صلح و جنگ
بخش ششم
نویسنده: عبدالبصیر صهیب صدیقی
15.05.2011
هجرت
یا
حرکت تاریخمند در جهت قانون مندی ها
پس از تلاشهای زیاد وملاقات های پیوسته به هم و پی در پی با اجتماعات قبایلی و سران اقوام و قبایل متشتت و پراگندۀ سرزمین عرب و عدم کامیابی مذاکرات طائف در به دست آوردن حمایت مردم آن سامان از رسول الله صلی الله علیه و سلم ؛ شرایط و اوضاع به گونۀ رقم زده می شود که راه هجرت به طرف یثرب است زیرا ملاقات ها و دیدار ها با قبایل اوس و خزرج باشندگان اصلی آن دیار سازنده و تعمیری است و این دو قبیلۀ عقلمند و دراک و با شهامت و خسته از جنگ های طولانی تاریخ اهمیت باورمندی به دین توحیدی و زندگی در بند قانونمندی را درک و فهم کرده اند و دیده های منتظرفردای روشن را ؛ فردای که قانونمند است و رسول الله صلی الله علیه و سلم حاکم عادل است فرش ره اقدام میمون و مبارک آن حضرت صلی الله علیه وسلم ساختند و پیامبر صلی الله علیه وسلم را خیر مفدم گفتند .
هجرت به طرف یثرب یک حرکت ساده و بسیط نه بود ؛ یک حرکت تاریخمند در جهت قانونمندی بود ؛ حرکت در جهت جامعۀ الگو ونمونه بود که با شخصیت اعتقادی ؛ اخلاقی و قانونی شخصیت رسول الله صلی الله علیه و سلم و یاران با وفا و یپروان صادق اش رابطۀ ناگسستنی دارد .
پناه گزینی از ترس مرگ نه بود بلکه حرکت در جهت سازندگی ها بود ؛ سازندگی های که تا جهان نفس زندگی می کشد آن سازندگی ها را به عنوان الگو در نظر می گیرد و هم چنان هجرت نجات تاریخ بشری از سقوط در لجن زار کردار بد انسانی است و این همان هجرتی است که به بشریت راه و رسم زندگی اخلاقی و حقوقی را نشان داد .
درک و فهم ابعاد گوناگون هجرت به سوی یثرب یا مدینه الرسول الله صلی الله علیه و سلم یا حرکت تاریخمند در جهت قانونمندی ها ایجاب می نماید از انصار رسول الله صلی الله علیه و سلم یعنی قبائل اوس و خزرج ذکر به عمل آوریم و از عهد و پیمان های آنها با رسول الله صلی الله علیه و سلم یادآور شویم زیرا این عهود و پیمان ها نمای قانون مند جامعۀ مدینه را بهتر ترسیم می کند و مدینۀ مبارکه جای است که در آن جا اخلاق و قانون چنان با هم نزدیک اند که نه تنها از راه اندیشه و تعقل قابل درک اند که ملموس و محسوس نیز اند و این چیزی است که در حرکات و زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی جامعۀ مدینه قابل درک و فهم اند ؛ پس بهتر است تا انصار را بشناسیم و از عهود و پیمان های که اساس جامعۀ مدینه را گذاشته اند تذکر به عمل آوریم و قصد و آهنگ ما از این کار این است که تا اثبات کنیم که هجرت یک حرکت قانون مند است تا یک حرکت نظامی در ایجاد جنگ ها و به راه انداختن خونریزی ها و به صورت کل واضح است که اساس جامعۀ مدینه بر عهود و پیمان ها استوار شده و نه بر اساس حرکات جنگ طلبلانه و پیروزی شمشیر های خونین ..
اوس و خزرج در دیدگاه تاریخ :
زمانیکه در سال 450 ویا 451 عیسوی سد مارب تخریب شد و سیلاب عظیمی یمن را فرا گرفت فردی به نام عمرو بن عامر از قوم سبا با اهل و عیال راه شمال را در پیش گرفت و آولاد و نسل « جفنه » که فرزند « عمرو » بود در نواحی بلاد « شام» سکنا گزیدند و به نام « غسانی » ها شهرت یافتند وفرزند دیگر آن به نام « حارثه » در میدان ها یا میادین میان کوه های « حجاز » و « بحر احمر » سکونت گزیدند که به نام « تهامه » یاد می شوند و اولاد « حارثه به نام « خزاعه » شهرت یافتند . فرزند سومی که « ثعلبه » نام داشت از اولاد آن شخصی به نام « حارثه » بود که دو فرزند از بطن یک زنش به نام « قیله » داشت که به نام های « اوس » و « خزرج » مسمی بودند ؛ اولاد های آنها راه یثرب را در پیش گرفتند جای که قبلاً در آنجا قبایل یهودی زندگی داشتند ؛ آباد شدند ومدتی در زمین های بنجر اطراف یثرب { مدینه } سکونت داشتند و به مشکل روزگار به سر می بردند بلآخره آنها از برادران هم نسب غسانی شان کمک می خواهند و غسانی ها در دسته های نظامی به صورت لشکری به قصد کمک به هم نسبان اوسی و خزرجی شان راهی یثرب می شوند و یهودی ها را به زور و زبردستی از شهر مدینه بیرون می کنند و اوس و خزرج شهر را به تصرف می آورند و در شهر سکنا اختیار می کنند یعنی اینکه دو قبیلۀ یهود « بنی قریظه و بنی نظیر » در اطراف شهر ساکن می شوند و قبیلۀ « بنی قینقاع » در پناه قبیلۀ خزرج در داخل شهر در محلی سکونت اختیار می کند.
وقتی که قبائل یهودی « بنی قریظه و بنی نظیر » از پیمان خزرج و بنی قینقاع آگاه شدند بر اساس پیمانی طرح دوستی با قبائل« اوس » ریختند و با ا وسی ها هم عهد شدند .
قبائل اوس وخزرج باوجود هم نسبی و رشته های خونی و وصلت های ازدواجی و خانوادگی ، بر اساس رسوم جاهلیت بیشتر از 200 سال با هم در جنگ های خونین به سر بردند و خون های هم دیگر را ریختند و همین طور در این جنگ ها قبائل هم پیمان یهودی شان را نیز به جنگ و خون ریزی فرا می خواندند که این جنگ های سفاکانه با ابعاد گسترده در دل تاریخ بشریت صفحات خونین را به خود اختصاص داده اند و نسل های بعدی را با اشک و آه به خواندن آن فرا می خوانند .
به این ترتیب بر علاوۀ جنگ های خورد وکوچک یازده « 11 » مرتبه صفوف شان در جنگ های خونریز مقابل هم دیگر قرار گرفتند ؛ طوریکه معرکۀ آخری به نام « یوم بعاث » پنج سال قبل از هجرت { سال 8 بعد از بعثت مطابق سال 618 عیسوی } پیش آمد و وقوع یافت که سرداران بزرگ هردو قبیله در این معرکه جان باختند .
بر اساس بیان بن سعد ؛ جنگ « بعاث » 6 سال قبل از هجرت به وقوع پیوسته است .
« بعاث » اسم مکانی یا مزرعه ای بود که در نزدیکی محل اسکان بنی قریظه { دو میلی شهر مدینه منوره } قرار داشت .
یک طرف از طرف های در گیر جنگ قبیلۀ « اوس » بود که سردار آن پدر « اسید رضی الله عنه بن حضیر » بود و یهودی های « بنی نضیر و بنی قریظه » به عنوان هم پیمانان قبیلۀ « اوس » نیز در جنگ اشتراک داشتند .
طرف دیگر ای معرکه قبیلۀ « خزرج » بود که سردار آن « عمرو بن نعمان بیاضی » نام داشت و یهود بنی قینقاع همراهی خزرجی ها را می کردند .
قبیلۀ « اوس » برندۀ این معرکه بود و در جنگ فتح حاصل کرد اما جنگ آنقدر مصیبت بار بود که ابعاد گستردۀ مصیبت های آن طرف های درگیر جنگ را به این فکر وا داشته بود که اگر سلسلۀ این جنگ ها استمرار یابد در اثر خونریزی ها اثر و نشانی از آن ها بر زمین نخواهد ماند .
با وجود زد و بند ها ؛ معرکه ها و جنگ های خونین اثر و رسوخ یهودی ها در یثرب { مدینۀ منوره } محسوس بود به گونۀ مثال ؛ زمانیکه فرزند نو تولد یافتۀ زنی وفات میکرد ؛ آن زن نذر می کرد که اگر باردیگر فرزندی به دنیا آورد آنرا یهودی می سازد . ذکر این صورت حال را « ابن جریر » در تفسیرش به حوالۀ « عبدالله بن عباس رضی الله عنه » کرده است ؛ ابو داؤد ؛نسائی ؛ ابن ابی حاتم ؛ ابن حبان هم در این مورد روایاتی نقل کرده اند که از ابن عباس رضی الله عنه ؛ مجاهد ؛ سعید بن جبیر ؛ شعبی و حسن بصری و غیره مروی اند . { نقل از کتاب سیرت سرور عالم مرتب کننده نعیم صدیقی }
بازهم با مراجعه و ترکیز بر تذکار های کتاب سیرت سرور عالم که ترتیب آن به اهتمام نعیم صدیقی بوده می خواهیم که انصار را در رابطه با نبوت و رسالت مبارک بیبشتر مطالعه کنیم و بیشتر بشناسیم و بعد از این مطالعه و شناخت به تجزیه و تحلیلی روی می آوریم که بتوانیم حرکت تاریخ مند و قانون مند هجرت را بر مبنای اعتقاد توحیدی تبیین کنیم.
اولین شخص یثربی { مدینه منوره } که با محمد صلی الله علیه و سلم ملاقات کرد :
ابن هشام و طبری از ابن اسحاق روایت عاصم بن عمر بن قتاده را نقل می کنند که اولین شخص یثربی با محمد صلی الله علیه و سلم ملاقات کرد « سوید بن صامت » بود و این شخصی بود که قومش بنابر لیاقت ؛ شجاعت ؛ شعر و سخن و شرف ونسب او را « کامل » می گفتند .
ابن سعد تشرح می کند که « کامل » در زمان جاهلیت به کسی گفته می شد که از عزت زیاد بهره مند بوده و هم صاحب عقل و درایت می بود وخواندن ؛ نوشتن و تیر اندازی را یاد می داشت { طبقات ؛ جلد سوم ؛ صفحۀ 603 }.
« سوید بن صامت » قرابت خانوادگی نیز با رسول الله صلی الله علیه و سلم داشت ؛ مادرش « لیلا بنت عمرو » و مادر جد محترم رسول الله صلی الله علیه و سلم « سلمی بنت عمرو » با هم خواهر بودند .
« سوید بن صامت » به حج یا عمره به مکۀ شریفه آمده بود و پیامبر صلی الله علیه و سلم طبق پروگرام دعوت با او دیدار کرد و او را به دین اسلام دعوت کرد ؛ او در جواب اظهار داشت که شاید چیزی نزد من است نزد تو هم همان باشد ؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم پرسید که نزد تو چیست ؟ او در جواب فرمود که نزد من « مجلۀ یا حکمت لقمان » است .
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند که از آن برایم بخوان !
پس از خواندن ؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند که این کلام خوب است اما آنچه نزد من است « افضل » است که آن قرآنکریم است که الله تعالی آن را برمن نازل کرده است ؛ و هدایت است و نور ؛ بعد رسول الله صلی الله علیه و سلم آیاتی از کلام الله مجید تلاوت کردند و او را به اسلام دعوت کردند .
« سوید » با شنیدن قرآنکریم احساس خوبی داشت وگفت که این یک کلام بهتر است .
« سوید به مدینه برگشت و بعد از مدتی خزرجی ها او را به قتل رسانیدند و این واقعۀ قبل از جنگ « بعاث » است .
بلاذری د ر انساب الاشراف ذکر کرده است که علت جنگ « بعاث » قتل « سوید بن صامت» بود .
ملاقات دوم :
ابن هشام و طبری به روایت محمد بن اسحاق نقل می کنند که قبل از جنگ بعاث جهت آمادگی های جنگی نماینده های یا وفدی از قوم « بنی عبدالاشهل » مربوط به قبیلۀ « اوس » تحت قیادت « ابوالحیسر آنس بن رافع » به مکۀ معظمه آمد تا در مقابله با خزرجی ها تلاش ورزند که قریش را حلیف خود سازند .
رسول الله صلی الله علیه وسلم از آمدن آنها اطلاع حاصل کرد و به ملاقات آنها تشریف برد و فرمود که { آیا قبول کردن چیزی بهتر از آن را می پسندید که در پی حاصل کردن آن به اینجا آمده اید ؟ }
آنها در جواب گفتند که آن چیست ؟
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند که : { من از جانب الله « ج » به طرف بنده هایش فرستاده شده ام ؛ آمده ام تا آنها را به این دعوت دهم که غیر از او بندگی کسی را نه کنند ونه با او کسی را شریک قرار دهند ؛ بر من یک کتاب نازل شده است ؛ بعد پیامبر صلی الله علیه وسلم از تعلیمات اسلام گفتند و قرآن کریم را تلاوت کردند .
نو جوانی از جمع این وفد « ایاس بن معاذ » به این دعوت ایمان آورد و این دعوت را پذیرفت و دیگران را نیز دعوت به پذیرفتن آن کرد مگر رئیس وفد از پذیرفتن آن دعوت معذرت خواست و گفت که ما برای کاری دیگری آمده ایم « ایاس » خاموشی اختیار کرد و رسول الله صلی الله علیه و سلم تشریف بردند .
بعد از برگشت این وفد به مدینۀ منوره جنگ « بعاث » واقع شد و بعد از مدت کمی « ایاس » وفات کرد و در وقت جان دادن تا آخرین لحظه تهلیل و تکبیر ؛ حمد و تسبح بر زبان آن جاری بود و با ایمان و مسلمان از جهان رفت .
ابن سعد به حوالۀ « واقدی » بیان می دارد که وفد « بنی عبدالاشهل » مهمانان « عتبه بن ربیعه » بودند و از اکرام و اعزاز زیاد بر خوردار بودند اما وقتیکه از عهد و پیمان صحبت به میان آمد « عتبه » به بهانه های دوری و نه رسیدن به موقع کمک از تحلیف شانه خالی کرد .
همچنان « واقدی » بیان می دارد که :
{ زمانیکه « ایاس » خواستار اجابت دعوت به اسلام از قوم خود شد ؛ ابوالحیسر خاک بطحاء را به طرف دهنش پاشید و گفت که : ما آمده ایم که قریش را حلیف خود سازیم و تو می خواهی که قریش را دشمن ساخته برویم }
هم چنان « واقدی » بیان می دارد کسانیکه در وقت مرگ ایاس حاضر بودند و وحمد و تسبح و تهلیل و تکبیر را از زبان او شنیده اند این ها بودند : 1 ـ محمد رضی الله عنه بن مسلمه ؛ 2 ـ مسلمه رضی الله عنه بن سلامه بن وقش ؛ 3 ـ ابوالهیثم بن االتیهان .
بیعت یا عهد اول عقبه :
سال 11 بعد از بعثت مطابق سال 620 عیسوی در مراسم حج طبق معمول که پیامبر صلی الله علیه وسلم با قبائل اعراب ملاقات ها ی در منی « منا» می کرد در نزدیک عقبه با افرادی از خزرجی ها برخوردند ؛ ابن هشام به حوالۀ محمد بن اسحاق بیان می دارد که رسول الله صلی الله علیه و سلم از آنها پرسیدند که شما کی ها هستید ؟ ؛ آنها در جواب گفتند که افرادی چند از خزرج هستیم ؛ باز پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند که آیا می نشینید که مقداری صحبت با شما داشته باشم ؟ در جواب آنها گفتند که ضرور { ایجابت خواست پیامبر صلی الله علیه و سلم } .
پیامبر صلی الله علیه وسلم آن ها را به طرف الله « ج » دعوت کردند و از اسلام آنها را آگاه کردند و قرآنکریم را برای شان تلاوت فرمودند .
این افراد باهم گفتند که : برادران بدانید و یقین کنید که این همان نبی است که از بعثت آن یهودی ها ما را می ترساندیدند ؛ این طور نه شود که آنها از ما سبقت گیرند .
این گروه با اطمینان خاطر ایمان آوردند و دعوت اسلام را قبول کردند و پیامبری پیامبر صلی الله علیه وسلم را تصدیق کردند .
بعد آن ها ذکر کردند که ما قوم خود را در حالتی گذاشته ایم که عداوت ها و دشمنی های زیادی در آن وجود دارد شاید که الله تعالی به برکت شما { اشاره به پیامبر صلی الله علیه وسلم } ما را دوباره جمع کند .
هم چنان گفتند که نزد قوم خود می رویم و از طرف شما { اشاره به پیامبر صلی الله علیه وسلم } آنها را به دین اسلام دعوت می دهیم ؛ اگر الله تعالی آنها را گرد شما { اشاره به پیامبر صلی الله علیه و سلم } جمع کرد هیچ شخصی قوی تر از شما نخواهد بود در بعضی روایات این موضوع چنین بیان شده است :
بعد از عهد و بیعت پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن ها پرسید که { آیا شما پشتیبانی مرا می کنید تا که من پیغام پروردگارم را برسانم ؟ }
آنها عرض کردند که یا رسول الله ! در همین نزدیکی ها جنگ بعاث اتفاق افتاده است درین حالت اگر شما تشریف آورید تجمع مردم گرد شما مشکل خواهد بود پس حالا اجازه دهید تا ما بر گردیم شاید که الله تعالی روابط و تعلقات با همی ما را درست کند و ما مردم را به آن طرف دعوت دهیم که شما مارا به آن طرف دعوت کردید و این ممکن خواهد بود که الله تعالی آن ها را گرد شما جمع کند و در آن صورت قوی تر از شما کسی نخواهد بود ؛ سال آئنده در زمان حج دوباره با هم خواهیم رسید .
ابن اسحاق ؛ شعبی ؛ و زهری رحمهم الله بیان می دارند که آنها 6 شش نفر بودند و ابن سعد از قول واقدی نیز تعداد آن هارا شش نفر می داند که فهرست اسامی شان این است :
1 ـ ابو امامه رضی الله عنه اسعد بن زراره { در زمان جاهلیت هم به توحید اعتقاد داشت و مخالف بت پرستی بود } از بنی مالک بن النجار .
2 ـ عوف رضی الله عنه بن الحارث بن رفاعه { اسم مادرش عفراء بود } از بنی مالک بن النجار .
3 ـ رافع رضی الله عنه بن مالک { در زمان جاهلیت صفت « کامل » را همراه داشت } از بنی زریق .
4 ـ قطبه رضی الله عنه بن عامر بن حدیده از بنی سلمه .
5 ـ عقبه رضی الله عنه بن عامر بن نابی از بنی حرام بن کعب .
6 ـ جابر رضی الله عنه بن عبدالله بن رئاب از بنی عبید بن عدی .
ابن عبدالبر بیان می دارد که بعضی از سیرت نگاران عوض جابر رضی الله عنه « عباده رضی الله عنه بن صامت » را نوشته اند وموسی بن عقبه شرکاء اولین عهد یا بیعت در عقبه را هشت 8 نفر ذکر کرده است و اسمای معاذ رضی الله عنه بن عفراء ؛ یزید رضی الله عنه بن ثعلبه ؛ ابوالهیثم رضی الله عنه بن التٌیهان و عویم رضی الله عنه بن ساعده هم درین فهرست در بعضی کتاب های سیرت دیده شده اند .
و به حیث یک بیان ضعیف هم وارد است که می تواند « عباده رضی الله عنه بن صامت و ذکوان رضی الله عنه بن عبد قیس » نیز شامل این فهرست بوده اند .
درین مورد اکثریت سیرت نگاران و اهل علم بیان محمد بن اسحاق را پذیرفته اند و در فتح الباری حافظ بن الحجر آن را بر اظهارات دیگر ترجیح داده و مقدم دانسته است .
ابن سعد بر علاوۀ نقل قول « واقدی » سه قول دیگرا در مورد پذیرفته شدن اسلام در مدینۀ منوره نقل می کند که چنین اند :
1 ـ قبل از همه « اسعد بن زراره و ذکوان بن عبد قیس » مطلبق رسم جاهلیت به منظور نشان دادن مفاخرت های قومی و نژادی به مکۀ شریفه نزد « عتبه بن ربیعه » رفتند قبل از آنکه با « عتبه »برخورند و ملاقی شوند از رسول الله صلی الله علیه و سلم آگاه شدند و با آنجناب ملاقات کردند و مسلمان شدند > بعد « اسعد بن زراره به مدینۀ منوره برگشت و ابوالهیثم بن التیهان را نیز به اسلام دعوت کرد که در نتیجه او نیز مسلمان شد و بعد از آن شامل آن شش نفر شد که در بیعت اول عقبه حضور داشت .
2 ـ قبل از همه رافع رضی الله عنه بن مالک الزرقی و معاذ رضی الله عنه بن عفراء جهت ادای عمره به مکۀ شریفه تشریف بردند و در آنجا از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدند و با آنحضرت ملاقات کردند و به دین مقدس اسلام مشرف شدند .
3 ـ در منی « منا » حین ملاقات با رسول الله صی الله علیه وسلم شش نفر نه بلکه 8 هشت نفر حاضر بودند و این هشت نفر آن های اند که در فهرست موسی بن عقبه درج شده اند .
دومین عهد یا بیعت عقبه :
ابن سعد و ابن اسحاق بیان می دارند که با برگشت اولین گروه صحابه رضی الله عنهم که در محل نزدیک عقبه به اسلام مشرف شدند به مدینۀ منوره ؛ دعوت به دین مقدس اسلام داخل فاز جدیدی شد و این گروه با ایمان در راه دعوت چنان تلاش ورزیدند که در محلات مدینۀ منوره ؛ محلۀ نه بود که خالی از یاد و ذکر رسول الله صلی الله علیه و سلم باقی مانده می بود یعنی اینکه ذکر خیر رسول الله صلی الله علیه و سلم سراسر مدینۀ منوره را فرا گرفته بود .
سال دوم یعنی سال دوازدهم 12 بعد بعثت در زمان حج در همان محل نزدیک « عقبه » 12 دوازده نفر از خزرجی ها و اوسی ها با رسول الله صلی الله علیه و سلم ملاقات کردند و به حضور آن جناب شرفیاب شدند .
در این ترکیب دوم پنج نفر آن های بودند که سال گذشته تشریف آورده بودند و به دین مقدس اسلام مشرف شده بودند و « جابر بن رئاب » تشریف نیاورده بود و از هفت نفر دیگر این وفد پنج تن از خزرج و دو تن آن از اوس بود که فهرست اسامی مبارک شان چنین اند :
1 ـ معاذ رضی الله عنه الحارث بن رفاعه { فرزند عفراء رضی الله عنهما } از بنی النجار
2 ـ ذکوان رضی الله عنه بن عبد قیس از بنی زریق { ابن سعد و ابن هشام اظهار می دارند که این صحابی دوباره از مدینۀ منوره به مکۀ شریف تشریف آورد و با رسول الله صلی الله علیه وسلم بود وباش اختیار کرد و همراه با آنحضرت صلی الله علیه و سلم هجرت کرد .
3 ـ عباده رضی الله عنه بن صامت از بنی عوف بن الخزرج
4 ـ یزید رضی الله عنه بن ثعلبه از بنی عوف بن الخزرج
5 ـ عباس رضی الله عنه بن عباده بن نضله { ابن اسحاق بیان می دارد که این صحابی مبارک نیز به مکۀ شریفه برگشت و در خدمت رسول الله صلی الله علیه و سلم بود و با رسول الله صلی الله علیه و سلم هجرت کرد } از بنی سالم بن عوف بن خزرج .
6 ـ ابوالهیثم بن التیٌهیان { این صحابی مبارک در زمان جاهلیت نیز به توحید معتقد بود و مخالف بت پرستی بود } از بنی عبدالاشهل شعبی از اوس .
7 ـ عویم رضی الله عنه بن ساعده از بنی عمرو بن عوف
عهد یا بیعتی که رسول الله صلی الله علیه و سلم از این وفد گرفت بعد ها به نام « نساء »{ به فتح نون } ، معروف و مشهور شد زیرا که الفاظ این عهد یا بیعت مشابه با آیۀ مبارکۀ 12 سورۀ مبارکۀ ممتحنه است که برای اخذ بیعت یا عهد از زنان مسلمان تجویز شده است .
به نقل از ابن اسحاق که او از عباده رضی الله عنه بن صامت روایت می کند که عهد « نساء » یا عهد یا بیعت دوم عقبه چنین بود :
{ ان لا نُشرِك بالله شيئاًَ ، و لا نَسرِق و لا نَزنى ، و لا نَقتُل اولادنا ، و لا نأتى ببهتان نَفتريه بين اَيدينا و ارجلنا ، و لا نَعصيه فى معروفٍ و نعطيه السمع و الطاعة فى العُسر و اليُسر و المنشط والمكره و اَثَرةٍ علينا و ان لا ننازع الامر اهله " زاد احمد في المسند و ان رأيت ان لك في الامر حقاً و زاد البخاري الا اَن تَروا كفراً بواحاً ، و ان نقول بالحق حيث كنا ، لا نخافُ لومةَ لائمٍ ، ثمَ قال صلي الله عليه و سلم فان وفيتم فلكم الجنه ومن غشى من ذالك كان امره الى الله ان شاء عذبه و ان شاء عفا عنه و فى روايه ، و ان غشيتم من ذالك شيئاً فاخذتم بحده فى الدنيا فهوكفارة له و ان سُتِرتُم عليه الى يوم القيامةِ فامركم الى الله عزوجل ، ان شاء عذب و ان شاء غفر }
ترجمۀ عهد نامۀ فوق الذکر به فارسی :
{ اینکه به الله « ج » شریک و انبازی نه می آوریم ، دزدی نه می کنیم ، زنا نه می کنیم ، اولاد خود را به قتل نه می رسانیم ، بر کسی تهمت دروغ نه می بندیم ، و اینکه در هیچ یک از امر معروف نا فرمانی رسول الله صلی الله علیه وسلم را مرتکب نه می شویم ، و حکم آن حضرت صلی الله علیه و سلم را می شنویم و می پذیریم خواه خوشحال باشیم و یا در عسر و تنگ حالی ، خواه آن حکم برما گوارا باشد یا نا گوار ، خواه کسی را برما ترجیح دهد ، و ما برسر معاملۀ حکومت « بر سر مسائل سیاسی و بدست آوردن قدرت » با اهل حکومت به نزاع نه می پردازیم « در مسند احمد اضافه است که : اگرچه بدانید که حکومت حقٌ تان است » و « در البخاری شریف این اضافه وارد است که : مگر اینکه کفر بواح یا آشکار ببینید » ، و اینکه در هر جا و هر حال سخن حقٌ بگویم و از ملامتی ملامتگر نه هراسیم .
پس اگر شما به این عهد وفا کردید برای شما وعدۀ جنت است و اگر کسی مرتکب فعلی از افعال ممنوع گردید معاملۀ او با الله « ج » است ، الله « ج » مختار است که عذاب می دهد و یا عفو می کند « در یک روایت وارد است که : اگر شما در ارتکاب فعلی از افعال ممنوع گیر آمدید جزای که در دنیا بری تان داده می شود همان جزاء کفارۀ ان است و اگر تا قیامت بر فعل تان پرده افتاد پس معاملۀ تان با الله « ج » است ، الله « ج » اختیار دارد که جزاء می دهد و یا عفو می کند }
اجزاء متشکلۀ این حدیث شریف در بخاری کتاب الایمان ، ابواب مناقب الانصار ، کتاب الحدود ، کتاب الفتن ، کتاب الاحکام و در مسلم ، کتاب الحدود ، و کتاب الاماره ، در مسند احمد مرویات عباده رضی الله عنه بن صامت درج گردیده است .
ابن جریر و ابن هشام از محمد بن اسحاق نقل می کنند که : در برگشت این وفد به مدینه منوره ، رسول الله صلی الله علیه و سلم مصعب رضی الله عنه بن عمیر را نیز با آنها فرستاد تا که قرآن کریم را با آنها تعلیم دهد و اسلام را به آن ها یاد دهد و در میان آن ها فهم دینی را گسترش دهد و حضرت مصعب رض الله عنه در مدینۀ منوره با « اسعد رضی الله عنه بن زراره » منزل اختیارکرد و بر عکس ، موسی بن عقبه راوی است که : زمانیکه این وفد به مدینۀ منوره برگشت افراد آن تصمیم گرفتند که معاذ رضی الله عنه بن عفراء و رافع رضی الله عنه بن مالک را به حضور رسول الله صلی الله علیه و سلم بفرستند تا کسی را به مدینۀ منوره بفرستد که به آن ها تعالیم دینی بیاموزاند ، همان شد که آن دو صحابی مبارک به مکۀ شریفه تشریف آوردند و خواست شان را با رسول الله صلی الله علیه و سلم در میان گذاشتند و رسول الله صلی الله علیه و سلم بر اساس خواست آنها ، مصعب رضی الله عنه را به مدینۀ منوره فرستاد .
روایت بیهقی به گونۀ دیگر رقم زده شده است وآن اینکه اشخاصی از صحابه رضی الله عنهم فرستاده نه شده اند و خواست ذریعۀ نامه و مکتوب مطرح شداه است تا جهت تعالیم دینی صحابی از صحابه رضی الله عنهم به مدینۀ منوره تشریف آورد ، به هر ترتیب ، صحابی فرستاده شده به این منظور حضرت مصعب رضی الله عنه بن عمیر بود .
تحت قیادت مصعب رضی الله عنه اسلام به سرعت در مدینۀ منوره گسرش یافت ، ابن سعد به حوالۀ واقدی بیان می دارد که از بنی عبدالاشهل « عباد رضی الله عنه بن بشر بن وقش و از هم پیمانان او « محمد بن مسلمه » در محضر مصعب رضی الله عنه ایمان آوردند و اسلام را پذیرفتند و بعد آز آن قاید و یا سردار بنی عبدالاشهل « سعد رضی الله عنه بن معاذ » و « اسید بن حضیر » در محضر مصعب رضی الله عنه در عین روز ایمان آوردند و دعوت اسلام را اجابت کردند .، با مسلمان شدن آنها تمام افراد قبیله مسلمان شدند .
ادای نماز جمعه در مدینۀ منوره :
حضرت کعب رضی الله عنه و سیرین رحمهم الله روایت می کنند که قبل از آمدن حکم نماز جمعه انصار مدینه رضی الله عنهم در بین خود فیصله کردند که هفتۀ یک بار نماز اجتماعی اداء کنند و به این منظور روز شنبۀ یهود و یکشنبۀ عیسوی را نادیده انگاشتند یعنی صرف نظر کردند و روز جمعه را به این نماز اجتماعی اختصاص دادند که در زمان جاهلیت به اسم « یوم عروبه » یاد می شد .
اولین نماز جمعه را حضرت « اسعد بن زراره » به اشتراک 40 صحابی رضی الله عنه در « بیاضه » امامت کرد
{ وارد شده در مسند احمد ، ابو داؤد ، ابن ماجه ، ابن حبان ، عبد بن حمید ، عبدالرزاق ، بیهقی ، ابن هشام }
« دار قطنی » روایتی از حضرت عبد الله بن عباس رضی الله عنه نقل می کند که : آنگاه که حکم نماز جمعه در مکۀ معظمه نازل شد ، رسول الله صلی الله علیه و سلم ذریعۀ مکتوب یا نامه به مصعب رضی الله عنه امر فرمود که بعد از زوال به مردم دو رکعت نماز امامت کن . دلیل فرستادن این حکم این بود که آن زمان ادای نماز جمعه در مکۀ معظمه ممکن نبود .
بیعت یا عهد سوم و آخری عقبه :
ذالحجۀ سال سیزدهم بعد از بعثت « جون یا آغاز جولائئ سال 622 عیسوی که زمانه و هنگام حج بود ، تا آن وقت اسلام در مدینۀ منوره خوب گسترش یافته بود .
بیعت یا عهد سوم و آخری عقبه که از لحاظ سیاسی و حفظ وحدت جامعه خیلی مهم و اساسی است خلاصه و عصارۀ آنرا از جریان تفصیلی و مفصل آن از کتاب سیرت سرور عالم ذکر می کنیم تا از تشتت و پراگندگی بحث اجتناب کنیم و آن چنین است که : امام احمد ، طبرانی ، ابن جریر طبری ، و ابن هشام از محمد بن اسحاق به روایت از حضرت کعب رضی الله عنه بن مالک نقل می کنند که : { ما با مشرکین قوم خود برای ادای حج بیرون شدیم و سردار و بزرگ ما براء رضی الله عنه بن معرور بود .
در بیعت یاعهد سوم و آخری عقبه 73 مرد و 2 زن شرکت داشتند و این 2 زن که یکی آن ازبنی نجار نسیبه « به فتح نون » یا نسیبه « با نون مضموم و یای مفتوح » ام عماره بنت کعب بود و دیگر آن مسماه اسماء ام منیع بنت عمرو از بنی سلمه بود .
باید متذکر شد که نسیبه بنت کعب با پسرش حضرت عبدالله رضی الله عنه در جنگ رده در برابر مسیلمۀ کذاب شخصاٌ حصه و سهم گرفت ، 12 دوازده زخم برداشت و یک بازویش قطع شد و قبل از آن فرزند با شهامت و مبارکش یعنی حبیب رضی الله عنه را مسیلمه کذاب مثله و قطعه قطعه کرد زیرا تا آخرین رمق حیات به پیامبری پیامبر صلی الله علیه و سلم معترف بود .
ابن سعد به حوالۀ واقدی روایتی را از عویم رضی الله عنه بن ساعده نقل می کند که : زمانیکه ما به مدینۀ منوره رسیدیم ، سعد رضی الله عنه خیثمه و معن رضی الله عنه بن عدی و عبدالله رضی الله عنه بن جبیر به من گفتند که برویم و با رسول الله صلی الله علیه و سلم ملافات کنیم و بر آن حضرت صلی الله علیه و سلم ادای سلام کنیم ، زیراکه ما ایمان آورده بودیم اما رسول الله صلی الله علیه و سلم را تا هنوز نه دیده بودیم ، طوریکه ما « در تلاش دیدار پیامبر صلی الله علیه و سلم » بیرون شدیم ، به ما گفته شد که پیامبر صلی الله علیه و سلم در منزل حضرت عباس رضی الله عنه بن عبدالمطلب تشریف دارند ، ما آن جا رسیدیم بر پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام فرستادیم و پرسیدیم که وفد مدینۀ منوره جه وقت و در کجا با جناب شما ملاقات کند ؟ ، حضرت عباس رضی الله عنه توصیه کردند همراه شما افرادی از قوم تان نیزاند که باشما مخالف اند بنابرین معاملۀ تان را مخفی دارید تا زمانیکه حجاج منتشر شوند ، رسول الله صلی الله علیه و سلم زمان ملاقات را شبی تجویز کردند که صبح آن به نام « یوم النفر الاخر » یاد می شود « یعنی آخری روز که حجاج از منی یا منا عزیمت می کنند » ، در مقام حصۀ نشیبی عقبه و حکم کردند که شخصی به خواب رفته را بیدار نه کنند و به انتظار شخص غائب نه باشند .
مقام نشیبی عقبه بر اساس گفتۀ ابن سعد ، همان جائی است که مسچد نبوی در آن جا تعمیر شده است « طبقات بن سعد ، طبع بیروت سال 1957 عیسوی ،جلد اول ، صفحۀ 221 » ، ابن سعد در سال 168 هجری تولد شده است و در سال 230 هجری وفات کرده است و این به این معنی است که درین مقام در صدۀ دوم هجری مسجد بوده است و این مسجد آنوفت نیز بوده است که در سال 1936 عیسوی محمد حسنین هیکل سفر حجاز را انجام داد ، طوریکه او در کتاب « فی منزل الوحی » به نام مسجد العقبه در صفحۀ 111 تذکر داده است ، مگر با تاءسف که امروز نام و نشانی از آن مسجد باقی نه مانده است .
بر اساس روایت «کعب رضی الله عنه بن مالک » که در کتب احادیث درج است ، در جای ملاقات قبل از همه حضرت عباس رضی الله عنه به سخن آغاز کرد و بیان داشت که : ای مردم خزرج « این خطاب شامل مردم اوس نیز می شود » !!!
محمد صلی الله علیه و سلم از حیثیتی که در بین ما برخوردار است به شما معلوم و آشکار است یعنی اینکه بنی هاشم و بنی مطلب در برابر مخالفین از آن جناب صلی الله علیه و سلم حمایت و حفاظت می کنند از این جهت در بین قوم حیثیت مستحکم و مقام محفوظ دارد مگر جزء رفتن باشما به هیچ سخنی راضی نیست ، اگر شما مردم می دانید که عهد و پیمان تانرا با پیامبر صلی الله علیه و سلم پوره می کنید که بر اساس آن از محمد صلی الله علیه و سلم دعوت میکنید « زندگی با انصار » و در برابر مخالفین از پیامبر صلی الله علیه و سلم حفاظت می کنید ، مسؤلیتی که بر عهدۀ تان است آن را انجام دهید ، لاکن اگر از این جا پیامبر صلی الله علیه و سلم را بیرون می کنید و بعد از اقامت با شما اگر کوچکترین درجه این اندیشه و یا خیال آن را داشته باشید که حمایت از پیمبر صلی الله علیه و سلم را تر ک گوید و آن حضرت صلی الله علیه و سلم را به دشمنان تسلیم کنید ، بهتر این است که از همین اکنون پیامبر صلی الله علیه و سلم را ترک گوید ، زیراکه مقام و حیثیتی مستحکم و مظبوط در قوم خود و شهر خود دارد .
ما گفیم ، ما سخن های شما را شنیدیم و حال یا رسول الله ! ، عهدی که از ما می خواهید ، بخواهید !
پیامبر صلی الله علیه و سلم ، قرآنکریم تلاوت کردند و به طرف اسلام دعوت و ترغیب کردند و بعد از آن فرمودند که : من از شما عهد می گیرم که شما آنگونه از من حمایت می کنید که از جان و اولاد های تان حمایت می کنید .
براء رضی الله عنه بن معرور دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و سلم را در دست خود گرفت و عرض کرد که : آری ! ، به آن خدای قسم که ترا به حق فرستاده است ، ما حفاظت ترا از هر آن چیز می کنیم که حفاظت خود و اولاد خود را از آن می کنیم پس یا رسول الله از ما بیعت یا عهد بگیرید ، ما مردم جنگ آزموده هستیم و این به صورت توارث از اجداد به ما رسیده است ، درین میان ابوالهیثم رضی الله عنه بن التیهان بیان داشت که : یا زسول الله ! در بین ما و یهودی ها تعلقات حلیفا نه است که حال ما آنرا فسخ می کنیم و بعد از آن که الله تعالی به شما غلبه عطا کند ، طوری نه شود که ما را ترک کنید و به قبیلۀ تان دوباره تشریف برید .
پیامبر صلی الله علیه و سلم متبسم شدند و جواب فرمودند که : نه ، بلکه حال خون با خون و قبر با قبر ، یعنی اینکه مرگ و زندگی من حال همراه شما است ، من از شما هستم و شما از من ، با کسی که جنگ دارید ، آن جنگ من است « باشما مؤافق هستم » و صلح تان صلح من است .
حضرت جابر رضی الله عنه بن عبالله انصاری ، به نقل از مسند احمد ، وطبرانی روایت می کند که زمانیکه ما همه در عقبه یکجا جمع شدیم عرض کردیم که : یا رسول الله ، ما بر چه سخنی با شما بیعت یا عهد کنیم ؟ ، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند که : بر اینکه در حال خوب و بد حالی به هر حال حکم را می شنوید و اطاعت می کنید ، در خوشحالی یا بد حالی ، به هر صورت مال خرچ می کنید « انفاق و صدقات و ذکات را اداء می کنید » ، حکم به نیکی و منع از بدی و در معامله با الله « ج » سخن حق می گوید و از ملامتی ملامتگر نه می هراسید وبر این سخن که وفتی که من نزد تان بیایم ، شما از هر آن چیز که جان های تان را و اهل و عیال تان را حفاظت می کنید حفاظت مرا نیز می کنید ، در بدل این برای شما جنت است .
ما بر خاستیم و به طرف رسول الله صلی الله علیه و سلم پیش رفتیم ، اسعد رضی الله عنه بن زراره که در آن اجتماع جوان و کم سن ترین افراد بود دست مبارک رسول الله صلی الله علیه و سلم را در دست گرفت وگفت که بایستید ای اهل یثرب ! ما به منظوری دیگری نیامده ایم ، جز اینکه می دانیم که آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرستادۀ الله « ج » است و حال بیرون کردن رسول الله صلی الله علیه وسلم را و با خود بردن ، دشمنی با تمام عرب است ، در نتیجه نو نهالان تان به قتل می رسد ، شمشیر ها به خون تان رنگین می شود ، لذا اگر توانائی و طاقت آن را در خود می بینید پس دست مبارک را بگیرید و اجر تان به ذمۀ الله « ج » است ، و لاکن اگر بر جان تان می هراسید پس هم اکنون رسول الله مبارک را ترک گوید و صاف صاف عذر کنید زیراکه درین وقت عذر به درگاه الله « ج » زیاده مورد قبول می باشد .
تمام افراد گفتند که : اسعد ! از راه ما یک سو شو « ممانعت نه کن » به خدا قسم که ما هر گز از این بیعت اباء نه می ورزیم « این بیعت یا عهد را انجام می دهیم » و نه از دست دادن به این بیعت و عهد دست می کشیم ، بعد از آن همه بیعت و یا عهد کردند . « حاکم و بیهقی نیز این روایت را نقل می کنند » .
ابن جریر طبری و ابن هشام به حوالۀ عاصم بن عمرو بن قتاده روایت محمد بن اسحاق را نقل می کنند که در اثنای بیعت عباس رضی الله عنه بن عباده بن نضله انصاری گفت که : ای مردم خزرج ! آیا چیزی می دانید که با این هستی بر سر چه سخنی بیعت و یا عهد می کنید ؟ ، آواز ها بلند شد که : آری ،عباس رضی الله عنه توضیح داده و گفت که : بر این سخن بیعت می کنید که با سرخ و سیاه می جنگید « یعنی با انجام دادن این بیعت جنگ با تمام دنیا است ، حال اگر خیال تان این باشد که مال تان تباه می شود و اشراف تان با خطر هلاکت مواجه می شوند و شما آنحضرت صلی الله علیه و سلم را به دشمنان تسلیم می کنید بهتر این است که هم اکنون اورا ترک کنید زیراکه قسم به خدا که این رسوائی دنیا و آخرت است و اگر شما می فهمید که همراه با این عهد این هستی مبارک را نزد تان دعوت می کنید با وجود تباهی مال و هلاکت اشراف تان « یعنی به مندرجات عهد وفا می کنید » پس بدون شک با آنحضرت صلی الله علیه و سلم قول بدهید ، به خدا قسم که نیکی دنیا و آخرت است ، حاضرین همه به اتفاق گفتند که ما این هستی مبارک راانتخاب می کنیم ، ما به تباهی مال خود و به خطر انداختن اشراف خود تیار هستیم بعد جماعت حاضر عرض کردند که یا رسول الله ، اگر ما به عهد خود وفا کنیم برای ما چیست ، فرمودند که : جنت .
قبل از اینکه به تجزیه و تحلیل این متن روی آوریم از معراج و پیام معراج هم باید ذکر مختصری داشته باشیم زیرا ضروری به نظر می رسد وهم چنان با تمرکز بر معراج راه فهم عهود و بیعت ها را آسان ساخته و تجزیه و تحلیل را در وسعت فهم ما از رسالت میمون و مبارک آخرالزمان ، هجرت و مهجر و انصار انجام دهیم .
تعریف و تاریخ معراج :
اسراء و معراج اسفاری اند که در پی همدیگر به وقوع پیوسته اند ، اسراء سفری است که رسول الله صلی الله علیه و سلم از حرم کعبۀ شریفه {مسجد الحرام } به بیت المقدس { مسجد الاقصی } تشریف برده اند ومعراج سفری است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به آسمان ها فرا خوانده شده و به آسمان ها رفته اند .
سفر اسراء به استناد قرآنکریم بر اساس سورۀ مبارک اسراء یا بنی اسرائیل آیۀ مبارکۀ 1 ثابت است و سفر معراج بر اساس احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم قابل اثبات است .
از تفصیل رویداد های اسفاراسراء و معراج که احادیث زیادی آنها را بیان میدارندصرف نظر می کنیم و این قدر می خواهیم بگویم که :
معراج و اسراء اهم ترین واقعات رسالت میمون و مبارک آخرالزمان اند که در سخت ترین شرایط یعنی در فاز آخری دور مکی به وقوع پیوسته اند فازی که ظلم و ستم مشرکین مکه معظمه بر یاران رسول الله صلی الله علیه و سلم شدت و فزونی گرفته بود ، پربار ترین معرفت های دینی پی آمد و ماحصل اسفار اسراء و معراج اند و هم چنان برنامۀ اساسی زندگی انسان ها را بر روی زمین ، در خود دارند .
اسفار اسراء و معراج که به صورت مجموعی به نام رویداد معراج فهم می شود و در اصطلاح عام مسلمانان به نام سفر معراج یاد می شود ما هم انها را به این نام می نامیم .
باید بدانیم که معراج در چه زمانی رخ داده است زیرا تاریخ این رویداد مهم تاریخی در رابطه با هجرت قابل اهمیت است .
با مراجعه به کتاب سیرت سرور عالم در می یابیم که در آخرین دور مکی آنگاه که 12 { دوازده } سال از بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم به پیامبری گذسته بود که این رویداد رخ داد { یک سال قبل از هجرت }.
در بارۀ تاریخ دقیق معراج اقوال مختلف اند ، ابن سعد به نقل از روایت واقدی وقوع این رویداد مهم تاریخی را 17 { هفدهم رمضان } سال دوازدهم بعد از بعثت می داند ، یعنی سفر معراج 18 { هژده ماه } قبل از هجرت روی داده است .
بر اساس سند دیگر همین ابن سعد این رویداد تاریخی را هفدهم ربیع الاول سال سیزدهم یعنی یک سال قبل از هجرت می داند .
بیهقی به حوالۀ موسی بن عقبه« عین مضموم خوانده شود » و او به حوالۀ امام زهری « ز ، مضموم است » تاریخ معراج را همین تاریخ می داند و عروه بن زبیر نیز همین تاریخ را بیان می دارد ابن لهیعه بر اساس بیان ابوالاسود ، امام نووی « ن ، و واو اول مفتوح است » همین تاریخ را تاریخ صحیح معراج می داند و ابن حزم بر آن ادعای اجماع دارد ، گر چه این ادعا صحیح نیست ، طبری و بیهقی تاریخ معراج را شوال سال دوازدهم بعد از بعثت یعنی یک سال و پنج ماه قبل از هجرت می دانند . به روایت حاکم یک سال و چهار ماه قبل از هجرت است ودر ماه ذالقعده سال دوازدهم بعد از بعثت بوده است .
ابن عبدالبر و قطیبه بیان می دارند که تاریخ معراج ماه رجب سال 12 بعد از بعثت می باشد یعنی یک سال و هشت ماه قبل از هجرت .
ابن فارس تاریخ معراج را یک سال و سه ماه قبل از هجرت می داند ، ابن الجوزی 8 ماه قبل از هجرت ، ابوالربیع بن سالم 6 ماه قبل از هجرت بیان کرده اند . و بر اساس یک قول یازده ماه قبل از هجرت می باشد و ابن المنیر در شرح سیرت ابن عبدالبر این قول را ترجیح داده است و ابراهیم بن اسحاق الحربی با قطعیت بیان می دارد که همین تاریخ معراج است .
ولاکن مشهور این است که تاریخ معراج 27 رجب سال دوازدهم بعد از بعثت است و علامه زرقانی { ز مضموم است } بیان می دارئد که : وقتی که دلائل کافی برای ترجیح قولی بر اقوال دیگر موجود نباشد ، اختیار کردن قول مشهور بهتر است .
باید متذکر شد که هجرت در ختم سال سیزدهم بعد از بعثت رویداده است.
پس بهتر است که جهت فهم پیام معراج به کتاب سیرت سرور عالم مراجعه کنیم و پیام معراج را دریافت داریم .
پیام معراج :
بعد از اتمام سفر معراج ، پیغامی که الله تعالی به رسول الله صلی الله علیه فرستاد سورۀ مبارک بنی اسرائیل است که پیام معراج لفظ به لفظ در آن محفوظ است ، از لحاظ تاریخی می دانیم که این پیام مشتمل بر هدایاتی است که در ساختار قانونی و سیاسی جامعۀ مدینۀ منوره اساسی و با اهمیت بوده اند که به صورت مجموعی برنامۀ کاری رسالت مبارک و معتقدان به رسالت مبارک آرالزمان است .
این هدایات در سورۀ مبارک بنی اسرائیل { آیه های 2 ـ 39 } موجود اند { و بر 5 موضوع کلی از آن آگاه می شویم که با تفصیل و مشروح و با جزئیات این پنج موضوع کلی را مورد مداقه قرار می دهیم } .
1 ـ درس های آموزنده از تاریخ بنی اسرائیل :
پس از تذکر معراج ، درین پیام آموزه های از تاریخ بنی اسرائیل اند که جزئیات تاریخی این آموزه هادر ذیل رقم زده می شوند :
الف ـ آزادی از بردگی و غلامی فراعنۀ مصری و شروع زندگی آزادانه .
ب ـ بعثت پیامبران و انبیاء علیهم السلام در قوم بنی اسرائیل و عطای کتاب { تورات } ، تاءکید برین که غیر از هدایاتی از جانب الله تعالی ، بر هدایات مصنوعی دیگران اعتماد نه کنند .
ت ـ سر کشی و عصیان و شکر گذار نبودن .
ث ـ لگد مال شدن بنی اسرائیل و سرزمین فلسطین توسط بابلی ها و به اسارت افتادن بنی اسرائیل به دست بابلی ها و بردن شان به بابل { لشکر کشی فاتحانۀ بخت نصر به فلسظین } .
ج ـ سلطۀ رومیان بر بنی اسرائیل .
آموزه های تاریخ بنی اسرائیل به مسلمان ها هشدار می دهند که اگر چون بنی اسرائیل با تاءویل و تفسیر نادرست از زندگی و دور شدن از حقایقی که در تورات ذکر شده بوند ، زندگی را فهم کردن ، تکرار تاریخ امر آشکار است و اگر بر راه مستقیم حرکت کنند به آن ها بشارت است .
2 ـ هر شخص ذمه دار یا مسؤل اعمال خود است :
حقیقت دیگری که درین پیام جلب توجه می کند این است که : هر شخص مستقلانه ذمه دار یا مسؤلیت اخلاقی دارد ، عملش در حقش فیصله کن می باشد اگر در راه مستقیم است ، نیکی کرده و با افعال بد ، کمائی نقصان و عذاب به خود است .
و در مسؤلیت فردی با کسی شریک نیست و نه بار کسی بر دوش دیگری است و در یک معاشرۀ صالح افراد ، قبل از آنکه اعمال دیگران را نگاه کنند ، اعمال خود را ارزیابی کنند که چه گونه عمل می کنند .
3 ـ فساد و انحراف بزرگان :
قساد و انحراف اشخاص بزرگ اقوام مورد توجۀ قرار گرفته است که اگر اشخاص بزرگ و با رسوخ اقوام فاسد شوند و بر دیگران ظلم و ستم روا دارند و شرارت پیشگی کنند ، آخر الامر این انحراف در تمام ابعاد زندگی گسترش می یابد ، پس نباید با این رضا داد که اقتدار سیاسی به قبضۀ افراد ظالم و شرارت پیشه آید .
4 ـ اهم بودن زندگی دنیائی و اخروی :
به مسلمانان یاد می دهد که اگر تنها زندگی این دنیا را در نظر دارید ، خوشحالی ها و کامیابی هائی برای تان میسر است و بدون در نظرداشت و عدم اعتقاد به آخرت انجام بد دارید و اگر می خواهید که در زندگی دنیا و آخرت کامیابی نصیب تان گردد ، زندگی آخرت را در نظر داشته باشید .
5 ـ اصول اساسی تمدن اسلامی :
بعد از بیان نصایح تمهیدی فوق الذکر اصول عمدۀ را بیان میدارد که بر اساس آن ساختار های اخلاقی ، حقوقی و سیاسی جامعۀ اسلامی آیئدۀ مدینۀ منوره بنا ء می شد و به عنوان تجربۀ تاریخی در امتداد تاریخ تا آئنده ها استمرار می یابد و جامعه ساز اند .
این اصول متشکل از چهارده اصل زرین و نورانی اند که تاریکی ها را چاک می زنند و روشنائی گستر اند به ترتیب آنهارا ذکر می کنیم که عبارت اند از :
الف ـ غیر از خدای واحد ، کسی را به خدائی قبول نه کردن ، صرف خدای واحد معبود تان است و تنها از الله تعالی اطاعت کنید و بندۀ الله تعالی باشید و اگر از کسی دیگر پیروی و اطاعت کردید و یا از نفس های خود تان اطاعت کردید و مطیع شرارت پیشگی انفاس خود گردیدید ، قابل مذمت است و از برکت های که با اطاعت از خدای واحد میسر است محروم می شوید .
ب ـ با در نظر داشت حقوق انسانی ، حقوق والدین بر همه تقدم دارند ، اولاد باید مطیع ، خدمت گزار والدین و در برابر والدین با ادب باشند ، اخلاق اجتماعی باید به گونۀ باشد که اولاد بی نیاز از والدین نه باشد و نه در برابر آن ها سر کش و عصیانگر باشند .
و این اساسی ترین اصلی است که بنیاد های خانواده را در معاشرۀ اسلامی مستحکم می سازد و این اصل زرین و نورانی محور خانواده را ادای حقوق والدین می داند که تفصیلات آن در کتاب های مبارک احادیت و فقه درج اند .
ت ـ تاءکید بر تعاون ، همدردی و حق شناسی دیگران ، هر خویشاوند بر خویشاوند دیگر حق دارد و هر انسان محتاج حق دارد که به وسیلۀ دیگران کمک شود و معاونت دریافت دارد ، مسافر باید در جامعه به حیث مهمان تلقی شود و در جامعه فهم حقوق دیگران چنان وسیع شود که هر شخص حقوق دیگران را بر دوش خود احساس کند .
بر بنیاد این اصل زرین احکام صدقات واجبه و صدقات نافله در مدینۀ منوره داده شد ، قانون وصیت ، وراثت و وقف مقرر گردید ، قوانین تحفظ حقوق ایتام آشکار شد ، حق مسافر تعریف شد که کم از کم برای سه روز مهمان نوازی شود ، و بر این اصل روح فیاضی و همدردی و تعاون در جامعه چنان دمیده شد که بر علاوه از حقوق قانونی ، حقوقی که بر اساس اخلاقیات ابتناء دارند به هر فرد جامعه تفهیم شد و همه افراد جامعه حقوق همدیگر را شناختند و در ادای حقوق همدیگر به زور و اعمال قدرت احتیاج محسوس نبود .
ث ــ مردم باید به راه های نادرست و غلط پول ها و دارائی شان را ضایع نه کنند :
منع خرچ ها به ریاء ، تفاخر و نمایش ، عیاشی و فسق و فجور ، زیرا اینها خرچ های اند که از کار های مفید جلوگبری می کنند و کاهش قابل ملاحظه در صدقات واجبه و صدقات نافله را سبب می گردند که همه در ماهیت شان تحت نام اسراف یاد می شوند و اسراف عصیان و سر کشی آشکار از احکام الهی است و از همین جهت است که مسرف برادر شیطان خوانده شده است .
ج ـ افراد باید در زندگی شان اعتدال را مراعات نمایند و از افراط و تفریط باید خود داری کنند یعنی اینکه نه بخیل باشند و صاحب کنوز باشند و نه در افراط دارائی شان را به هدر دهند .
ح ـ منع تدابیر مصنوعی و برهم زدن برنامۀ خداوند تعالی در تقسیم رزق و روزی . در نظام و برنامۀ الله « ج » تقسیم رزق و روزی بر اصل مساوات نیست و تقسیم رزق و روزی کمی و بیشی دارد و مصلحت های زیادی برآن ابتناء دارد ، لهذا یک برنامۀ درست اقتصادی آن است که به دور از تدابیر مصنوعی باشد و بر قوانین فطرت ابتناء داشته باشد .
تبدیل کردن نامساوات فطری به مساوات مصنوعی و یا نامساوات را فراتر از حدود فطرت در یک نظام اقتصادی جا دادن ، هردو به یک پیمانه نادرست و غلط اند .
خ ـ مخالفت با ترس از ازدیاد نسل به دلیل اینکه ذرائع معاش محدود می گردد و این ترس را نادرست و اشتباه دانستن .
این اصل زرین یاد می دهد که آنهایکه از ترس محدود شدن راه های امرار معاش نسل آینده را به قتل می رسانند ، مبتلا به غلط فهمی اند و فکر می کنند که انتظام رزق در دست آن ها است در حالیکه در اندیشۀ اسلامی رازق الله تعالی است و گذشته ها و آینده ها از خوان رزاقیت او خورده اند و می خورند ، به هر اندازه که تکثر و ازدیاد نسل باشد به همان نسبت وسعت ذرایع امرار معاش صورت می گیرد ، پس در هیچ حالی نباید به نسل کشی دست یازید و مرتکب قتل شد .
این اصل ، انسداد قتل اطفال و سقط حمل از ترس گرسنگی است ، البته سقط حمل را در حالاتی که قوانین فقه مجاز می داند حرفی دیگری است .
د ـ زنا تعلق و رابطۀ نادرست و غلط بین زن و مرد است و تمام راه های آن باید مسدود گردد و برین اصل زنا و تهمت زنا هردو ممنوع گردیده و در صورت ارتکاب زنا و تهمت زنا ، حوالۀ زنا کار و تهمتگر به زنا به قوانین فقهی درین موارد است .
و هیچ فردی اجازه ندارد که خود سرانه درین موارد قوانین فقهی را بازیچه قراردهد و بدون حکم قضاء احکام قضائی صادر کند زیرا در جامعۀ قانون مند اسلامی تطبیق احکام به گونۀ خود سرانه قابل پذیرفتن نیست و نه از اعتبار برخوردار است .
ذ ـ احترام و تکریم انفاس انسانی که الله تعالی آن ها راقابل تکریم و احترام قرار داده است .
کسی حق ندارد که انتحار یا خود کشی کند و یا با قتل عمد و نا حق جان کسی را بگیرد .
بر اساس این اصل انتحار و خود کشی حرام قطعی است و هم چنان قتل عمد و ناحق را جرم قرار داده است و در صورت قتل خطا و غیر عمدی به اشکال گوناگون ، خون بها و کفاره تجویز گردیده است .
بازهم اختیارات فیصلۀ موارد قتل را ادارۀ مستقل و با صلاحیت قضا به عهده دارد یعنی حکم قاضی قابل اعتبار است و احکامی غیر از محدودۀ قضا ء و به شکل خود سرانه از طرف افراد از اعتبار ساقط اند .
ر ـ تحفظ حقوق ایتام در صورتیکه صغیر باشند و یا از تصرفات شرعی و قانونی عاجز باشند و نباید در مال ایتام چنان تصرفی کرد که به حال ایشان مفید نه باشد .
این اصل تنها یک اصل اخلاقی نیست ، بلکه برای تحفظ حقوق ایتام در نظام حقوقی اسلام تدابیر حقوقی و انتظامی به هردو شکل اختیار شده است که تفصیلات آن را در کتاب های حدیث و فقه می توان در یا فت .
برین اصل اصول دیگری ابتناء دارند که بر اساس آنها می توان درک کرد که نظام حقوقی اسلام حافظ حقوق تمام باشنده های جامعۀ اسلامی است ؛ آنهایکه از تصرفات حقوقی عاجز اند و این بر اساس این حدیث مبارک است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده : { انا ولیٌ من لا ولیٌ له } و این حدیث شریف باب وسیعی در قوانین و نظام حقوقی اسلامی است .
ز ـ و فا به عهد و پیمان در صورت های که بین افراد باشد و یا بین ملل و اقوام . { باید اضا فه کرد که به ضرر حقوقی دیگران نه انجامد و حقوق دیگران را به مخاطره نه اندازد }.
خلاف ورزی از عهد و پیمان مورد بازخواست و پرسش خداوند تعالی است .
و بر این اصل زرین سیاست داخلی و خارجی جامعۀ اسلامی ابتناء دارد ، پس می توانیم که درک کنیم. که این تنها یک تعلیم اخلاقی نیست بلکه حیثیت حقوقی و قانونی هم دارد .
س ـ اندازه ها ، پیمانه ها و اوزان را درست داشتن و در تعاملات توزین صحیح را در نظر داشتن و عملی کردن .
بر اساس این اصل زرین ، در نظام حقوقی اسلامی ، احتساب جایگاه خاص و قابل ارزشی دارد یعنی اینکه در بازار ها و مراکز خرید و فروخت بر اوزان و پیمانه ها نگران بودن و ادای مسؤلیت کردن و بر ضد تطفیف یا کم وزن کردن اقدامات قانونی کردن .
می توانیم درک کنیم که بر این اصل ، تمام معاملاتی که بر حق تلفی استوار باشند ، در انسداد آنها باید از قوانین کمک خواست .
ش ـ نباید در پی آن چیزی بود که در صحت آن دلیل علمی نه باشد .
از شنوائی و بینائی ، نیت های قلبی و اراده ها و خیالات باید به الله تعالی حساب داد .
این اصل به انسان ها یاد می دهد که در زندگی انفرادی و اجتماعی باید در تفکر و کردار از دلیل علمی تبعیت کرد و از وهم و گمان و قیاس باید اجتناب ورزید .
این اصل در نظام اخلاقی ، نظام تعلیمی ، نظام قانونی ، در نظم و نسق اجتماعی اثرات مثبت و وسیع دارد و این اصل از خرابی های بیشمار اجتماعی جلو گیری می کند که بر و هم و گمان ابتناء دارند .
اصل اخلاقی است که باید از بد گمانی اجتناب کرد و بر شخصی و گروهی بر اساس وهم و گمان نباید الزامی وارد آورد .
در قانون اثر این اصل این است که بر اساس شبه نباید بر ضد کسی اقدامات قانونی مجری شود و حکم صورت گیرد .
در تفتیش چرائم اثر این اصل این است که بر اساس وهم و گمان نباید ادعای جرم کسی را کرد و او را گرفتار کرد و به زندان انداخت و مورد ضرب و شتم قرار داد ، زیرا بر اساس این اصل ، ادعای جرم قطعی ناروا است و جواز ندارد .
این اصل در رابطه با اقوام دیگر نیز مؤثر است که بدون تحقیق و ثبوت نباید بر ضدقومی وملتی اقدامی صورت گیرد و نه شبهات و افواهات را گسترش داد .
همچنان بر این اصل حذف علومی از نظام تعلیمی است که بر وهم و گمان و قیاسات لاطائل استوار اند و این اصل در نهایت راه را به یک تفکر سالم و حقیقت پسندانه هموار می کند .
ص ـ در زمین مانند جباران و متکبران راه نباید رفت .
این اصل به افراد جامعۀ قانون مند یاد می دهد که از غرور و تکبر باید اجتناب کرد .
این محض سخن واعظانه نیست بلکه اصلی زرینی است که در بخش های گو.ناگون افراد مسؤل جامعۀ مدینۀ منوره اثرات مثبت آنرا مشاهده کرده می توانیم .
تجزیه و تحلیل حرکت تاریخی هجرت :
این تجزیه و تحلیل براساس ملاقات ها و عهود و پیمان های انصار رضی الله عنهم با رسول الله صلی الله علیه و سلم ابتناء دارد و حیثیت قانونی و مدنی یثرب یا مدینۀ منوره را به نمایش می گذارند و هم چنان نشان می دهند که رسول الله صلی الله علیه و سلم قصد آن را نداشت که با تهاجم مسلحانه و به زور منطقۀ را به تصرف آورد و آن جا را پناه گاه و یا مهجر خود سازد ؛ طوریکه دیدیم در مکۀ معظمه حرکت مسلحانه نه کرد و قتل و خونریزی به راه نه انداخت با و جودیکه ظلم مشرکین بر یاران محمد صلی الله علیه و سلم فزونی گرفته بود ، به همین گونه خواست رسول الله صلی الله علیه وسلم این بود که برای اعمار جامعۀ قانون مند هجرت و مهجر ضروری به نظر می آیند ، پس هجرت به طرف مهجر هم باید قانون مند باشد و از همین جهت است که هجرت به یثرب یا مدینۀ منوره بر پیمان ها و عهود اهل یثرب یا انصار رضی الله عنه مبتنی است ، پس باید این پیمان ها و ملاقات ها را تجزیه و تحلیل کنیم تا قانون مندی هجرت را به اثبات رسانیده باشیم .
اولین ملاقات و فدی از یثرب یا مدینۀ منوره :
طوریکه قبل مطالعه کردیم که قبائل اوس و خزرج زد و خورد ها جنگ های ذات البینی از دوقرن به این طرف داشتند و آتش این جنگ ها خانمان سوز و ویرانگر بود و لهیب این آتش ها زبانه می کشید که هست و بود شان را به یغما برده بود ؛ آن ها آرزو داشتند که پراگندگی و تشتت قومی شان که در نتیجۀ جنگ ها بود با برقراری صلح پایدار بر طرف شود و به دور یک محور جمع شوند .
و هم چنان دیدیم که اثرات یهودیان بر آن ها مشهود و آشکار بود و در فهم وحی ، اخلاق و قانون از یهودیان بهره و نصیب برده بودند و هم چنان با یهودیان عهد هاو پیمان ها داشتند و در جنگ ها از طرف های هم عهد تقاضای شرکت داشتند و از عهد ها و پیمان ها بر ضد همدیگر استفاده می کردند و این امر نشان می دهد که جامعۀ یهودیان هم قانون مند نه بود و اختلافات ذات البینی شان سبب گردیده بود قوانین تورات غیر مؤثر گردد ونظر به پیشگوئی تورات در مورد بعثت پیامبر آخر الزمان که زمان آنرا فرارسیده می دانستند امید بسته بودند بیشتر از پیش با تهذیب و قانون مند شوند و در مشاجرات لفظی با اوسی ها و خزرجی ها اخطار می دادند که وقتی پیامبر آخر الزمان ظهور کند ما باشما خواهیم دید و مسائل خود را باشما فیصله خواهیم کرد .
وقتی که طبق معمول در زمان حج گروهی از یثرب به مکۀ شریف می آیند و با پیامبر صلی الله علیه و سلم در عقبه ملاقات می کنند و اسلام را به دو دلیل عمده قبول می کنند که عبارتند از :
1 ـ چونکه آن ها از یهودیان آموخته بودند که زمان ظهور پیامبر آخر الزمان فرا رسیده است و آنها می دانستند که پیامبر برگزیدۀ الله « ج » با کتاب مبعوث می شود ، کتابی که مجموعۀ قوانین و تعالیم اخلاقی است ، قوانین را نافذ می کند و تعالیم اخلاقی را گسترش می دهد و بر قوانین فطری جامعه سازی می کند ، طوریکه رویداد این ملاقات نشان می دهد ، آنها بهتر دانستند که در ایمان آوردن به اسلام نسبت به یهودیان سبقت داشته باشند .
2 ـ دلیل دوم این بوده است که وقتی آن ها از قرآن کریم شنیدند و بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم را تصدیق کردند آرزو کردند که روزی فرا رسد که صلح پایدار و اتحاد اقوام در جامعۀ شان ذریعۀ رسالت اخر الزمان برقرار شود و این آرزو مندی را در متن این رویداد مشاهده کرده می توانیم و درک آنها از بعثت پیامبر آخر الزمان این بود که با قانون مند ساختن جامعه بر اساس فطرت سالم صلح و امنیت و آرامش و رفاه میوه های شرین و گوارای آن اند .
نگاه تحلیلی بر بیعت دوم عقبه :
بیعت دوم عقبه زمانی انجام شد که دعوت به دین مبین اسلام با ایمان آوردن و مسلمان شدن عدۀ معدودی از انصار رضی الله عنهم قبلا در مدینۀ منوره آغاز شده بود و همه با رسالت میمون و مبارک آخرالزمان و نام مبارک محمد صلی الله علیه و سلم آشنا شده بودند و هم چنان با تقارن تاریخی می دانیم که بیعت دوم عقبه بعد از رویداد مهم تاریخی معراج و نزول پیام معراج ، رویدادو پیامی که مسیر تاریخ را عوض کردند صورت گرفته است { اگر زمان معراج را تاریخی که مشهور است بدانیم } و از طرف دیگر اگر به دقت ملاحظه کنیم و مندرجات عهد دوم عقبه را ملاحظه کنیم وبینیم که مندرجات بیعت یا عهد دوم عقبه مراحل تکاملی رسالت را نشان می دهند و در انطباق با پیام معراج اند و این از جانبی دلیلی بر صحت « قول مشهور در مورد تاریخ معراج } است زیرا تاریخ بیعت یا عهد دوم عقبه ذالحجۀ یا زمان حج سال 12 بعد از بعثت بوده است ، و از جانب دیگر با عهد و بیعت اول فرق اساسی دارد ، زیرا بیعت و یا عهد اول تنها بر مبنای اعتقادات توحیدی بوده و بیعت و یا عهد دوم هم بر اعتقاد توحیدی و هم بر قانومندی ها ابتناء دارد و حرکت یک نهضت توحیدی را در جهت قانون مندی ها به نمایش می گذارد و صلح پایدار ، امنیت و آسایش پی آمد تاریخی آن است و آزادی انسان از بردگی انسان کارنامۀ و برنامۀ اصلی آن است و در نهایت فراتاریخی است و در قید زمان و مکان نیست .
در این جا لازم می دانیم که مندرجات عهد یا بیعت دوم عقبه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تا هم سانی آن را با پیام معراج به اثبات برسانیم و هم از جانب دیگر درک و فهم کنیم که اعتقاد به توحید و حرکت در جهت قانون مندی ها یک مجموعۀ واحد را تشکیل می دهند و از هم دیگر جدائی نا پذیر اند و این در رسالت مبارک آخر الزمان مشهود و بارز است و نگاه تحلیلی ما درین مورد اینگونه است که :
1 ـ توحید { آزادی انسان از انسان و از هوای نفس اماره به سؤ ، اتقان به عدالت ، توازن در میزان را در تشریع و قانون و در تکوین در مجموع کائنات اساس و زیربنای ثبات دانستن .}
2 ـ انسداد دزدی { تحفظ از مال و دارئی افراد جامعۀ قانونمند اسلامی اعم از مسلم و غیر از مسلم و رشد و نموی اقتصادی جامعه و بوجود آوردن آسایش و رفاه هم با تعالیم اخلاقی و هم با اقدامات قانونی }
3 ـ انسداد زنا { هم با تعالیم اخلاقی و هم با اقدامات قانونی برای تحفظ خانواده و استحکام آن زیراکه در تعالیم اسلامی خانواده اساس اجتماع دانسته می شود و در سلامتی خانواده سلامتی اجتماع را می داند ، تحفظ صحت و سلامت اجتماع از شیوع بیماری های ناشی از مقاربت های جنسی لگام گسیخته و جلو گیری از عیاشی و اسراف جهت تحفظ نظام اقتصادی که رفاه جامعه به آن بستگی دارد .}
4 ـ انسداد حرکت ها و مقاومت های مسلحانۀ جنگ جویان در برابر دولت و حکومت { با وجودیکه حکومت و حاکمیت حق آنها باشد و جواز جنگ تنها در صورتی است که « کفر بواه » باشد یعنی آنگاه که آزادی انسان سلب شود و فتنه گران ، سرکشان و عصیان گران و طاغوت و طاغوتیان بر تمام زندگی انسان مسلط گردند و همۀ راه های گفتگو مسدود گردند و برای رهائی و آزادی جز جنگ راه دیگری نه باشد ، و اگر حکومت آزادی بیان ، آزادی عقیده ، آزادی عبادات و قوانین را تصریح کرده باشد و به آن پابند باشد و حقوق رعایا را مراعات کند ، جنگ در برابر چنین حکومتی نا روا و ناجائز است و اگر نواقصی و کاستی های در کار و برنامه های حکومت وجود داشته باشد ، میتوان که با دیالوگ ، گفتگو ، طرح ها و بیان حقایق و دیگر اقدامات مجاز فانونی پرداخت که در قانون اساسی که مظهر تفکر افراد آن دیار و سرزمین است ، تصریح و تصویب شده باشد ، به اصلاح امور پرداخت و با تمسک به این بخش بیعت یا عهد دوم عقبه به صراحت می توان گفت که حرکت و مقامت مسلحانۀ طالبان و دیگر گروه های خورد و کوچک در برابر دولت و حکومت افغانستان برموازین و ظابطه های شرعی ابتناء نه دارد و مقاومت های ناروااند که به دلائل گوناگون غیر شرعی امنیت ، رفاه و آسایش مردم را به هم می زنند و جامعه را به خاک و خون کشانیده اند .}
5 ـ در هر جا و در هر وقت و هر حال بیان سخن حق و نه هراسیدن از ملامتی ملامتگر { این بخش ، آزادی بیان را نشان می دهد و آن را تصریح می کند که باید در اخلاق و و قوانین جامعه تصریح شود در سطح فردی و اجتماعی و هم می توان در نظام سیاسی جامعه ، برین ماده ساختار اپوزیشنی را در جامعه تصور کرد که با انتقادات خود سبب گردد که امور اصلاح گردد .}
6 ـ تصریح ؛ تصویب و عملی کردن قوانین مجازات { ارتکاب جرائم اگر مشهود باشد گرفت قانونی دارد و به غیر از ارگان قانونی و قانونمند ، کسی حق ندارد که به مجرم جزاء دهد .}
7 ـاسقاط اعمال قوانین مجازات { اگر جرائم مشهود نباشند و پردۀ ستاریت بر آنها افتاده باشند و مستور باشند ، زندانی کردن و به ذریعۀ لت و کوب از مجرم اعتراف گرقتن نا جائز و ناروا است و حکومت نباید پردۀ ستاریت جرائم شخصی را چاک زند و این به این معنی است که جرائمی مشمول این ماده اند که صرف در محدودۀ شخصی باشند و دلیل مشهود و قابل اعتبار در اثبات جرائم وجود نه داشته باشند ، البته تحقیق دولتی وحکومتی در اثبات جرائم فردی و اجتماعی که حقوق دیگران را به مخاطره انداخته باشند و از مرز های فردیت فراتر رفته باشند و در بین اجتماع محسوس باشند ، سخن و حرف دیگری است . و هم برین ماده است که تجسس در امور شخصی افراد ناروا است ، و حرمت دخول بیدون اجازه به خانه و کاشانه و منزل شخصی از اهمیت قابل ملاحظۀ برخوردار است و هم چنان درک و فهم کرده می توانیم که « تا زمانیکه جرم مشهود نباشد ، افراد همه بری الذمه اند » برین اساس قابل فهم است .}
نگاه تحلیلی بر بیعت و یا عهد سوم عقبه :
زمان این بیعت و یا عهد ذالحجۀ سال 13 بعد از بعثت است که مطابق با ماه جون و یا آغاز ماه جولائی سال 622 و مراحل پیشرفته تر و تکاملی تر بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم را نشان می دهد .
وقتی به مندر جات آن نگاه می کنیم مواردی را می یابیم که صلح پایدار ، امنیت و آسایش کاملا به آنها ارتباط دارند ، پس به تجزیه و تحلیل بیعت و یا عهد سوم عقبه می پردازیم تا بدانیم که مؤلفه های صلح و امنیت چه مواردی اند .
1 ـ بیانات حضرت عباس رضی الله عنه در هنگام ملاقات در عقبه قبل از عهد نشان می دهد که هجرت ، هراسیدن از مرگ و گریز به منظور نجات نه بوده و اساسی ترین هدف آن بوده که تاءسیس و اعمار یک جامعۀ آزاد و قانونمند بود و این را زمانی می توان درک کنیم که بنی هاشم و بنی مطلب مدافع سر سخت محمد صلی الله علیه و سلم اند و حضرت عباس رضی الله عنه به استناد به مدافعت بنی هاشم و بنی مطلب ، از جایگاه امن و مقام مستحکم و محفوظ رسول الله صلی الله علیه و سلم یاد آور می شود و از اصرار رسول الله صلی الله علیه و سلم بر هجرت ذکر می کند و این نشان می دهد که برای اعمار یک جامعۀ قانونی در مکۀ مکرمه شرایط آماده نیست و همچنان برای دفاع از رسول الله صلی الله علیه و سلم صرف ایمان و اسلام آوردن را کافی نه می داند و در این مورد تقاضای عهد و پیمان را می کند می توانیم درک و فهم کنیم که پیامبر صلی الله علیه و سلم نه خواست که با ایمان آوردن مردم مدینۀ منوره خود را و یاران خود را بر جامعۀ مدینۀ منوره بار دوش سازد عهد و پیمان آن طوریکه باید انجام می شد انجام شد و بدون کدام فشار و اعمال زور و یا وعده های به قدرت رسیدن و حاکمیت { به استناد بیعت و عهد دوم عقبه که اعتبار دائمی داشت و دارد } انصار رضی الله عنهم با درک ماهیت رسالت آخرالزمان و شناخت شخصیت رسول الله صلی الله علیه و سلم خواستند که نقش تاریخی انصار را در نصرت دین اسلام داشته باشند و به رضاء و رغبت عهد و بیعت سوم عقبه را به انجام رسانیدند .
رسول الله صلی الله علیه و سلم هم هجرت خود و یاران خود را با این عهد قانون مند ساخت و خواست که تمام و یا اکثریت مردم و افراد مهجر با آمدن جناب شان راضی باشند و توافق کنند زیرا فاز دوم رسالت مبارک و میمون آخر الزمان مشکلات جدیدی را پیش روی جامعۀ اسلامی می گذاشت ، که باید بر آن مشکلات فایق آیند .
2 ـ انفاق و خرچ مال { اتصال و همبستگی اجتماعی ، همدردی ، تعاون با همدیگر }
3 ـ اطاعت و مطیع بودن { یعنی سر تسلیم فروآوردن در برابر رسالت و احکام آن در هر حال و به هیچ صورت عصیان و سرکش از احکام و قوانین نه کردن ، و این نشان می دهد که رسول الله صلی الله علیه و سلم خواست با این بخش عهد ، احترام به قانون و عملی کردن آن را تصریح نمایند .}
4 ـ مسؤلیت اخلاقی افراد در اجتماع در برابر همدیگر { یعنی هر شخص مسؤلیت و مکلفیت دارد که تکالیف اجتماعی خود را انجام دهد و امر به نیکی و نهی از منکر کند و باز هم می توان گفت که در ساختار سیاسی جامعه می توان بر این ماده حرکت اپوزیشن را سروسامان داد و امور حکومتی و دولتی را در صورتیکه اشتباه باشند ، اصلاح کرد . }
5 ـ دفاع از حیثیت و مقام رسول الله صلی الله علیه و سلم { این اصل نشان می دهد و درسی است به مسلمانان که حیثیت رهبر قانونی است و هم مقام رهبریت مجری قانون است پس در صورت عزایم دشمنان در حمله به مقام رهبریت دفاع جدی صورت گیرد و از جان او چون جان خود و اولاد خود حفاظت شود }
قبل از اینکه در بیعت و یا عهد سوم عقبه همه افراد یثرب شرکت کنند آواز های بلند می شوند که : آمدن این هستی بزرگ به مدینۀ منوره ، تمام مشرکین سر زمین عرب متحدانه بر ضد جامعۀ مدینه بسیج می شوند و وقوع جنگ ها اجتناب نا پذیر است ، پس اگر بر خود و اولاد تان و اشراف و سرداران قوم تان می هراسید ، بهتر است که این عهد انجام نه شود و اگر مصمم هستید دین الله « ج » را ناصر باشید و از انصار رسول الله باشید و هراسی از جنگ ندارید پس این عهد و بیعت را انجام دهید .
معنی این فقره این نیست که آغاز گر جنگ رسول الله صلی الله علیه و سلم است ، آن ها دانسته بودند که درجهت خاموش ساحتن چراغ توحید همه مشرکین بسیج می شوند و جنگ ها را به راه می اندازند و باید از مقام رهبریت و افراد جامعه دفاع صورت گیرد بناءٌ می توان درک و فهم کرد با تراضی همه مشترکین با دانستن همه پی آمد های آن این عهد انجام داده شد و هجرت بر این عهد ابتناء یافت .
درین عهد مشاهده می کنیم که رسول الله صلی لله علیه و سلم نیز عهدی با انصار رضی الله عنهم میکند و آن اینکه تا آخر عمر با انصار رضی الله عنهم در یک اجتماع زندگی می کنند و این نشان می دهد که شهریت مدینۀ منوره را حاصل کرد و به دست آورد و بعد از آن در شرایط خاصی هجرت کردند .
هم چنان در فهم این مطلب که صلح و جنگ انصار رضی الله عنهم ، صلح و جنگ رسول الله صلی الله علیه و سلم باید بگویم که اینگونه نیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم پیرو نظریات فردی و جمعی انصار رضی الله عنهم در برابر احکام وحی است و با دقت در می یابیم که این سخن مبارک به دو موضوع اشاره دارد که عبارتند از :
1 ـ آنجا که وحی نه باشد ، رسمیت دادن شورا و اهمیت دادن به اجماع امت .
2 ـ باور به صداقت ایمانی و سلامت فکری انصار رضی الله عنهم ، به این مفهوم که انصار رضی الله عنهم بر هوای نفس کاری انجام نه می دهند .
0 Kommentare: