمیم می گیرد حمایت قبیلۀ زورمند بنی ثقیف را جهت پیش برد اهداف رسالت خود حاصل کند .
ابن سعد از جبیر بن مطعم بن عدی روایت می کند که درین سفر با پیامبر صلی الله علیه و سلم حضرت زید رضی الله عنه بن حارثه همسفر بود و این را قتیبه و بلاذری نیز بیان می دارند .
این سفر با پای پیاده صورت گرفته و به اساس گفتۀ ابن سعد مدت بودن در طائف ده روز بیان شده است مگر حافظ سخاوی مدت بود و باش در طائف را بیست روز بیان می دارد و ده روز دیگر را با عبد یا لیل گذراندند که در کل این سفر مدت یک ماه را در بر گرفت .
سفر مهم طائف در اواخر سال دهم بعد بعثت صورت گرفته است که مسکن بنی ثقیف بود و در 50 میلی شرق مکه مکرمه واقع شده است .
ابن اسحق و واقدی و شماری دیگر از سیرت نگاران بیان می دارند که در آن زمان سرداری طائف به دست سه فرزند عمرو بن عمیر بن عوف مسمی به عبدیالیل ؛ مسعود و حبیب بودند ؛ بود که در خانۀ یکی از این ها خانم قریشی بنام صفیه بنت معمر حجی بود . پیامبر صلی الله علیه و سلم آنها را به اسلام دعوت کرد و خواستار حمایت شان در امر پیشبرد رسالت و اهداف آن شد .
مردم این دیار با نیش و طعنه دعوت پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد کردند و همچنان اوباش و غلامان را دستور دادند تا پیامبر صلی الله علیه و سلم را با پرتاب سنگ و الفاظ رکیک و بی ادبانه بدرفه کنند .
از تفصیل سیرت نگاری و تاریخی این سفر صرف نظر می کنیم و تنها می خواهیم این قدر بگویم که این سفر بر پیامبر صلی الله علیه و سلم خیلی سخت گذشت چون از کلمات حزین دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم در کنار باغ انگور عتبه و شیبه در سایۀ چیلۀ انگور کاملا واضح و برملاء است که در کتاب های سیرت این دعا چنین درج شده است :
« بار الها ! من به حضور تو از بی بسی و بی چارگی و نگاه بی قدر مردم بر خود ؛ شکوه می کنم ؛ ای ارحم الراحمین تو رب تمام ضعفاء هستی و رب من هم ؛ مرا به که حواله می کنی ؟ آیا به بیگانۀ که از درشتی با من پیشامد می کند ؟ یا به دشمنی حواله می کنی که برمن برایش یارای تسلط داده ای ؟
اگر تو از من ناراض نیستی از هیچ مصیبتی باکی ندارم و اگر ازطرف تو عافیتی نصیبم گردد برای من زیاده گشادگی است ؛ من به آن نور ذات تو پناه می گیرم که تاریکی ها را روشن می گرداند و معاملات دنیا و اخرت را درست می گرداند ؛ من نجاتم را از تو از نزول غضب تو می خواهم و یا عتابی که مستحق آن گردم .
به رضا ی تو تا رضایت تو راضی هستم ؛ بدون تو زور وطاقتی نیست »
ناگوار بودن این سفر را حضرت عایشه رضی الله عنها در حدیثی شریفی که امام بخاری در بدء الخلق ؛ ذکر ملائکه و امام مسلم در مغازی و امام نسائی در بعوث ذکر کرده اند چنین بیان می دارد :
« حضرت عایشه رضی الله عنها از پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید که : حالت سخت تر از غزوه احد بر حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم گذشته است ؟
پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب این سؤال از سفر طائف ذکر فرمود :
حیران بود که کجا برود ؟ که خود را در مقام قرن الثعالب که این جا به نام قرن المنازل نیز یاد شده است میابد و جای است که میقات اهل نجد از آن شروع می شود یعنی اهل نجد درین جا احرام می بندند و داخل مراسم حج می شوند و تا مکه مکرمه ذریعۀ شتر یک شبانه روز فاصله است .
درین جا پیامبر صلی الله علیه وسلم نگاهی بالا می افگند و خود را زیر سایۀ ابری می یابد پس می بیند که در آن جبرئیل علیه السلام است ؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید که جبرئیل علیه السلام مرا صدا زد و گفت که : الله جلٌ جلاله همه آنچه را شنید که قوم تو در جواب دعوت تو گفتند ؛ این فرشتۀ کوه ها را الله تعالی فرستاده هر آنچه حکم دهی همان تعمیل می شود .
بعد فرشتۀ کوه ها صدا می زند و بر من سلام گفت و بعد به من گفت که : که ای محمد صلی الله علیه و سلم الله تعالی در برابر دعوت تو جواب قوم ترا شنید ؛ من فرشتۀ کوه ها هستم مرا رب تو به نزد تو فرستاده است تا که بر من حکم دهی {این الفاظ روایت مسلم است }
طبرانی آن را چنین ذکر می کند { هر حکمی که خواهی حکم کن }
و بخاری آنرا چنین نقل می کند { آنچه خواهی در حکم اختیار داری }
اگر می خواهی بر آنها { قریش } کوه های دوطرفۀ مکه مکرمه را { ابوقبیس و قعیقعان } در تصادم آوریم »
رسول الله صلی الله علیه و سلم در جواب فرمودند « نه ؛ من امید دارم که الله از پشت های شان مردمی را بیافریند که عبادت الله وحده و لاشریک را کنند »
حا ل با در نظر داشت دو حالت وموقیعت پیامبر صلی الله علیه و سلم یعنی دعای رقت انگیز در باز گشت از سفر طائف و پشتیبانی عالم بالا از محمد صلی الله علیه وسلم در دفاع و انتقام کشی و ترسیم خط زور و به پایان آمدن مرحلۀ صبر به تفسیری نیازمندیم تا بتوانیم که حالت پیامبر صلی الله علیه وسلم را بین دو حالت متضاد یعنی ضعف و قوت درک و فهم کنیم .
آری پیامبر صلی الله علیه و سلم و یاران با صفایش از طرف جامعۀ مشرک مکه به مشکلات سخت گرفتار اند و صبر و امید به روز روشن و پر نور فردا از درد و آلام شان می کاهد و هنوز هم و مصمم تر با خصیصۀ صبر حضورشان در جامعۀ مشرک استمرار دارد ؛ چه در جامعۀ مشرک مکه و چه در مهجر حبشه صدای توحیدی شان رسا و طنین انداز است و بدون کوچکترین لرزشی این صدا هر آن نظام طبقاتی شرک را می لرزاند و قصر نشینان مشرک را هراسان ساخته است .
پیامبر محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم جهت پایان بردن مسالمت آمیز مرحلۀ صبر و وارد شدن به فاز دوم رسالت که همان اعمار جامعۀ توحیدی با ظابطه ها و قانونمندی های مشخص است در مکه مکرمه تغییر نظام شرکی به توحیدی را از راه بدست آوردن توافق عام و اجماع جامعه ممکن نمی داند و از همین جهت است که سفر طائف تدارک دیده شد تابا بدست آوردن توافق و اجماع مردم بنی ثقیف وضع تغییر کند و تسهیلی در امور گسترش رسالت به وجود آید . اما ارادۀ الله «ج » چنان بود که این توافق و اجماع حاصل نه شود و پیامبر صلی الله علیه وسلم از ضعف و حالت رقت انگیزش به الله « ج » شکوه ببرد و از طرف دیگر می دانیم که به پیامبر صلی الله علیه وسلم قدرت و توانائی های را الله « ج » در اختیارش قرار داده است که اگر بخواهد بدون کوچکترین مشکلی جامعه شرکی مکه مکرمه را درهم و برهم می کند و پیامبر صلی الله از کاربرد این توانائی بنا ء به دو دلیل خود داری می کند که عبارتند از :
1 ـ با شاًن رحمه العالمینی پیامبر صلی الله علیه وسلم در تضاد بود .
2 ـ اعمار جامعۀ توحیدی ؛ بر علاوه ؛ بر ویرانه ها به بهای قربانی کردن و به باد فنا دادن مثبت ترین و با ارزشترین حیثیت تاریخی مکه مکرمه که همانا « امن » بودن است و خود از اجزاء مهم و اساسی جامعۀ توحیدی است در تضاد بود ؛ در نوع خود تاءسیس حاکمیت زور بود که با متن دین در تضاد بود زیرا در چنین اوضاع توافق اجتماعی و یا اجماع جامعه به حیث یک تعامل انسانی در امور فردی و اجتماعی در نظر گرفته نه می شود چون دیگر اجتماعی نداریم که معرف افکار متفاوت و متضاد باشد .
تاء ویل فوق الذکر را جهت فهم خوبتر و بهتر هم می توان در جملات مختصر چنین تعبیر کرد :
1 ـ تاءسیس اعجازی یا معجزانه جامعۀ توحیدی بر اساس زور نقض اتونومی بشریت در فردیت و در اجتماعیت است و نقض اتونومی با جامعۀ توحیدی سازگار نیست چون شکل دهندۀ اصلی جامعۀ توحیدی اخلاق و عینیت قانونی اند و تبارز اخلاق در اتونومی است و اتونومی همان آزادی است و آزادی است که ضامن اخلاقی بودن انسان است .
2 ـ پیامبر صلی الله علیه و سلم به منظور اعمار جامعۀ توحیدی تشکل قدرتی را می خواست طوریکه تلاش هایش نشان می دهد یا بر اساس ایمان باشد و یا بر اساس تواقق اجتماعی و تلاش این نوع قدرت در مکه مکرمه و طائف میسر نه شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم با دو حالت متضاد یعنی ضعف ناسوتی و قوت لاهوتی و اعجازی در تلاش است تا قدرتی را تشکل دهد که اجزای تشکیل دهندۀ آن ارادۀ آزاد افراد و توافق اجتماعی باشد .
3 ـ حکومت و یا حاکمیت زور ؛ شمشیر خون آشام می خواهد و به حیث ابزار بقاء همیشه از آن استفاده می کند و آن را به خدمت می گیرد و این با صفت رحمه العالمینی پیامبر رحمت و فضیلت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم سازگار نیست .
تلاش های پیامبر صلی الله علیه وسلم در جهت مهجر و پناهگاه بهترین زمینه ایست تا از آن ماهیت اخلاقی و قانونی دین مقدس اسلام را درک و فهم کنیم و مصادیق ادعا های را که در فوق گفته شده اند در آن تلاش ها دریابیم و این به این معنی است که آزادی سخنگوی جا معۀ توحیدی پیامبرانه است .
پس بهتر است که به سیرۀ مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم برگردیم و مصادیقی از آن برداریم و درین جا نقل کنیم .
مقاومت مشرکین مکه مکرمه و مردم طائف مانع تلاش های پیامبر صلی الله علیه وسلم نه گردید پس به قبائل دیگر عرب رو آورد که در بازارها و اجتماعات عکاظ ؛ مجنه ؛ و ذوالمجاز و در وقت حج در منی جمع می شدند .
اگرچه از قبل هم پیامبر صلی الله علیه وسلم به منظور دعوت الی الله با مردم قبائل دید و باز دید های داشت ولی این بار نوعیت دید و بازدید ها کمی متفاوت است و آن اینکه بر علاوۀ دعوت الی الله غ در پی حصول توافق اجتماعی است تا به مفهوم حمایت از رسالت باشد و این حمایت تسهیلی در امور رسالت محسوب گردد و پیامبر صلی الله علیه وسلم در ملاقات با قبائل گوناگون بنا به گفتۀ موسی بن عقبه به حوالۀ امام زهری می فرمودند که ترجمۀ آن چنین است :
« مرا نزد تان پناه دهید و از من حمایت کنید تا من رسانندۀ کلام ربم باشم »
این ملاقات ها خالی از خطرها و مشکلات نبود زیرا ابولهب و ابوجهل مردم را هشدار می داد که شنیدن حرف های پیامبر صلی الله علیه و سلم آن ها را گمراه می کند و برخی مواقع اوباش و ارزال را توظیف می کردند تا با پرتاب سنگ پیامبر صلی الله علیه و سلم را اذیت و ناراحت کنند . اما با این همه کار پیامبر صلی الله علیه وسلم استمرار داشت
بر علاوه از این ؛ افراد با نفوذی که به منظوری کاری و یا زیارت و عمره به مکه مکرمه می آمدند از ملاقات پیامبر صلی الله علیه بی نصیب نه می ماندند و با وجود دعوت به دین اسلام میفرمودند که « شما در تبلیغ حق مرایاری دهید و مرا به ماء وای تان ببرید » .
قبائلی که پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم با آن ها درین رابطه دیدار و ملاقات کرده اند فهرست برخی آن ها در کتب سیرۀ مبارک چنین رقم زده شده است :
این ها قبائلی بودند که از ساحل مشرقی عرب گرفته تا سا حل مغربی و از جنوب گرفته تا شمال عرب زمین زندگی داشتند که اسامی برخی از آن ها چنین ذکر گردیده است :
1 ـ کنده ـ بزرگترین قبیله در جنوب ؛ که از حضرموت تا یمن گسترش داشت.
2 ـ کلب ـ شاخۀ از قضاعه که وسعت مسکن بود و باش آن در شمال از دومه الجندل تا تبوک وسیع بود .
3 ـ بنی بکر بن وائل ـ بزرگترین قبیلۀ جنگی عرب و شعب آن از وسط عرب تا ساحل مشرقی گسترش داشت .
در سال 330 عیسوی این قبیله با ایران اولین بار به میدان نبرد آمد و در عهد رسالت بار دیگر به جنگ با ایرانی ها شتافت که در تاریخ این جنگ به نام « ذی قار » مشهور است و طعم تلخ شکست درین جنگ از آن کام ایرانی ها بود و ایرانی ها شکست خوردند .
4 ـ بنی ابکاء ـ شاخۀ از بنی عامر بن صعصعه که در راه مکه مکرمه و عراق مسکن داشتند .
5 ـ ثعلبه بن عکابه ـ شاخۀ از بنی بکر بن وائل .
6 ـ بنی شیبان بن ثعلبه ـ شاخۀ از بنی ثعلبه بن عکابه .
7 ـ بنی الحارث بن کعب ـ شاخل از بنی تمیم .
8 ـ بنی حنیفه ـ شاخۀ از بنی بکر بن وائل ه در یمامه مسکن داشتند و پیامبر دروغین مسیلمه کذاب از این قبیله بود و در جنگ جوئی معروف بودند و در زمانۀ ارتداد در وقت ابوبکر صدیق رضی الله عنه جنگ سختی را مسلمانان با آن ها داشتند .
9 ـ بنوسلیم ـ قبیلۀ بزرگی از قبائل قیس عیلان مسکن آن حصۀ بالائی نجد نزدیک خیبر و تا وادی القرای و تیما مسکن آن امتداد داشت .
10 ـ بنی عامر بن صعصعه ـ شاخۀ از هوازن و هوازن قبیلۀ از قیس عیلان بود که مردم آن در نجد زندگی داشتند و تا یک حصۀ از طائف گسترش داشتند ؛ گرمی ها را در طائف و سردی ها را در نجد می گذراندند .
11ـ بنی عبس ـ بزرگترین قبیلۀ ذیلی بنی غطفان شاخۀ از قیس عیلان باشنده گان نجد و جنگجوترین قبیله که جنگ های داحس و غبراء در تاریخ با نام آن ها یک جا رقم خورده است .
12 ـ بنی عذره ـ شاخۀ از بنی عبداالله بن غطفان .
13 ـ غسان ـ بزرگترین قوم جنوب عرب که به عرب شمالی کوچیدند و برخی از قبائل آن به عیسویت گرائیدند و برخی مشرک بودند و ریاستی از غسانی ها تابع سلطنت رومی بود .
14 ـ فزاره ـ از قبائل ذیلی غطفان ؛ بزرگترین قبیله بود که در نجد و وادی القری مسکن داشت .
15 ـ بنی عبدالله ـ قبیلۀ از قبائل ذیلی کلب .
16 ـ بنی محارب بن خصفه ـ قبیلۀ از قبائل عدنانی .
این فهرست نمایانگر چندی از قبائل است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خود به ملاقات آن ها رفته و آن ها را به دین حق دعوت کرده و یا تقاضای حمایت و پشتیبانی نموده است که پرداختن به جریان و رویداد برخی از این ملاقات ها فهم ما را به سوی هدف ما رسا ء می سازد و آن بدین ترتیب اند :
1 ـ دودلی شخصی از بنی همدان
امام احمد و حاکم و محدثین متعدد دیگر به حوالۀ حضرت جابر رضی الله عنه بن عبدالله بیان می کنند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده می رفت که « آیا کسی است که مرا با خود نزد قومش ببرد ؟ » تا اینکه از قبیلۀ همدان شخصی آمد و خواست پیامبر صلی الله علیه و سلم را قبول کرد و بعد در اندیشۀ آن شد که مبادا قومش اورا درین مهم یاری نه دهد ؛ با پشیمانی برگشت و گفت که با قوم خود درین مورد صحبت می کند و وعدۀ ملاقات را به سال آینده در موقع حج داد که به هم رسند و تصمیم قومش را اعلام دارد .
2 ـ رویداد ملاقات با بنی عامر بن صعصعه
ابن اسحق به حوالۀ امام زهری بیان می دارد که رسول الله صلی الله علیه و سلم به ملاقات بنی عامر بن صعصعه تشریف بردند وخواست خود را با آن ها در میان گذاشتند و شخصی به نام بحیره بن فراس در یک ردالعمل جوابی جنین کفت که « به خدا قسم اگر این جوان قریشی را همراه خود بگیرم به ذریعۀ او تمام عرب را می خورم { یعنی بر تمام عرب غلبه و اقتدار حاصل می کنم } » .
بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم اینگونه پرسید که :
« اگر ما از توحمایت کنیم و تو بر مخالفین غالب آئی آیا بعد از تو حکومت از آن ما خواهد بود ؟»
پیامبر صلی الله علیه و سلم در جوابش فرمودند که : « این معامله به دست الله جلٌ جلا له است به هرکه خواهد عطا می کند » و بر این اساس آن شخص گفت که : « آیا ما به خاطر تو حلق های خود را آماج شمشیر اعراب سازیم و وقتی الله جلٌ جلاله ترا بر آنها غلبه دهد در اقتدار نسبت به ما ترجیع به دیگران باشد ؟ بفرمائید ضرورتی به چنین کاری نیست »
با فراغت از حج این مردم رهسپار منزل و خانۀ شان شدند و داستان و قصۀ این ملاقات را با شیخ کهنسال شان که توانائی و یارائی شرکت مراسمی چون حج را نداشت در میا گذاشتند ؛ از شنیدن این قصه شیخ سرش را محکم گرفت و گفت « ای بنی عامر چگونه این ملاقات تلافی می شود ؟ موقع از دست رفته باز به دست خواهد آمد ؟ به آن خدا سوگند که جانم در دست او است هیچ اسماعلیی چنین دروغی به هم نه می بافد ؛ ضرور او حق است ؛ در آن زمان عقل تان کجا بود ؟ »
3 ـ جریان و رویداد ملاقات با بنی شیبان بن ثعلبه
ابونعیم حاکم و بیهقی روایت حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه به نقل از حضرت علی رضی الله عنه را اینگونه بیان می دارند :
« من یک مرتبه با رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه به ملاقات قبائل رفتیم و گشته گشته با مجلسی با وقاری مواجه شدیم که شیوخ شان دارای شخصیت های شانداری بودند .
حضرت ابوبکر رضی الله عنه از نام و نشان شان پرسید ؛ آنها در جواب گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه اند .
درین مجلس مفروق بن عمرو ؛ هانی بن قبیصه ؛ مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک موجود بودند و از آنها مفروق نزد ابوبکر رضی الله عنه نزدیک نشسته بود و پرسید شاید شما قریش باشید ؟ حضرت ابوبکر رضی الله عنه درجواب سؤال شان آری گفته و فرمود که شاید شنیده اید که اینجا رسول الله صلی الله علیه و سلم مبعوث شده او این است .
مفروق در جواب گفت که آری به ما هم این خبر رسیده است بعد او متوجه حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود :
« من شما را دعوت می دهم که شهادت دهید که به غیر از الله وحده لاشریک معبودی نیست و اینکه من رسول الله جلٌ جلاله هستم و اینکه شما مرا به نزدتان پناه دهید و از من حمایت کنید تا وظیفۀ را که الله جلٌ جلاله به من سپرده آن را به انجام برسانم چون قریش رسول الله جلً جلاله را تکذیب می کند و بجای حق جانب باطل را گرفته اند در حالیکه الله جلٌ عظمه بی نیازاز بندگان است و در ذات خود محمود است »
مفروق عرض کرد ای برادر قریشی دیگر به چه دعوت می دهی ؟
پیامبر صلی الله علیه وسلم آیه های مبارکۀ 151 ـ 153 را تلاوت فرمودند که چنین است :
قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّڪُمۡ عَلَيۡڪُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡـًٔ۬اۖ وَبِٱلۡوَٲلِدَيۡنِ إِحۡسَـٰنً۬اۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَـٰدَڪُم مِّنۡ إِمۡلَـٰقٍ۬ۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُڪُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٲحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِى حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٲلِكُمۡ وَصَّٮٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ (١٥١) وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِى هِىَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُ ۥۖ وَأَوۡفُواْ ٱلۡڪَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ ڪَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٲلِڪُمۡ وَصَّٮٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ (١٥٢) وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَٲطِى مُسۡتَقِيمً۬ا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٲلِكُمۡ وَصَّٮٰكُم بِهِۦ لَعَلَّڪُمۡ تَتَّقُونَ (١٥٣)
بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نكشيد! ما شما و آنها را روزى مىدهيم; و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد چه پنهان! و انسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روى استحقاق); اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد! (151)
و به مال يتيم، جز به بهترين صورت (و براى اصلاح)، نزديك نشويد، تا به حد رشد خود برسد! و حق پيمانه و وزن را بعدالت ادا كنيد! -هيچ كس را، جز بمقدار تواناييش، تكليف نمىكنيم- و هنگامى كه سخنى مىگوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان (شما) بوده باشد و به پيمان خدا وفا كنيد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مىكند، تا متذكر شويد! (152)
اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راههاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مىسازد! اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مىكند، شايد پرهيزگارى پيشه كنيد!» (153)
مفروق گفت ای برادر قریشی دیگر به چه دعوت می دهی ؟ به خدا قسم که این کلام اهل زمین نیست اگر کلام اهل زمین بود ما می شناختیم .
پیامبر صلی الله علیه وسلم آیۀ مبارکۀ 90 سورۀ مبارکۀ النحل را تلاوت فرمود که آن را با ترجمه ذکر می کنیم :
إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَـٰنِ وَإِيتَآىِٕ ذِى ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنڪَرِ وَٱلۡبَغۡىِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّڪُمۡ تَذَكَّرُونَ (٩٠)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مىدهد; و از فحشا و منكر و ستم، نهى مىكند; خداوند به شما اندرز مىدهد، شايد متذكر شويد! (90)
مفروق عرض کرد که والله ای برادر قریشی به بهترین خوبی های اخلاقی و نیکترین اعمال دعوت کردی ؛ بی عقل است قومی که ترا تکذیب می کند بعد مفروق به طرف هانی بن قبیصه اشاره کرد که این شیخ ما و رهنمای مذهبی ما است .
هانی گفت که ای برادر قریشی من گفته هایت را شنیدم و آن ها را تصدیق می کنم و لاکن با یک جلسه از دین خود ما برگشتن و پیروی شما را اختیار کردن عجله خواهد بود عقب ما قومی است که بدون مشاورت با آن ها مسلط ساختن اندیشۀ بر آن ها کاری درست نخواهد بود ما برمی گردیم و شما نیز برگردید و بر نتایج غور می کنیم .
هانی سردار جنگی قبیله مثنی بن حارثه را به پیامبر صلی الله علیه و سلم معرفی کرد و مثنی عرض کرد که ای برادر قریشی من هم حرف هایت را شنیدم و زیاد پسندیدم مگر جواب من هم همان است که هانی آن را ابراز داشت در یک جلسه ترک دین گفتن و پیروی شما را اختیار کردن مناسب نیست ؛ ما در جای زندگی داریم که با دو مشکل روبرو هستیم یکی یمامه است و دیگری سماوه .
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند که این چگونه مشکلات اند ؟ ؛ مثنی در جواب گفت که یکی کوه و زمین عرب است و دیگری زمین و نهر های ایران ؛ کسری از ما عهد گرقته است که نه ما به گونۀ خلاف معمول کار نو انجام دهیم و نه به کسی دیگری جا دهیم که کار نوی را انجام دهد ؛ به چیزی که ما را دعوت می دهی شاید به کام شاهان گوارا نباشد و تا جائیکه به بلاد عرب تعلق دارد قصور ما قابل غفران و عذر ما قابل قبول است ؛ اگر خواسته باشی که در مقابل عرب از تو حمایت کنیم این را می توان اما حمایت از تو در مقابل ایران از توان ما خارج است .
رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند که اگر راست گفتید بد نه گفته اید لاکن حقیقت این است که در پیشبرد امور دین استثناء نیست بلکه از هر جهت آنرا حمایت می کند ؛ بعد ارشاد فرمود شما مردم کمی صبر کنید الله « ج » ملک و مال فارسیان را به شما عطا می کند و دخترانشان را به تصرف شما می آورد ؛ آیا شما تسبح و تقدیس الله « ج » را می کنید ؟ ؛ بعد نعمان بن شریک گفت که برادر قریشی ما این را قبول داریم ؛ بعد از ان رسول الله صلی الله علیه و سلم « انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا » را تلاوت کردند و برخاستند دست ابوبکر صدیق را گرفته روانه شدند .
4 ـ جریان ملاقات با بنی عبس
واقدی از عبدالله بن وابصه العبسی روایت پدر بزرگش را نقل می کند که قبیلۀ ما نزدیک مسجد خیف وجمره الاولی قرار داشت ؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم به قیامگاه ما به همراهی زید رضی الله عنه بن حارثه تشریف آوردند و ما را به اسلام و حمایت و پشتیبانی از گسترش اسلام دعوت کردند ما قبول نه کردیم ؛ ملاقات های متعدی به وقوع پیوسته بود که ما دعوت را رد کرده بودیم اینبار نیز رد کردیم .
گرچه اینبار در ملاقات میسره بن مسروق العبسی حاضر بود وچنین گفت : « من به خدا سوگند می خورم که اگر ما او را تصدیق کنیم و او را با خود ببریم و مرکزیتی به دور او ایجاد کنیم این تصمیم مناسبی خواهد بود ؛ زیرا که قسم به خدا که او غلبه می یابد و به تمام معنی کامیاب می شود ؛ افراد دیگر قوم با این تصمیم مخا لفت کردند وآنها چنین بیان داشتند که بگذار کاری راکه از توان ما خارج است نباید به ذمه گرفت .
میسره بعد ها در حجه الوداع با رسول الله صلی الله علیه وسلم ملاقات کرد و از تاء خیر ایمانش ذکر کرد .
این بود برخی از تلاش ها و رویداد ها و جریان ملاقات های رسول الله صلی الله علیه وسلم با بعضی از قبائل عرب در جهت یافتن پناهگاه و حامی به نقل از کتاب سیرۀ سرور عالم که گرد آورندۀ آن نعیم صدیقی است و اسناد معتبر دارد .
مطالبی راکه ما در یک تجزیه و تحلیل دقیق در پی دریافت آن هستیم وبه مقصدی که این بحث را آغاز کرده ایم در مورد دوم و سوم جریان و رویداد ملاقات ها قابل فهم و در ک اند بناء کانون تحلیل و تجزیه هم آن دومورد خواهد بود که به اختصار خدمت خواندگان تقدیم میداریم و آن اینکه :
در مورد رویداد ملاقات با بنی عامر بن صعصعه فوکس گفتگو بر حمایت و پشتیبانی و حاکمیت بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم است تا منتج به نوعی معاملۀ گردد که قدرت و حاکمیت بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم به بنی عامر انتقال یابد و این به دودلیل امکان نداشت و تا هنوز هم چنین معامله امکان ندارد و عدم امکان به قوت خود باقی است بدین شرح که :
1 ـ حاکمیت دینی بر ایمان ابتناء دارد و پیش برد امور آن ایمان می طلبد وچون حمایت و پشتیبانی بدون ایمان مورد گفتگو است و انتقال این حاکمیت بعد از انتقال پیامبر صلی الله علیه وسلم به عنوانی سهمی به بنی عامر در تضاد با ارزش های بدست آورده شده است ؛ پس انتقال حاکمیت به بنی عامر در یک نظام توحیدی متضاد است و شاید هم سازمان دهندۀ جنگ ها هم باشد .
2 ـ حاکمیت دینی امانت الله جلٌ جلاله و مردم است که الله جلٌ جلاله بر اثر شایستگی بندۀ از بندگان خود را خلافت یا حاکمیت میبخشد و صلاحیت های قانونی در اختیارش گذاشته می شود و مردم تسلیمی و اطاعت خود را به حاکمیت اعلان می دارند و از یک جهت در برابر قوانین ثابت تسلیم اند و از جانب دیگر در متغییرات و قوانینی که در شرایط گوناگون قابلیت تعویض را دارند ؛ در قانون سازی ودر حاکمیت شریک اند ؛ و پیامبر صلی الله علیه وسلم محمد ؛ امین است و به امانت ها وفادار می ماند سهمگیری مالکانه را که آز آن الله « ج » و حق اشتراک به مردم داده شده است حاکمیت را رد می کند .
واز جانب دیگر ایمان آوردن و حمایت و پشتیبانی دومفهوم کاملا جدا اند که می توانند هم باهم باشند و هم با هم نباشند به این مفهوم که :
حمایت و پشتیبانی از دین مبیین اسلام فرض اسلامی هر مسلمان با ایمان است اما در یک تفاهم و قرار داد حمایت گرانه ؛ یک نیروی نظامی ؛ بشری ؛ اقتصادی و سیاسی غیر مسلمان در یک ساختار متنوع مشروط بر اینکه اصول اسلامی خدشه دار نه شوند و عدالت جریحه دار نه گردد ؛ پلورالیزم دیگر اندیش را نهضت اسلامی با درک ضرورت هایش می تواند رسمیت ببخشد و به ائتلاف ها و قرار داد ها و میثاق های که به صلح و رفاه فردی و اجتماعی منتج گردد ؛ برسد.
با اختتام یک درک و فهم ضمنی از مورد دوم مکثی هم بر رویداد و جریان ملاقات مورد سوم داریم و به این مضمون که :
ادعای مذهب شیعۀ امامیه در بارۀ خلافت و امامت حضرت علی رضی الله عنه بر اساس حدیث شریف غدیر خم با این چه اینجا پیامبر صلی الله علیه وسلم در بارۀ حاکمیت فرموده اند در تضاد است و اگر امامیه رسمیتی می داشت مسلم است که پیامبر صلی الله در مورد حاکمیت چنین نه می فرمودند .
جریان ورویداد ملاقات رسول الله صلی تلله علیه وسلم با بنی شیبان بن ثعلبه بسیار جذاب و دلکش است و از لحاظ اعتقادی و حقوقی معرفی تمدنی است که در آن انسانیت انسان به رشد و کمال رسیده است و جامعۀ انسانی را در اوج ترقی و تعالی نشان می دهد با وجودیکه از زوایای گوناگون باید تحلیل وبرسی گردد دقت ووقت بیشتر بر آن صرف گردد ؛ به اندازۀ توان و فهم ما در رابطه تحلیل و دقت بر آن مکث می کنیم بدین شرح که :
دعوت پیامبر صلی الله علیه و سلم در ملاقات با بنی شیبان بن ثعلبه دو بخش دارد که عبارت اند از :
1 ـ اعتقادی یعنی اینکه شهادت دادن به الله واحد و لا شریک « ج » و نبوت و رسالت محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم و از این ؛ اعتقاد به پیامبران قبلی ؛ کتب آسمانی ؛ ملائیکه ؛ قضا و قدر ؛ خیر و شر از جانب الله « ج » بودن و روز آخرت باور مند بودن می توان رسید ؛ زیرا لازمۀ شهادت به وجود واحد الله « ج » و اقرار لسانی و تصدیق قلبی باور مندی به این شهادت باور مندی به همۀ آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید ؛ است که می توان آن را « دعوت ایمانی » نام گذاشت و باز و قتی دقیق شویم در می یابیم که « اقرار لسانی » یک باور و اعتقاد ؛ در ساحۀ فردی و اجتماعی پذیرفتن قوانینی است که آن اعتقاد معرف آن قوانین است و در اجتماع تجلی می پابد و قابل حس و شنیدن است پس « اقرار لسانی » قبل از اینکه معرف « تصدیق قلب » { ایمان } باشد ؛ عهد و پیمان به کردار واعمالی است که لازمۀ آن اعتقاد است و در عمل تکرار و تجدید می گردد . { ایمان }
2 ـ حقوقی و اساس تمدن انسانی و معرفی انسانی که عهد و پیمان می بندد و آنرا نقض نه می کند و با به راه انداختن جنگ های خونین مبادرت نه می ورزد تا خون انسان ها ریخته شود وبه کام و جاه رسد .
این بخش معرفی ارزش های اخلاقی و حقوقی { اسلام } است که ساختار جامعۀ بشری به آنها ارتباط دارد که در یافت این ارزش های اخلاقی و حقوقی در شکل قوانین و تعریف رابطه های افراد یک اجتماع بر اساس وحی و تعقل جبری اند و ما آنها را در قید شماره تقدیم می داریم که عبارت اند از :
1 ـ ابطال شرک { هم به عنوان یک اعتقاد و هم به عنوان حق تلفی و تجاوز حقوقی }
2 ـ نیکی با پدر و مادر { کردار و عمل کرد انسان های که سالم می اندیشند در برابر محبت و صمیمیتی که رایگان از ابتدای جنین و طفولیت میسر است و آن محبت عطیۀ الهی است به والدین و طفل که از اوصاف رحمانیت و رحیمیت پروردگار برخاسته است و آغوش والدین را بستر راحت پرورش جنین و طفل ساخته است }
3 ـ ممانعت از قتل اولاد از ترس گرسنگی
4 ـ انسداد زشتی ها و فواحش آشکار و پنهان { اخلاقی و قانونی }
5 ـ تحریم قتل ناحق
6 ـ تحفظ از مال یتیم تا زمان رشد و بلوغ یتیم
7 ـ نگهداری وزن و پیمانه بر اساس عدالت
8 ـ سعی در امور به اندازۀ توانائی
9 ـ در هر حال باید عدالت مورد توجه باشد وهیچ رابطۀ نباید آن را صدمه رساند و هر رابطۀ که در تضاد با آن باشد مردود است .
10 ـ وفا به عهد بسته شده با الله « ج »
11 ـ امر به عدل و احسان { ساحۀ وسیعی از زندگی پرشکوه اخلاقی و قانونی به دور از افراط و تفریط و دو صفتی اخلاقی و حقوقی که تصویب و ساخت قوانین جامعۀ مدنی را نسبت به ضرورت ها ممکن می سازند و به انسان بینش و صلاحیت قانون سازی می دهند و تمام ابعاد انسانیت را در بر می گیرند و حتی سبب می گردند که ابعاد حقوقی حیوان و نبات هم در نظر گرفته شوند .}
12 ـ بخشش به اقرباء و نزدیکان به عنوان حق آنها بر یک دیگر .
13 ـ نهی و زدودن فحشا و منکر { قانونی } .
14 ـ مبارزه علیه ظلم و ستم و ریشه کن کردن ظلم و ستم . { و قتی ظلم می گویم و مبارزه علیه آنرا از وجایب دینی و انسانی می دانیم باید آنرا در وسعت گسترده تعریف کنیم تا درک و فهم ما توانائی شناخت بهتر از آن داشته باشد و در هر نوع شکل آن بتوان با آن مبارزه کرد و می توان آن را { نادیده گرفتن حقوق دیگران و تچاوز به حقوق دیگران } تعریف کرد .
دریک تجزیه و تحلیل و یا غور و دقت در تفکیک و جدا سازی { ایمان } و { اسلام } به این نتیجه می رسیم که در یک همسوئی و سمپتی اخلاقی و قانونی ؛ بدون { ایمان } هم می توان شهروند مسلمان جامعۀ اسلامی به حساب آمد مشروط بر اینکه کراهت ونفرت نسبت اعتقادات و اجرای قوانین و اخلاقیات جامعۀ اسلامی را در دل نه پروراند و این حالت را ما صفر یا { 0 } می مامیم و این حالتی است که با ممارست و تمرین اخلاقی و قانونی به مرور زمان به ایمان منجر می گردد یعنی اینکه حصول ایمان از طریق اخلاق و قوانینی که بر اخلاق ابتنا ء دارند .
و در رابطه با این موضوع بهتر است که باز هم به قرآنکریم مراجعه کنیم طوریکه در سورۀ مبارکۀ الحجرات آیۀ مبارکۀ 14 تلاوت می کنیم :
۞ قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَـٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَـٰنُ فِى قُلُوبِكُمۡۖ وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ ۥ لَا يَلِتۡكُم مِّنۡ أَعۡمَـٰلِكُمۡ شَيۡـًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ۬ رَّحِيمٌ (١٤)
عربهاى باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولى بگوييد اسلام آوردهايم، اما هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزى از پاداش كارهاى شما را فروگذار نمىكند، خداوند، آمرزنده مهربان است.» (14)
اگر به دقت سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و سلم را مطالعه کنیم این حقیقت را در می یابیم که اسلام معرف و شناخت اخلاقی و قانونی اجتماعی است که ما آنرا { اسلامی }می خوانیم واین خود برای بوجود آوردن چنین اجتماع تفاهم اجتماعی و قرار داد ها ضروری است پس می توان با صفر درجه ایمان هم مشروط به نیک نیتی و سالم اندیشیدن و تسلیم قوانین اسلامی بودن شهروند یک جامعۀ اسلامی محسوب گردید و این خود برنامۀ دقیق با در نظر داشت روانسناسی انسانها در ایجاد صلح یایدار و رفع اصطکاک است زیرا ساختار جامعۀ اسلامی قبل از هر چیز بر تفاهم اجتماعی استوار است و از این جهت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در تلاش به یافتن پناهگاه و هم بعد از آن قرار داد ها را ارج می گذارد و اهمیت بیشتر به آنها می دهد و این موضوع را باردیگر در ادمه انشاءالله دنبال خواهیم کرد
ادامه دارد .
0 Kommentare: