تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

عظمت الصوم

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

تقدیم به آنانیکه به صلح می اندیشند
زیرا صوم رمضان المبارک برنامۀ عملی صلح است
عظمت الصوم

در روشنی

حدیث شریف قدسی

{ الصَّوْم لِي وأَنا أَجْزي بِه }






نویسنده : داکتر اسرار احمد

مترجم : عبدالبصیر صهیب صدیقی
Date 15.08.2010




در مورد روزه الفاظ حدیث شریف قدسی مندرجۀ بالا متفق علیه است ؛ یعنی در صحیح بخاری و صحیح مسلم هردو موجود است :

1 ـ الفاظ یک روایت صحیح بخاری این است :

1215- وَعنْ أَبي هُريرة رضِي اللَّه عنْه، قال: قال رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « قال اللَّه عَزَّ وجل: كُلُّ عملِ ابْنِ آدم لهُ إِلاَّ الصِّيام، فَإِنَّهُ لي وأَنَا أَجْزِي بِه. والصِّيام جُنَّةٌ فَإِذا كَانَ يوْمُ صوْمِ أَحدِكُمْ فلا يرْفُثْ ولا يَصْخَب،فَإِنْ سابَّهُ أَحدٌ أَوْ قاتَلَه، فَلْيقُل: إِنِّي صَائم. والَّذِي نَفْس محَمَّدٍ بِيدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائمِ أَطْيبُ عِنْد اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْك.

للصَّائمِ فَرْحَتَانِ يفْرحُهُما: إِذا أَفْطرَ فَرِحَ بفِطْرِه، وإذَا لَقي ربَّهُ فرِح بِصوْمِهِ » متفقٌ عليه.

وهذا لفظ روايةِ الْبُخَارِي. وفي رواية له: « يتْرُكُ طَعامَه، وَشَرابَه، وشَهْوتَه، مِنْ أَجْلي، الصِّيامُ لي وأَنا أَجْزِي بِه، والحسنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا » .

وفي رواية لمسلم: « كُلُّ عَملِ ابنِ آدَمَ يُضَاعفُ الحسَنَةُ بِعشْر أَمْثَالِهَا إِلى سَبْعِمِائة ضِعْف. قال اللَّه تعالى : « إِلاَّ الصَّوْمَ فَإِنَّهُ لِي وأَنا أَجْزي بِه: يدعُ شَهْوتَهُ وَطَعامَهُ مِنْ أَجْلي. لِلصَّائم فَرْحتَان:فرحة عند فطره، فَرْحةٌ عِنْدَ لقَاء رَبِّه. ولَخُلُوفُ فيهِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ ريحِ المِسْكِ» .

ریاض الصالحین

1215- از ابو هريره رضی الله عنه روايت شده که:

رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: خدای عزوجل می فرمايد: هر عمل فرزند آدم برای اوست، غير از روزه که برای من است و من پاداش آن را می دهم و روزه سپری است (در مقابل دوزخ يا گناهان) و چون روز روزهء يکی از شما باشد، بايد ناسزا نگويد، و فرياد نکشد و با کسی درگير نشود و اگر کسی او را دشنام داد يا با او جنگ کرد، بايد بگويد: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، همان بوی دهان روزه دار در نزد خداوند از بوی مشک نيکوتر است. و برای روزه دار دو شادی است که بدان شاد می شود، يکی که چون افطار کند شاد می شود و ديگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزه اش شاد می گردد.

و اين لفظ بخاری است و در روايتی از او آمده که روزه دار طعام و آشاميدنی و شهوت خود را از جهت من ترک می کند. روزه از برای من است و من بدان پاداش می دهم و حسنه به ده برابرش.

و در روايتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم، چند برابر می شود، نيکی به ده برابرش تا هفتصد برابرش. الله تعالی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش می دهم، شهوت و طعام خود را به دستور من می گذارد و برای روزه دار دو شادی است: يک شادی در وقت افطارش و يک شادی در وقت ملاقات با پرودرگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است.

الصَّوْم لِي وأَنا أَجْزي بِه

نسبت به تمام عبادات اسلامی { نماز ؛ زکوه ؛ حج }عبادت روزه یا صوم دارای این خصوصیت است که در بارۀ آن به اساس روایات متعدد ؛ که روایت متفق علیه بخاری و مسلم را نیز شامل است ؛ یک حدیث شریف قدسی به این الفاظ وارد شده است یا موجود است :

الصَّوْم لِي وأَنا أَجْزي بِه

روزه خاص برای من است و من خود جزای آن را می دهم

بعضی ها این حدیث قدسی شریف را با کمی تغییر اعراب چنین می خوانند یا قرائت می کنند :

روزه خاص برای من است و من خود جزای آن هستم

فطرتاً این جا خاستگاه این سؤال است که آیا نماز برای الله « ج » نیست ؟ و به همینگونه زکوه و حج به غیر از الله « ج » دیگر برای کی می تواند باشد ؟

معلوم دار است که در جواب سؤال های فوق از روی نص قرآن مجید که عبادات دیگر نیز برای الله « ج » اند { و به غیر از الله « ج » شرک است }

درین مورد ارشادات قرآن مجید اینگونه است :

1 ـ آیۀ مبارکۀ 14 سورۀ مبارکۀ طه

إِنَّنِىٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّآ أَنَا۟ فَٱعۡبُدۡنِى وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِڪۡرِىٓ (١٤) ـ

من «الله‏» هستم; معبودى جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براى ياد من بپادار! (14)

2 ـ آیۀ مبارکۀ 238 سورۀ مبارکۀ البقره

حَـٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٲتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَـٰنِتِينَ (٢٣٨)

در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطى كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخيزيد! (238)

3 ـ آیۀ مبارکۀ 97 سورۀ مبارکۀ ال عمران

فِيهِ ءَايَـٰتُۢ بَيِّنَـٰتٌ۬ مَّقَامُ إِبۡرَٲهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُ ۥ كَانَ ءَامِنً۬اۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلاً۬ۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ ٱلۡعَـٰلَمِينَ (٩٧)

در آن، نشانه‏هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است; و هر كس داخل آن ( خانه خدا) شود; در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بى‏نياز است. (97)

4 ـ آیۀ مبارکۀ 196 سورۀ مبارکۀ البقره

وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡىِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡىُ مَحِلَّهُ ۥۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦۤ أَذً۬ى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٌ۬ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٍ۬ۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡىِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَـٰثَةِ أَيَّامٍ۬ فِى ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٌ۬ كَامِلَةٌ۬ۗ ذَٲلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُ ۥ حَاضِرِى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ (١٩٦)

و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى، اجازه نداد كه پس از احرام‏بستن، وارد مكه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر كسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفاره‏اى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن) در امان بوديد، هر كس با ختم عمره، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبح كند)! و هر كه نيافت، سه روز در ايام حج، و هفت‏روز هنگامى كه باز مى‏گرديد، روزه بدارد! اين، ده روز كامل است. (البته) اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد ( اهل مكه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد كه او، سخت‏كيفر است! (196)
5ـ آیۀ مبارکۀ 9 الدهر _الانسان

إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءً۬ وَلَا شُكُورًا (٩)

(و مى‏گويند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام مى‏كنيم، و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهيم! (9)

برای حل این اشکال بعضی از حضرات این طور تلاش کرده اند که امکان ریاء را در روزه رد کرده اند طوریکه در تمام عبادات امکان ریاء موجود است ؛ و این از این جهت که روزه صورت ظاهری ندارد که به نظر مردم آید ؛ بلکه روزه یک راز است بین بنده و معبود.

واضح است که این توجیه باالکل بی اساس و بی بنیاد است ؛ بدین جهت در نماز ریاء است که انسان نماز می خواند لیکن خاص برای الله « ج » نه می خواند ؛ بلکه بدین قصد و نیت که مردم او را مشاهده کنند ؛ بعینیه همین معامله در مورد روزه نیز ممکن است .

صرف نظر از صورت انتهائی آن که انسان روزه دار نباشد و به مردم بگوید که روزه دار است ؛ این دیگر ریاء نیست ؛ فریب و دغل بازی است و صورت مقابل آن در مورد نماز این است که کسی ظاهراً دست بسته به نماز ایستاده باشد اما در عوض سورۀ مبارکۀ فاتحه اشعار عشقی { مولانا صاحب } را بخواند یا نعوذباالله من ذالک ؛ الله « ج » و رسول « ص » را دشنام فرستد .

پس یک نص قطعی از روی حدیث مبارک موجود است که پیامبر « ص » می فرماید :

{ من صلٌی یرائی فقد اشرک و من صام یرائی فقد اشرک و من تصدق یرائی فقد اشرک } رواه احمد

یعنی اینکه نماز خواندن ریائی ؛ روزه دار بودن ریائی و صدقه دادن ریائی ؛ مطابق این حدیث شریف همه شرک اند .

این حدیث قدسی شریف { الصَّوْم لِي وأَنا أَجْزي بِه } در وعظ واعظین محترم بیان می شود و در نوشته های مفکرین جدید و تقریر های آن ها ذکر می گردد اما هنوز به مشکل فهم شده است .

واقعه این است که چون دیگر حقائق لطیف دین مانند عهد الست ؛ وحی ؛ الهام ؛ کشف و رویای صادقه و غیره ؛ حقیقت این حدیث قدسی شریف به اساس رجحانات ماده پرستانه و عقلیت پسندانه منکشف نه شده است و آن اینکه بر موجودیت روح انسانی مستقل با تشخص جداگانه از جسم خاکی و ارتباط و تعلق خصوصی روح انسانی با ذات باری تعالی یا قطعاً معترف نیستند و یا اگر اعترافی در زمینه است در علنی ساختن آن حجاب ها مانع دید حقائق شده اند .

یگانه توجیه و تاء ویل این حدیث شریف این است که :

روزه وسیلۀ تغذیه و تقویۀ روح انسانی است ؛ روحی که با الله « ج » یک تعلق و نسبت خاص دارد و به این معنی که روزه گویا خاص برای الله « ج » است و الله « ج » جزای روزه را بطور خاص می دهد و یا اینکه روزه تقرب الی الله « ج » را سبب می گردد؛ گویا الله « ج » به نفس نفیس جزای آن است .

حقیقت این است که ایجاد و ابداع ارواح انسانی خیلی قبل از تخلیق اجساد انسانی به صورت « جنود مجنده » { مسلم عن ابی هریره « رض » } بوده است و حضرت آدم علیه السلام قبل از تخلیق عالم اجساد ؛ ارواح تمام ذریه اش تا قیام قیامت به صورت مستقل و تشخص جداگانه و آگاهی کامل و با جمله مراتب و امتیازات فی مابین موجود بودند .

بدون فهم و درک این حقیقت ؛ عهد الست { رجوع شود به آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف }را که قرآن مجید باخیلی اهتمام و شد ومد بیان می کند و در ضمن محاسبۀ اخروی حجت مهم قرار داده شده است ؛ یا محض تمثیل و استعاره قرار می گیرد و یا عدۀ از مصنفین خوب ؛  نا دانسته به انتها درجه جملات لغو و مهمل می گویند { رجوع شود به گفتۀ مولانا امین احسن اصلاحی در تدبر قرآن جلد سوم صفحه 394 }

حرف راست و مستقیم این است که این عهد قبل از تخلیق اجساد انسانی در عالم ارواح با ارواح انسانی در تمام و کمال آگاهی و هوش صورت گرفته است و در میدان حشر وقتیکه تمام نسل انسانی دوباره {وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفًّ۬ا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَـٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۭۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَكُم مَّوۡعِدً۬ا (٤٨)

آنها همه در يك صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مى‏شوند; (و به آنان گفته مى‏شود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مى‏كرديد ما هرگز موعدى برايتان قرار نخواهيم داد! (48)}

به صورت « جنود مجنده » در برابر خالق شان قرار می گیرند ؛ همین « عهد الست » به صورت حجت اولی بر خلاف آنها ذکر می گردد { رجوع شود به آیات مبارکۀ 172 و 173 سورۀ مبارکۀ الاعراف }

بدین ترتیب بدون قبول کردن این حقیقت توجیه دیگری ممکن نیست ؛ از روی احادیث متعدد واضح و آشکار است که نبی اکرم « ص » نه صرف اینکه از لحاظ خلقت مقدم بر همه است ؛ بلکه آن حضرت « ص » آنگاه نبی بود که جسم آدم علیه سلام هنوز در مراحل تخلیق و تسویه قرار داشت .

درین سلسله قطع نظر از روایت { اول ما خلق الله نوری } به این دلیل که نزد محدثین کرام مستند نیست ؛ پس توجیه این حدیث شریف چگونه ممکن است که الفاظ مبارک آن چنین است :

عن ابی هریره « رض » قال « قالوا یا رسول الله ! متی وجبت لک النبوه ؟ ؛ قال ؛ و آدم بین الروح و جسد »

از ابوهریره « رض » روایت است که صحابه رضوان الله علیهم از رسول الله « ص » در یافت کردند که یا رسول الله « ص » ؛ نبوت را چه وقت دریافت داشتید ؟ ؛ فرمودند ؛ آن زمان که آدم علیه سلام هنوز در بین روح و جسد بود .{یعنی در جسم آدم علیه سلام هنوز روح دمیده نه شده بود } رواه ترمذی .

واضح است که یک توجیه آن ممکن است و آن اینکه خیلی قبل از تخلیق اجساد انسانی ؛ ارواح انسانی به خلعت وجود آراسته و مشرف شده اند و در بین ارواح انسانی امتیازات مراتب و مناصب همه موجود بودند .

بعد از آن که هیولی جسد خاکی آدم علیه سلام از مراحل تخلیق و تسویه گذر کرد ؛ قابلیت نفخ یا دمیدن روح را دریافت داشت ؛ روح آدم علیه سلام با جسد آدم علیه سلام با نفخ روح یکجا و ملحق شد و مجموعۀ روح و جسد انسانی مسجود ملائک قرار گرفت ؛ به فحوای آیات مبارکۀ 28 و 29 سورۀ مبارکۀ الحجر و آیات مبارکۀ 71 و 72 سورۀ مبارکۀ ص :

وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ إِنِّى خَـٰلِقُۢ بَشَرً۬ا مِّن صَلۡصَـٰلٍ۬ مِّنۡ حَمَإٍ۬ مَّسۡنُونٍ۬ (٢٨) فَإِذَا سَوَّيۡتُهُ ۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ ۥ سَـٰجِدِينَ (٢٩)

و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم. (28)

هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» (29)

إِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةِ إِنِّى خَـٰلِقُۢ بَشَرً۬ا مِّن طِينٍ۬ (٧١) فَإِذَا سَوَّيۡتُهُ ۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ ۥ سَـٰجِدِينَ (٧٢)

و به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى‏آفرينم! (71)

هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد!» (72)

و بعد نوع انسانی به صلب آدم « ع » متعلق کرده شد ؛ چنانچه در ارحام امهات { مادران } اجساد انسانی مراحل تکمیل را می پیماید ؛ در یک مرحلۀ خاص ؛ یک یک روح از جنود ارواح در آن دمیده می شود .

طوریکه در سورۀ مبارکۀ المؤمنون به الفاظ مبارک { خلقاً اخر } تعبیر شده است به گونۀ که صادق المصدوق « ص » از روی آیات مبارکۀ قرآن مجید و حدیث مندرجۀ ذیل بیشتر ما را آگاه می سازد :

1 ـ السجده ؛ آیات مبارکۀ 7 ـ 9 :

ٱلَّذِىٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَىۡءٍ خَلَقَهُ ۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَـٰنِ مِن طِينٍ۬ (٧) ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُ ۥ مِن سُلَـٰلَةٍ۬ مِّن مَّآءٍ۬ مَّهِينٍ۬ (٨) ثُمَّ سَوَّٮٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَـٰرَ وَٱلۡأَفۡـِٔدَةَۚ قَلِيلاً۬ مَّا تَشۡڪُرُونَ (٩)

او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد; و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد; (7)

سپس نسل او را از عصاره‏اى از آب ناچيز و بى‏قدر آفريد. (8)

سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد; و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد; اما كمتر شكر نعمتهاى او را بجا مى‏آوريد! (9)

2 ـ المؤمنون ؛ آیات مبارکۀ 12 ـ 14:

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن سُلَـٰلَةٍ۬ مِّن طِينٍ۬ (١٢) ثُمَّ جَعَلۡنَـٰهُ نُطۡفَةً۬ فِى قَرَارٍ۬ مَّكِينٍ۬ (١٣) ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَـٰمً۬ا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَـٰمَ لَحۡمً۬ا ثُمَّ أَنشَأۡنَـٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَـٰلِقِينَ (١٤)

و ما انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم; (12)

سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن ( رحم) قرار داديم; (13)

سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم; و بر استخوانها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم; پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است! (14)

3 ـ عن ابی عبدالرحمن بن مسعود « رض » قال ؛ حدثنا رسول الله « ص » و هوالصادق و المصدوق { ان احد کم یجمع خلقه فی بطن امه اربعین یوماً نطفه و ثم یکون علقه مثل ذلک ثم یکون مضغه مثل ذلک ثم یرسل الیه الملک فینفخ وفیه الروح } رواه البخاری والمسلم .

از ابو عبدالرحمن بن مسعود « رض » روایت است که حضرت رسول الله « ص » که صادق است و صداقت آن حضرت مسلم و واضح است ؛ فرموده اند که : { هریک از شما در مراحل تخلیق در رحم مادر چهل روز به صورت نطفه می باشید و همین مقدار به صورت علقه و بعد به همین مقدار از روزها به صورت مضغه و بعد یک فرشته فرستاده می شود و در جسدی که هنوز در رحم مادر است ؛ روح می دمد .} به روایت امام بخاری « رح » و امام مسلم « رح »

واضح است که اینجا روح را زندگی معنی کردن مغالطۀ بزرگ و آشکار است زیراکه نه بیضه الانثی { اووم } بی جان است که فاصلۀ طولانی را طی طریق کرده و خود را به رحم رسانده و نه هم نطفه الرجل { سپرم }بی جان استکه در نهایت جوش و خروش حرکت می کند و خود را به « اووم » می رساند و در آن داخل می شود .

دوره های علقه و مضغه هم نشو ونما را نشان می دهند که خود به انتها درجه شور و شدت فعالیت حیاتی را حاکی اند .

لهذا اینجا در ماده یا جسم بی جان دمیدن زندگی بی مفهوم است و اصلاً قابل سؤال نیست ؛ بلکه الحاق روح انسانی است در جسد انسانی که مراحل تخلیق و تسویه را طی می کند .

پس حال بیایم بر سر اصل موضوع مورد بحث :

حقیقت این است که انسان حامل وجود مرکب است که بر دوجزء مشتمل است :

1 ـ وجود حیوانی انسان که مجموعۀ هردو جسم وجان و یا جسد و حیات . { اکثر مردم روح را با حیات و زندگی یکی می گیرند ؛ حالانکه زندگی منحصر به حیوانات نیست ؛ نباتات نیز از نعمت زندگی بر خوردار اند ؛ آن روح ربانی که انسان را از دیگر حیوانات تمایز می بخشد کاملاً چیزی دیگر است .}

2 ـ وجود روحی انسان که به خاطر مجد و شرف ؛ الله « ج » آن را به خود نسبت می دهد { و نفخت فیه من روحی }

تعلق وجود حیوانی با عالم خلق است که عمل تخلیق و تسویه لازماً تدریجی و تکاملی است .

تعلق وجود روحی با { عالم امر } است که در آن ایجاد و ابداع و تکوین همراه با شاٌن { کن فیکونی } است ؛ به فحوای الفاظ مبارک قرآن مجید :

1 ـ آیۀ مبارکۀ 85 سورۀ مبارکۀ بنی اسرائیل

وَيَسۡـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلاً۬ (٨٥)

و از تو درباره «روح‏» سؤال مى‏كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است; و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!» (85)

2 ـ آیۀ مبارکۀ 50 سورۀ مبارکۀالقمر

وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٲحِدَةٌ۬ كَلَمۡحِۭ بِٱلۡبَصَرِ (٥٠)

و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن! (50)

3 ـ آیۀ مبارکۀ 82 سورۀ مبارکۀ یسین

إِنَّمَآ أَمۡرُهُ ۥۤ إِذَآ أَرَادَ شَيۡـًٔا أَن يَقُولَ لَهُ ۥ كُن فَيَكُونُ (٨٢)

فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‏گويد: «موجود باش!»، آن نيز بى‏درنگ موجود مى‏شود! (82)

مزید بر آن :

رجحانات و ترجیحات وجود حیوانی به طرف عالم سفلی است و پرواز وجود روحی به طرف عالم بالا و علوی ؛ یکی باالقوه در حکم { اسفل السافلین و مقام اصلی دیگری اعلی { علیین } است یکی خاکی الاصل است و مصداق { کل شی یرجع الی اصله } و تصویر مکمل { و لکنه اخلد الی الارض } سورۀ مبارکۀ الاعراف آیۀ مبارکۀ 176 .

و دیگری نوری الاصل و مایل پرواز جانب مرکز خود یعنی همیشه مائل و متوجه عالم بالا .

یکی خالصاً در سطح حیوانات و دیگری بالاتر از مراتب فرشتگان .

به قول شیخ سعدی « رح » :

آدمی زاده طرفه معجون است                از فرشته سرشته و زحیوان

گویا هردو با هم متصادم و متضاد اند ؛ چنانچه قوت یکی اضمحلال دیگری است و تقید بر یکی آزادی دیگری است ؛ چنانچه با تسکین مکمل تقاضاهای بطن و فرج و کثرت آرام و استراحت ؛ روح به طرف اضمحلال می گراید ؛ حتی اینکه آن وقت فرا می رسد که جسد خاکی انسان گشت و گذار می کند ؛ خورد و نوش می کند در حالیکه روحش لاغر و نحیف و کمزور ؛ نفس زنان مضمحل می شود و جسد انسانی قفس و قبر تمام عیار برای روح انسانی می گردد .

به فحوای الفاظ مبارک قرآن مجید :

1 ـ آیۀ مبارکۀ 80 سورۀ مبارکۀ النمل

إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ (٨٠)

مسلما تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى كران را هنگامى كه روى برمى‏گردانند و پشت مى‏كنند فراخوانى! (80)

2 ـ آیۀ مبارکۀ 52 سورۀ مبارکۀ الروم

فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ (٥٢)

تو نمى‏توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند! (52)

3 ـ آیۀ مبارکۀ 4 سورۀ مبارکۀ المنافقون

رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ كَأَنَّہُمۡ خُشُبٌ۬ مُّسَنَّدَةٌ۬ۖ يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡہِمۡۚ هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَـٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ (٤)

هنگامى كه آنها را مى‏بينى، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد; و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى; اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده‏اند! هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند; آنها دشمنان واقعى تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟! (4)

افسوس است که در عصر حاضر از نقطۀ نظر تسلط تفکر ماده پرستانه ؛ تشخص جداگانۀ روح و جسم و متضاد و متصادم بودن جسم و روح در تقاضاها و خواهشات ؛ درک و فهم آن را عوام که اصلاً ندارند بلکه خواص هم به این درک نه رسیده اند ؛ حتی اینکه مفکرین جدید اسلام ؛ این حقیقت کبری را به طرز استهزا و استحقار ذکر می کنند ؛ چنانچه یک مفکر بزرگ اسلام { مولانا ابولاعلی مودودی « رح » } در یک نشریۀ تحت عنوان « نظام روحانی اسلام » می فرماید : { به طور عام تصوری که در مورد فلسفه و دین وجود دارد آن این است که روح و جسم را ضد همدیگر می دانند و هردو را به عالم جدا ارتباط می دهند ؛ تقاضا های هردو با هم جدا ؛ بلکه با هم مخالف اند ....... نقطۀ نظر اسلام یا طرز دید اسلام درین معامله نسبت به تمام مذاهب و ادیان فرق دارد . }

درین ضمن ایشان که دو صورت انتهائی یعنی « دنیا پرستی » و « ترک دنیا » را تردید کرده اند ؛ اصولاً کاملاً درست است لاکن حیرت است که عطف توجه به این حقیقت تاریخی نه شده است که در تاریخ انسانی وجود دو انتها بجای خود ثبوت این حقیقت است که سازندۀ شخصیت انسانی دو قوۀ کاملاً با هم متضاد و مخالف اند که همیشه در تضاد و تخاصم و کشمکش دایمی قرار دارند ؛ چنانچه گاهگاهی نسبت به همدیگر سبک و سنگین می شوند .

و اقبال لاهوری از آن گاهی به سوزوساز رومی و گاهی به پیچ و تاب رازی ذکر می کند .

بدون شک اسلام می خواهد در بین هردو توازن ایجاد کند و عدم توازن را اسلام هرگز نه می پسندد ؛ لاکن ایجاد توازن به جای خود دلیل واضح و قاطع تضاد و تخاصم جسم و روح و تقاضا های متقابل و متبائن شان است؛ به قول شا عر :

در میان قعر دریا تخته بندم کرده ای

باز می گوئی دامن تر مکن هوشیار باش

حقیقت این است که با این غلطی فکر و نظر در دین ؛ کل عمارت دین کج می شود ؛ چنانچه مراد از روح زندگی باشد ؛ پس دین هم تنها یک نظام حیات باقی می ماند و از مذهب راهی به سوی لا مذهبیت گشوده می شود ؛ آنجا که حقایق لطیف خارج از بحث باشد .

خشت اول چون نهد معمار کج

تا ثریا می رود دیوار کج

به طرف یک حقیقت توجۀ مزید فرمائید :

جسم انسانی یا وجود حیوانی انسان خاکی الاصل است چنانچه تمام ضروریاتش و ذرایع تغذیه و تقویۀ آن از زمین حاصل می شود .

روح انسانی قدسی الاصل « امر رب » است ؛ لهذا تغذیه و تقویۀ آن و هم ضروریاتش همه از کلام ربانی تکمیل و پوره می شود ؛ طوریکه قرآن مجید از آن به روح تعبیر می کند { اینجا توجه به این حقیقت شود که در قرآن مجید گاهی به آورندۀ وحی « روح القدس » نام داده شده است و گاهی « روح الامین » ؛ قلب که در اصل به منزلۀ شاه درۀ شهر روح است ......... }

از روی آیات قرآن مجید :

1 ـ آیۀ مبارکۀ 52 سورۀ مبارکۀ الشوری

وَكَذَٲلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحً۬ا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِى مَا ٱلۡكِتَـٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَـٰنُ وَلَـٰكِن جَعَلۡنَـٰهُ نُورً۬ا نَّہۡدِى بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَہۡدِىٓ إِلَىٰ صِرَٲطٍ۬ مُّسۡتَقِيمٍ۬ (٥٢)

همان گونه (كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را بفرمان خود وحى كرديم; تو پيش از اين نمى‏دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى); ولى ما آن را نورى قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى‏كنيم; و تو مسلما به سوى راه راست هدايت مى‏كنى. (52)

2 ـ آیۀ مبارکۀ 15 سورۀ مبارکۀ المؤمن

رَفِيعُ ٱلدَّرَجَـٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِى ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ (١٥)

او درجات (بندگان صالح) را بالا مى‏برد، او صاحب عرش است، روح (مقدس) را به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد القاء مى‏كند تا (مردم را) از روز ملاقات ( روز رستاخيز) بيم دهد! (15)

3 ـ آیۀ مبارکۀ 2 سورۀ مبارکۀ النحل

يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَـٰٓٮِٕكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۤ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُ ۥ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّآ أَنَا۟ فَٱتَّقُونِ (٢)

فرشتگان را با روح بفرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مى‏كند; (و به آنها دستور مى‏دهد) كه مردم را انذار كنيد; (و بگوييد:) معبودى جز من نيست; از (مخالفت دستور) من، بپرهيزيد! (2)

خوب باید دانسته شود که رمضان المبارک مشتمل بر دو پروگرام یا برنامه است :

1 ـ صیام یا روزۀ روز

2 ـ قیام شب یا قرائت و استماع قرآنکریم

گرچه برنامۀ اولی فرض است و برنامۀ دومی به ظاهر « نفل » ؛ اما به اشاره و کنایۀ قرآنکریم و احادیث نبوی « ص » جزء لاینفک رمضان المبارک است .چنانچه قرآنکریم وضاحت فرموده است که برای روزه ؛ ماه مبارک رمضان اختصاص داده شده است زیرا که درین ماه مبارک قرآنکریم نازل شده است ؛ گویا این جشن سالانۀ قرآنکریم است .

شَہۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدً۬ى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَـٰتٍ۬ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَہِدَ مِنكُمُ ٱلشَّہۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن ڪَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ۬ فَعِدَّةٌ۬ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِڪُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِڪُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُڪۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُڪَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَٮٰكُمۡ وَلَعَلَّڪُمۡ تَشۡكُرُونَ (١٨٥)

ماه رمضان; ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم ، و نشانه‏هاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن كس كه بيمار يا در سفر است، روزهاى ديگرى را به جاى آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد; و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده، بزرگ بشمريد; باشد كه شكرگزارى كنيد! (185)

و در احادیث کاملاً واضح کرده شده که در ماه مبارک رمضان صیام و قیام لازم و ملزوم همدیگر اند ؛ چنانچه :

1 ـ امام بیهقی « رح » ضمن ذکر فضیلت ماه مبارک رمضان ؛ خطبۀ آن حضرت « ص » را در { شعب الایمان } ذکر کرده که الفاظ آن چنین است :

{ جعل الله صیامه فریضه و قیام لیله تطوعاً }

گویا قیام اللیل اگرچه تطوع « نفل » است اما به هر حال از جانب الله «ج » است .

2 ـ بخاری « رح » و مسلم « رح » هردو از حضرت ابی هریره « رض » روایت می کنند که رسول الله « ص » ار

شاد فرموده اند :

1219- وعنْ أَبي هُرَيرةَ رضيَ اللَّه عنه، عن النَّبِيِّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم قال: « مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِيمَاناً واحْتِسابا، غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذنْبِهِ » متفقٌ عليه

1187- عنْ أَبي هُريرةَ رَضِي اللَّه عنْهُ أَنَّ رَسُول اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم قال: « منْ قام رَمَضَانَ إِيماناً واحْتِساباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ » متفقٌ عليه.

1187- از ابو هريره رضی الله عنه روايت است که:

رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: کسی که قيام رمضان را از روی ايمان و اخلاص بجای آورد، گناهان گذشته اش آمرزيده می شود.

1188- وَعنْهُ رَضِيَ اللَّه عَنْه، قَال: كانَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم يُرَغِّبُ في قِيَامِ رَمَضَانَ مِنْ غيْرِ

أَنْ يَأْمُرَهُمْ فِيه بعزيمة، فيقُول: « مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِيماناً واحْتِسَاباً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّم مِنْ ذَنْبِهِ » رواه مُسْلِم

کسی که با ایمان و احتساب روزۀ ماه مبارک رمضان را می گیرد گنا هان سابقۀ او بخشیده می شود و کسی که شب ها در ماه مبارک رمضان با ایمان و احتساب قیام می کند { نماز نوافل می خواند } گناهان سابقه اش بخشیده می شود .

3 ـ امام بیهقی « رح » در { شعب الایمان } از حضرت عبدالله ابن عمرو ابن العاص « رض » روایت می کند که آنحضرت « ص » فرموده اند :

{ الصیام و القرآن یشفعان العبد ؛ یقول الصیام ای رب انی منعته الطعام و الشهوات بالنهار فشفعنی فیه و یقول القرآن منعته النٌوم باللیل فشفعنی فیه ؛ فیشفعان }

صیام « روزه » و قرآنکریم در حق بندۀ مؤمن شفاعت یا سفارش می کنند ؛ روزه می گوید :

ای رب من اورا از طعام و شهوات در روز مانع شدم ؛ پس در حق او سفارش مرا قبول فرما ؛ و قرآنکریم می گوید :

من اورا از خواب شبانه مانع شدم ؛ پس در حق او سفارش یا شفاعت مرا قبول فرما ؛ سفارش یا شفاعت هردو قبول می شود .

و حال بر حکمت های صوم رمضان توجه و غورکنید !

با در نظر داشت حقایق متذکرۀ بالا ؛ غایت و هدف اصلی صیام و قیام رمضان المبارک در یک جمله اینطور فهمیده میشود که :

صوم یا روزه سبب میگردد که جسم حیوانی انسان ضعیف

شود و وجود روحی برجسته گردد { این به این معنی است که غرایز انسانی ؛ درین ریاضت و تمرین سالانه به نقطۀ اعتدال می رسند و در برابر خواست های روحی کاملاً تسلیم می شوند ؛ که این خواست ها هدایت غرایز را نیز در بر دارد }.

و از جانب دیگر در قیام اللیل نزول روح پرور کلام ربانی { یعنی به فهم آمدن قرآن کریم به فهم انسانی } تغذیه و تقویۀ روح را سبب می گردد ؛ و این مرحله ایست که عظمت کلام ربانی کماحقه بر آن منکشف می شود و هم چنان و به خوبی احساس می کند که سیری آن ؛ گرسنگی رمضان و آسودگی آن ؛ تشنگی رمضان و همینگونه علاج هم و غم و درمان دردهایش در تمرین و ریاضت رمضان المبارک نهفته است .

و همینگونه است که با تقویۀ مجدد روح انسانی و حصول توانائی پرواز به قرب الی الله و تشدید این حالت در اثر اشتغال به دعا و مناجات که اصل عبادت روح است و سبب هدایت انسان ؛ چناچه که در احادیث شریف آمده است که { الدعا ء مخ العباده } و { الدعاء هو العباده }و بنابرین قرآنکریم در آیات مبارکۀ 183 ـ 187 غایات و اهداف رمضان المبارک را بیان می دارد :

يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡڪُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِڪُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ (١٨٣) أَيَّامً۬ا مَّعۡدُودَٲتٍ۬ۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ۬ فَعِدَّةٌ۬ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ ۥ فِدۡيَةٌ۬ طَعَامُ مِسۡكِينٍ۬ۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرً۬ا فَهُوَ خَيۡرٌ۬ لَّهُ ۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٌ۬ لَّڪُمۡۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ (١٨٤) شَہۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدً۬ى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَـٰتٍ۬ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَہِدَ مِنكُمُ ٱلشَّہۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن ڪَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ۬ فَعِدَّةٌ۬ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِڪُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِڪُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُڪۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُڪَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَٮٰكُمۡ وَلَعَلَّڪُمۡ تَشۡكُرُونَ (١٨٥) وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِى وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ (١٨٦) أُحِلَّ لَڪُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآٮِٕكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٌ۬ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٌ۬ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّڪُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَڪُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٔـٰنَ بَـٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا ڪَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَـٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَـٰكِفُونَ فِى ٱلۡمَسَـٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ كَذَٲلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَـٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ (١٨٧)

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد; تا پرهيزكار شويد. (183)

چند روز معدودى را (بايد روزه بداريد!) و هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد تعدادى از روزهاى ديگر را (روزه بدارد) و بر كسانى كه روزه براى آنها طاقت‏فرساست; (همچون بيماران مزمن، و پيرمردان و پيرزنان،) لازم است كفاره بدهند: مسكينى را اطعام كنند; و كسى كه كار خيرى انجام دهد، براى او بهتر است; و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانيد! (184)

(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است; ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم ، و نشانه‏هاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن كس كه بيمار يا در سفر است، روزهاى ديگرى را به جاى آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد; و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده، بزرگ بشمريد; باشد كه شكرگزارى كنيد! (185)

و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند، تا راه يابند (و به مقصد برسند)! (186)

آميزش جنسى با همسرانتان، در شب روزهايى كه روزه مى‏گيريد، حلال است. آنها لباس شما هستند; و شما لباس آنها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد). خداوند مى‏دانست كه شما به خود خيانت مى‏كرديد; (و اين كار ممنوع را انجام مى‏داديد;) پس توبه شما را پذيرفت و شما را بخشيد. اكنون با آنها آميزش كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نماييد! و بخوريد و بياشاميد، تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد! سپس روزه را تا شب، تكميل كنيد! و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته‏ايد، با زنان آميزش نكنيد! اين، مرزهاى الهى است; پس به آن نزديك نشويد! خداوند، اين چنين آيات خود را براى مردم، روشن مى‏سازد، باشد كه پرهيزكار گردند! (187) دردهایش در تمرین و ریاضت رمضان نهفته است .

با تلاوت آیات مبارکۀ ذکر شده در بالا در می یلبیم که :

1 ـ ذکر مجرد مشروعیت صوم و ذکر احکام ابتدائی و بیان غرض و غایت آن به الفاظ مبارک « لعلکم تتقون» .

2 ـ بیان فرضیت و احکام تکمیلی صوم رمضان و دوگونه ذکر ثمرات و نتایج آن :

الف ـ در الفاظ مبارک « وَلِتُڪَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَٮٰكُمۡ وَلَعَلَّڪُمۡ تَشۡكُرُونَ »

بیان کبریائی الله « ج » و شکرگزاری از الله « ج » است

ب ـ در الفاظ مبارک { وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِى وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ (١٨٦) }

مفهومی است که انسان را متوجه قرب الی الله « ج » می سازد و مشغول دعا و محو در مناجات .

الغرض : اصل هدف و غایت صیام و قیام ماه مبارک رمضان این است که روح انسانی از تسلط و غلبۀ بهیمیت و سرکشی غرایز نجات حاصل کند { به مرحلۀ رشد نائل آید } ؛ گویا حیات تازه حاصل کند و با تمام قوت و ذوق و شوق به طرف رب خود متوجه گردد .

حال بار دیگر فکر کنید که این روح انسانی چیست ؟

قسمی که قبلاً واضح شد این { امر ربی } هم است و { جلوۀ ربانی } هم ؛ یعنی اینکه با وجود تشخص جداگانه خود به جایگاه صدور خود متعلق است .

عارف رومی :

اتصالی بی تکیف بی قیاس

هست رب الناس را با جان ناس

گویا قلب انسانی نشیمنگاه روح ربانی { همان روح که نفخ می شود ؛ روحی که مخلوق شاٌن « کن فیکونی » الله « ج » است } است و این مکین { باشنده } اتصال مستقیم با ذات الله « ج » دارد و این است آن امانت بزرگ و عظیم که بار گران آن را نه سماوات تحمل کرد و نه ارض و جبال ؛ لاکن در تقسیم به حصۀ انسان ظلوم و جهول اراده شد که برسد .

به فحوای آیۀ مبارکۀ 72 سورۀ مبارکۀ الاحزاب :

إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَـٰوَٲتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَہَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡہَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَـٰنُۖ إِنَّهُ ۥ كَانَ ظَلُومً۬ا جَهُولاً۬ (٧٢

ما امانت (تعهد، تكليف،) را بر آسمانها و زمين و كوه‏ها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند; اما انسان آن را بر دوش كشيد; او بسيار مکدرو جاهل بود (72)

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعۀ فال بنام من دیوانه زدند

و از این جهت است که از روی یک حدیث شریف قدسی که مکین قلب مؤمن ذات الهی است { ما وسعنی ارضی و لا سمائی و لاکن وسعنی قلب عبدی المؤمن } احیاء العلوم الدین ؛ امام الغزالی جلد 3 صفحه 14 .

من نه گنجم در زمین و آسمان

لیک گنجم در دل مؤمن عیان

مگر آیا کاملاً درست نیست این قول مبارک که { الصوم لی و انا اجزی به }

تزکیه و تطهیرنفس و تغذیه و تقویه روح که با ذات ربانی اتصال دارد حاصل صوم رمضان المبارک است ؛ لهذا روزه یا صوم خاص برای الله « ج » است ؛ این حدیث قدسی اگر اینطور معنی شود که الله « ج » جزای آنرا می دهد و یا اینکه الله « ج » جزای آن است ؛ فرقی نه می کند ؛ و الله « ج » می بیند بندۀ را که به خلوص نیت متوجه الله « ج » است ؛ الله « ج » نیز با کمال شفقت و عنایت به آن بندۀ خود نگاه می کند .

{ در دو مورد اخیر جزوۀ حاضر احادیث شریف که با آن موارد مطابقت داشته باشند در دسترس نبودند ؛ بناً از ترجمۀ آن موارد خود داری نمودم امید که عذر بنده پذیرفته شود }
برای معلومات بیشتر ؛ ارجاع به بخش سوم { صلح و جنگ ؟ « هبوط » }.


قابل توجه :
یاداشتی ضروری از مترجم { عبدالبصیر صهیب صدیقی }


در آخیر این بحث خواستم تا به دو مورد اساسی کمی بیشتر وضاحت داده شود تا راه های استنباط نادرست و انحرافی


مسدود ساخته شود و ازین جهت ضروری به نظر رسید تا به آن بپردازیم که غبارتند از :


1 ـ روح الله « ج »


توجه خوانندگان محترم را درین مورد مجدداً به برخی از آیات مبارکۀ قرآن مجید معطوف می دارم .


الف ـ آیۀ مبارکۀ 9 سورۀ مبارکۀ السجده :


ثُمَّ سَوَّٮٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَـٰرَ وَٱلۡأَفۡـِٔدَةَۚ قَلِيلاً۬ مَّا تَشۡڪُرُونَ (٩)


سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد; و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد; اما كمتر شكر نعمتهاى او را بجا مى‏آوريد! (9)


ب ـ آیۀ مبارکۀ 29 سورۀ مبارکۀ الحجر


فَإِذَا سَوَّيۡتُهُ ۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ ۥ سَـٰجِدِينَ (٢٩)


هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد!» (29)


ج ـ آیۀ مبارکۀ 92 سورۀ مبارکۀ الانبیا


وَٱلَّتِىٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَـٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَايَةً۬ لِّلۡعَـٰلَمِينَ (٩١)


و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت; و ما از روح خود در او دميديم; و او و فرزندش ( مسيح) را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم! (91)


د ـ آیۀ مبارکۀ 43 سورۀ مبارکۀ الاعراف


وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَـٰلِحً۬اۗ قَالَ يَـٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَڪُم مِّنۡ إِلَـٰهٍ غَيۡرُهُ ۥۖ قَدۡ جَآءَتۡڪُم بَيِّنَةٌ۬ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَـٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَڪُمۡ ءَايَةً۬ۖ فَذَرُوهَا تَأۡڪُلۡ فِىٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٍ۬ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ۬ (٧٣)


و به سوى (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده: اين «ناقه‏» الهى براى شما معجزه‏اى است; او را به حال خود واگذاريد كه در زمين خدا (از علفهاى بيابان) بخورد! و آن را آزار نرسانيد، كه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت! (73)


ر ـ آیۀ مبارکۀ 125 سورۀ مبارکۀ البقره


وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةً۬ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنً۬ا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٲهِـۧمَ مُصَلًّ۬ىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٲهِـۧمَ وَإِسۡمَـٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِىَ لِلطَّآٮِٕفِينَ وَٱلۡعَـٰكِفِينَ وَٱلرُّڪَّعِ ٱلسُّجُودِ (١٢٥)


و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم! و (براى تجديد خاطره،) از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد! و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه: «خانه مرا براى طواف‏كنندگان و مجاوران و ركوع‏كنندگان و سجده‏كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد!» (125)


درین آیات مبارکه دوچیز واضح اند و آن اینکه :


1 ـ وقتیکه الله « ج » چیزی را به خود نسبت می دهد ؛ تاءکید بر خالقیت الله « ج » و مخلوقیت مخلوقی است که به الله « ج » نسبت داده شده است .


2 ـ اعطای مجد و شکوه به مخلوقی که به الله « ج » نسبت داده شده است .


اما در رابطه با روح ؛ هیچگاهی از این آیات مبارکه استنباط نه می شود که روح جزء ذات خالق باشد و داشتن اینگونه عقیده شرک واضح و آشکار است و در تضاد با تعالیم قرآن مجید و احادیث نبوی « ص » .


ارواح مخلوقاتی از مخلوقات الله « ج » اند که در مناصب و مراتب متفاوت از همدیگر به « امر رب » خلق شده اند.


به گونۀ که مسیحیت اعتقادشان در مورد الله « ج » به حیث روح { غیر مادی } است اسلام مقدس اینگونه اعتقاد ندارد ؛ دین مقدس اسلام نه به تجسیم الله « ج » اعتقاد دارد و نه الله « ج » را روح فاقد شکل و صورت می داند .


پس نه می توان گفت که روح بنابر عقاید برخی متصوفین غیر مخلوق است و دوباره به اصل خود بر می گردد .


بلکه مخلوق است و با ذات الله « ج » در رابطه .


نا گفته نباید گذاشت که بین روح و نفس فرق اساسی نیست و وقتیکه روح در مراتب خود در رابطه با جسد ذکر می گردد به « نفس » از آن یاد شده است .

2 ـ عدم گنجایش زمین و آسمان برای الله « ج » :


از روی یک حدیث شریف قدسی که مکین قلب مؤمن ذات الهی است { ما وسعنی ارضی و لا سمائی و لاکن وسعنی قلب عبدی المؤمن } احیاء العلوم الدین ؛ امام الغزالی جلد 3 صفحه 14 .


این حدیث شریف راه رابرای این هموار نه می کند که قبول کنیم و یا استنباط کنیم که { الله « ج » در من است } و اگر چنین قبول کنیم هم نادرست است و هم شرک است .


و نادرستی آن از این جهت است که اگر مکین { باشندۀ قلب مؤمن } الله « ج » است و جایگاه  قلب مؤمن { زمین و آسمان } است ؛ پس خود الله « ج » مکین یا باشندۀ زمین و آسمان شده می تواند یعنی اینکه بگویم که « الف » در بین « ب » جا دارد و « ب » در « د » جا دارد پس « الف » باید در « د » باشد .


وقتی به این نتیجه می رسیم هم با خود نص حدیث شریف در تضاد قرار می گیرد و هم با عقیدۀ توحیدی اسلام در تضاد واقع می شود .


از این حدیث شریف و امثال آن فقط به این فهم می رسیم که بین روح نفخ شده و الله « ج » ارتباط وجود دارد و اصلی ترین اعتقاد توحیدی این است که الله « ج » منزه است از آن که مکین یا باشندۀ مخلوق خود باشد .

بر گرفته از کتاب { عقیده } تاءلیف بلال فلیپ




Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی


حدیث قدسی :

الصوم لي وأنا أجزي به



 
رمضان المبارک به همه مبارک

صلح و جنگ ؟ 3

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

صلح و جنگ ؟ 3



نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی
 11August 2010

هبوط :

وقتی هبوط میگویم مراد ما از آن ؛ اسکان گزینی و اسکان پذیری حضرت آدم علیه السلام و حضرت حوا سلام علیها و خانوادۀ بشری بر اساس شناخت و آگاهی و مطابق به آن شناخت و آگاهی زندگی کردن ؛ در زمین است .

هبوط آغاز تاریخ انسانی خانوادۀ بشر است که با مفاهیم شناخت توحیدی و جبر های اخلاقی ؛ حقوقی هم راه است و در اتصال با گذشتۀ تاریخی و زمانمندی که در عمومیت ارجاعی قابل درک و قهم است ؛ می باشد .

الله تبارک و تعالی از خصوصیت عمدۀ این زندگی در آیۀ مبارکۀ 24 سورۀ مبارکۀ الاعراف چنین آگاهی می دهد :

قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ۬ۖ وَلَكُمۡ فِى ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرٌّ۬ وَمَتَـٰعٌ إِلَىٰ حِينٍ۬ (٢٤)

رمود: «(از مقام خويش،) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعض ديگر، دشمن خواهيد بود! (شيطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيله بهره‏گيرى تا زمان معينى خواهد بود.» (24)

اگر در این آیۀ مبارکه بیشتر دقیق شویم و بر مفهوم دشمنی ترکیز کنیم در می یابیم که زندگی انسان سمت و سو و جهت های دارد که زمینۀ تبارز دشمنی ها اند که جمعاً به دو گونه قابل درک و فهم اند که عبارتند از :

1 ـ دشمنی های که بر خود خواهی ها و حذف دیگران ابتناء دارند و دیگران آنگاه امکان بودن در صحنه دارند که اثراتی در ابقاء داشته باشند که از آن می توان به صلح مصلحتی تعبیر کرد و این صلح مصلحتی در زمینه های قوت و ضعف و در مناسبات اشتراک منافع شکل می گیرد که بر قانون مندی های ضعیف استوار است و هر آن و هر لحظه شکننده است و فاقد روحیۀ ایثار و فداکاری است و از جانب دیگر حضور سازمان یافته در میدان نبرد یا تنازع بقاء است که قرار داد این صلح مصلحتی در طول تاریخ به خون دیگران نوشته شده است ؛ دیگرانی که با منافع دیگران ضدیت دارند .

2 ـ دشمنی های که بر پایۀ تضاد و تخاصم خیرات و شرور ابتناء دارند ؛ همان طوریکه خیرات بخشی از نظام خلقت اند ؛ شرور نیز بخشی از نظام خلقت اند و بین خیرات و شرور کشمکش دایمی وجود دارد و این است مفهوم تاریخی زندگی بشر در کرۀ زمین و در متن حوادث تاریخی .

یعنی اینکه انسان می خواهد بناء به خواست الله عزوجل ثابت سازد که موجود افضل اخلاقی است و شیطان بر اساس چلینجی که با الله عزوجل داده است می خواهد ثابت سازد که انسان فاقد هرگونه فضیلت و شرافت است و اینجاست که صحنه آرائی این دوشمنی با آنکه خون آلود است از جانب انسان اخلاقی و ارزشی ؛ قانون مند و بر موازین عدالت تنظیم شده که تلاشی است در جهت صلح پایدار ؛ صلحی که قانون مند است و مسلماً رفاه گستر است و آسایش را نصیب جامعۀ انسانی می سازد .

قبل از شناخت دشمنی در دو کتگوری ؛ ضروری است تا از انسان تعریف دقیق داشته باشیم و وقتی به تعریف دقیق از انسان دست یافتیم آنگاه می توانیم که روابط خصمانۀ انسان را در دو کتگوری تبیین و تشریح کنیم که این خود پایه و اساس است برای شناخت مفاهیم صلح و جنگ و از این جهت است که قبل از همه در مورد شناخت پدیده های صلح و جنگ ؛ ما به انسان شناسی اهمیت می دهیم و به آن اهتمام می ورزیم .

اگر بر تعریفی که از انسان در قرآن مجید و آحادیث نبوی «ص » شده توجه عمیق نمایم در می یابیم که انسان دارای دو نوع وجود یا اگزیستانس Existanceاست .

وجود یا اگزیستانس یعنی آنچه از خود بیرون می شود و خود را متجلی می سازد تا به درک و فهم آید یا به عبارۀ دیگر « قرار گرفتن بیرونی » است که به « تقرر ظهوری » ؛ « قیام ظهوری » و « قیام صدوری » نیز ترجمه شده است .

وقتیکه می گویم انسان دو نوع وجود دارد به این مفهوم است که :

الف ـ وجود روحی با ماهیت اخلاقی

ب ـ وجود جسمی با مجموع غرایز

وجود روحی انسان از عالم امر است و ظهورش در عرصۀ وجود با امر بودن و تحقق آن «کن فیکون » است و زمان مند نیست و از عدم به هست آمدن است در حالیکه وجود جسمی و غریزی انسان از عالم خلق است ؛ عالم خلق ؛ یعنی چیزی از چیزی ساخته شدن ؛ که تدرج و زمانمندی ؛ تکامل و ارتقاء را نشان می دهد .

آیات مبارکۀ متعددی در قرآن مجید بر وجود روحی انسان به حیث یک وجود مستقل دلالت دارند و هم چنان در احادیث پامبر « ص » احادیثی درین مورد وجود دارند که وجود روحی مستقل انسان را اثبات می کنندکه به گونۀ مثال از آن می توان چنین ذکر کرد :

آیۀ مبارکۀ 11 سورۀ مبارکۀ غافرمی فرماید :

قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٍ۬ مِّن سَبِيلٍ۬ (١١)

آنها مى‏گويند: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى; اكنون به گناهان خود معترفيم; آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟» (11)

و هم چنان آیۀ مبارکۀ 172 سورۀ مبارکۀ الاعراف می فرماید :

وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِىٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَہُمۡ وَأَشۡہَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِہِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰۛ شَهِدۡنَآۛ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَـٰمَةِ إِنَّا ڪُنَّا عَنۡ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ (١٧٢)

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت; و آنها را گواه بر خويشتن ساخت; (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم; (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»! (172)

و هم چنان حدیث مبارک { کنت نبیاً و آدم بین الماء و تین } بیانگر اثبات وجود مستقل روحی انسان اند .

ارواح انسانی که قبل از وجود جسمی و غریزی انسان خلق شده اند و نسل در نسل در یک ترکیب حکیمانۀ الله عزوجل با وجود جسمی انسان یک جا می شوند ؛ آیه های مبارکۀ 12 ـ 14 سورۀ مبارکۀ المومنون آن را چنین بیان می دارند :

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن سُلَـٰلَةٍ۬ مِّن طِينٍ۬ (١٢) ثُمَّ جَعَلۡنَـٰهُ نُطۡفَةً۬ فِى قَرَارٍ۬ مَّكِينٍ۬ (١٣) ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةً۬ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَـٰمً۬ا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَـٰمَ لَحۡمً۬ا ثُمَّ أَنشَأۡنَـٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَـٰلِقِينَ (١٤)

و ما انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم; (12)

سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن ( رحم) قرار داديم; (13)

سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم; و بر استخوانها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم; پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است! (14)

در آیۀ مبارکۀ 14 { ثم انشاء نه خلقاً ء اخر }مرحلۀ نو و متفاوت خلقت شاکلۀ انسانی است و این مرحله ایست که روح انسانی در جسم انسان دمیده می شود یعنی مرحلۀ یکجائی وجود روحی و جسمی انسان در یک ترکیب حکیمانه و خیلی ظریف .

هم چنان در حدیثی مبارک که حضرت عبدالله بن مسعود « رض » روایت می کند دوره های جنینی چنین تشریح شده اند :

دوره های نطفه ؛ علقه و مضغه هر کدام چهل روز « 40 روز » که جمعاً صدو بیست روز « 120 روز » یعنی چهارماه را در بر می گیرند و در خلقت بعدی اتصال ارواح انسانی است ؛ که از قبل خلق شده اند و بناء بر حدیث پیامبر « ص » به صورت « جنود مجنده » وجود دارند که به وسیلۀ فرشته به امر پروردگار عالم در جسم جنین دمیده می شوند و شاکلۀ انسانی با آگاهی های فطری شکل میگیرد زیرا که وجود روحی وجود آگاه است و انسانیت انسان منحصر به آن است .

از همین جهت است که در شریعت اسلامی ؛ سقط جنین بعد از چهار ماه بدون عذر معقول ممنوع است و ارتکاب آن قتل محسوب می شود .

پس Existance اگزسیتانس یا وجود روحی انسان با آگاهی های قبلی و پیشین و Existance جسمی با مجموعۀ غرایز انسانی در یک ترکیب واحد بنام انسان یا بشر از خود بیرون می شوند و یا اینکه خود را متجلی می سازند .

و در این ترکیب مشاهده می شود که انسانیت انسان ؛ جایگاه سه نوع نفس است که عبارتند از :

1 ـ نفس اماره به سؤ { اثبات کنندۀ وجود جسمی و غریزی انسان }

2 ـ نفس لوامه { اثبات کنندۀ وجود روحی مستقل انسان }

3 ـ نفس مطمئنه { اثبات کنندۀ وجود روحی مستقل انسان }

تجربۀ تاریخی زندگی انسانی نشان می دهد که همسوئی غرایز انسانی با آگاهی های فطری تعادل فردی و اجتماعی را سبب می گردد و عدم همسوئی غرایز انسانی با آگاهی های فطری ؛ زندگی انسانی را به افراط و تفریط می کشاند و از این جاست که ما می توانیم به تفکیک عمل انسانی به خوب و بد بپردازیم و آن را دسته بندی کنیم به گونۀ که اعمال زشت و بد از خواست های غریزی انسان صادر می شود و اعمال نیک از فطرت سالم انسان که همان وجود روحی انسان است پروانۀ صدور می یابد .

و این به این معنی است که انسان دوگونه از خود به سوی هستی بیرون می شود و در درک و فهم دیگر هستندگان هم سنخ و هم مرتبه متجلی می شود که حسب ذیل اند :

1 ـ بیرون شدن و تجلی فطری

2 ـ بیرون شدن یا تجلی غریزی

در بیرون شدن مورد اول یا تجلی فطری ؛ تعریف انسان اخلاقی ؛ ارزشی و قانونمند است که حیات و بقای غرایز را نیز در حالت تعادل ضمانت می کند و بر معیار های مشخصی ابتناء دارد .

و اما بیرون شدن یا تجلی غریزی انسان شباهت با دیگر حیوانات دارد که جهان من ؛ من و نفسی ؛ نفسی است و این بیرون شدن یا تجلی فاقد ارزش های اخلاقی ؛ و قانونمندی های معیاری برای زندگی انسانی است و اگر در برخی موارد قانونمندی های هم مشاهده می شود ؛ شکننده و نسبی است ؛ نه یایدار و دایمی .

دو صفتExistance که عبارتند از :

1 ـ اگزیستانسیل existenzielle

2 ـ اگزستانسیال existanziall

این دو صفت وجود ؛ در مورد انسان ؛ تجلی تصمیم و بودن بودنی انسان اند .

اگزیستانسیل بیانگر تصمیم چگونه بودن انسان است ؛ در حالیکه اگزیستانسیال بر اوصاف ذاتی انسان چون فهم ؛ گفتار و در جهان بودن مصداق دارد .

صلح خواهی و جنگجوئی دوگونه تصمیم یا دوگونه اگزیستنسیل انسان است که خواستگاه هردو با هم فرق دارد یا به عبارۀ دیگر ؛ خواستگاه صلح جوئی وجود روحی انسان است ؛ و خواستگاه تصمیم جنگجوئی ؛ وجود غریزی انسان است ؛ پس صلح در دنیای کثرت پهلو های زندگی انسانی ؛ با معیار های مشخص اخلاقی ؛ ارزشی و قانونی قابل تعریف است و پدیدۀ جنگ و وسعت ابعاد آن در غرایز انسانی و گستردگی خواست های آنها ماءوا و ماءمن دارد ؛ غرایزی که لگام گسیخته و غیر قانونمند اند ؛ جاه طلب و انحصار گر اند .

وقتی به تجربه های زندگی انسانی در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ بشری نگاه کنیم در می یابیم که دو حالت گاهی از هم قابل تفکیک بوده اند و گاهی مشتبه و مخدوش و آن عبارتند از :

1 ـ تداوم جنگ ها و خونریزی ها و خانه ویرانی ها ؛ و گسترش سلطه و حاکمیت جاه طلبانه و انحصار گرانه ایجاب تجدید قوا و فرصت های نو را می کند و این جاست که بر تفاهمات زورگویانه و هژمونیک آرامشی صلح گونه برقرار می شود و این همان صلح کاذب است که زمینۀ تمام عیار جنگ های خونین است و زمانی است که چهره های خونریز تاریخ بر اجساد انسان ها رژه رفته اند .

2 ـ جهت برقراری ارزش های انسانی و حقظ کرامت انسانی و حاکمیت قانون ؛ جنگیدن گاهی یک امر اجتناب نا پذیر است ؛ با وجود اینکه این تصمیم انسان با خون نوشته می شود و اگزیستنسیل خون آلود است و اما در راه حفظ ارزش های انسانی و برقراری صلح جامعۀ انسانی است ؛ معقول و پذیرفتنی است .

اگر دقت بیشتر صورت نگیرد ؛ با نمود های متفاوت صلح و جنگ ؛ قضاوت انسان ها دچار احتلال می شود که این هم در برخی موارد می تواند عامل جنگ های خانمان سوز شود .

قرآن مجید ؛ این ضعف و ناتوانی انسان را در آیۀ مبارکۀ 216 سورۀ مبارکۀ البقره بیان می دارد :

كُتِبَ عَلَيۡڪُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٌ۬ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡـًٔ۬ا وَهُوَ خَيۡرٌ۬ لَّڪُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡـًٔ۬ا وَهُوَ شَرٌّ۬ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ (٢١٦)

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد; در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خير شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد. (216)

آزادی تجلی شخصیت حقوقی انسان است و داشتن آن امکان رسیدن به تفاهم حقوقی و عقد قرار دادها و پیمان ها است ؛ و آزادی آنگاه چهره می گشاید که با پدیده های اسارت و اسارت زا تخاصم و دشمنی سازمان یافته صورت گیرد و این خود در جهت تعریف حقوقی افراد و جامعه یک حرکت سلبی ؛ حقوقی ؛ اورگانیک و سیاسی است که آزادی لگام گسیخته را که نافی شخصیت حقوقی انسان است ؛ صد می سازد و در برخی حالات جنگ های را که از نظر انسان گاهی کراهت بار است ؛ اجتناب ناپذیر می سازد .

صلح واقعی در گرو آزادی ؛ تفاهم حقوقی ؛ قرارداد ها و باقی ماندن بر سر عهود و پیمان ها است ؛ بدون آزادی ؛ تفاهم حقوقی ؛ عقد قراردادها و وفا به عهود و پیمان ها ؛ هرگز به صلح دسترسی نخواهیم یافت و بدون در نظر داشت آن ها ادعای صلح ؛ یک ادعای کذب و دروغ محض خواهد بود .

صلح عطیه و بخشش انسان به انسان نیست ؛ بلکه حق انسان است که در صلح زندگی بسر برد و به خاطر حفظ آن تا ایثارگری و فدا کردن جان حاضر باشد .

انسان که در وجود جسمی و غریزه ای موجود جنگ جو و پرخاشگر است و در وجود روحی صلح جو و رفاه گستر ؛ میتوان با تاءسیسات تعلیمی و تربیوی و تهاد های تصریح حقوقی و ساختار های سیاسی و مدنی تضاد و تخاصم وجود غریزه ای و روحی را بر طرف کرد و به صلح پایدار و دوام دار رسید و این همان تعقیب راه انبیاء و رسل « ع » و دیگر مصلحین و خیر خواهان بشر است .

پس دین مقدس اسلام برنامۀ وسیع هم در تئوری و هم در عمل در جهت ایجاد صلح و امنیت دارد ؛ دین مقدس اسلام بر آزادی و حقوق صحه می گذارد و همیشه بر ضد لگام گسیختگی و خشونت توده ها را بسیج کرده است و در کثرت اعتقادی جهانی ؛ با خصیصۀ توحیدی اش پرچم دار و علم بردار آزادی و حقوق انسانی است و از این جهت است که ما در یک مطالعۀ دقیق بر صلح وجنگ از نظر دین مقدس اسلام ترکیز می کنیم و زوایای مختلف پدیدۀ صلح و جنگ را از نظر دین مقدس اسلام مورد ارزیابی قرار میدهیم .

ادامه دارد

احكام احوال شخصی مسلمانان در غرب 1

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

احكام



احوال شخصى مسلمانان



در غرب

 


بر اساس فقه اسلامى مقارَن


تأليف

داكتر: حمدالله سيدى

دكتوراه در فقه اسلامى وقانون مدنى

فاكولته شرعيات وقانون

جامعه الأزهر


1431هـ 2010

m

چاپ اول: 1431هـ - 2010م

حق چاپ محفوظ است

تصميم وديزاين غلاف كتاب اثر هنرمند

خالد حمدالله سيدي

اهداء

به روح پدرم در درجات علياى بهشت

الهى! فردوس اعلى را از نصيب وى گردان

براى مادرم الهى! تو از وى خشنود باشى

وأسألك يا رب رضّاها عنى

يا رب! از تو مسئلت مينمايم وى از من خشنود بوده باشد

{ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً }

الهى! تو پدر ومادرم را مورد رحمت خويش قرار ده

چنانچه كه مرا از كودكى پرورش نمودند

{ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً }

الهى! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان.


پيشگفتار

الحمد لله وكفى والصلاة والسلام على نبيه المصطفى وعلى آله وأصحابه ومن تبعهم بإحسان إلى يوم الدين وبعد!

اسلام دين است كامل وهمه جانبه كه بمنظور آسايش جسمى وروانى وحياتى وخانوادگى ...... بشريت از طرف آفريدگار عظيم فرستاده شده است، ودر هرزمان ودر هرمكان ودر هر شرائط، قابل تطبيق بوده، وپاسخگوى خواسته ها ونیازمنديهاى انسانها در هر عصر، ميباشد.

بدون ترديد كه مسلمانان مهاجر به كشورهاى غربى، امروز مساحت بزرگ را از حيث تعداد ووزن، اتخاذ نموده است، وامروز شمار مسلمانان مهاجر در اروبا وامريكا از رقم (22) مليون بيشتر ميباشد.

قرار معلوم هجرت مسلمانان به كشور هاى غربى پس از نيمه قرن بيستم ميلادى آغاز گرديد، واين هجرتها به شكل انفرادى وخانوادگى وگروهى روى علل واسباب مختلف، انجام گرفت، وبعدها اين افراد مهاجر، بخشهاى بزرگ از باشندگان اين سرزمينها را تشكيل نمودند، وبا مرور ايام به تعداد شان افزوده گرديد، تا اينكه به اين رقم كنونى رسيد ..... اما اين افزايش بر اساس برنامه هاى معين وطرح ريزى شده، انجام نگرفت، بلكه اين افزايش به علل مشكلات وبحرانهاى سياسى واقتصادى ونظامى .... كه عائد حال كشورهاى شان گرديده است، اتفاق افتاد .... چنانچه اين افزايش در مدت زمان معين صورت نگرفت، بلكه از دهه (1950) آغاز گرديد، ودر دهه (1990) قرن بيستم، به اوج خود رسيد ....

وبا افزايش شمار مسلمانان در سرزمين هاى غير اسلامى غرب، علماء ودانشمندان اسلامى با پديدۀ جديد رويا رو گرديدند كه تاريخ اسلامى اصلاً شاهد آن نبوده است .... ومسلمانان در بدل اينكه در داخل كشور هاى اسلامى شان در سايه اسلام زيست نمايند - گرچه كشورهاى شان بصورت همه جانبه، پابند احكام اسلامى نبودند - خود را در جامعه يافتند كه اصلاً رابطه به اسلام واحكام اسلامى ندارد .....

ودر قبال اين اوضاع جديد، علماء ودانشمندان ومفكران اسلامى، در حيرت قرار گرفتند، وچشم ديد وعكس العمل هر يك شان، در قبال اين اوضاع فرق نمود:

برخى ها اقامت مسلمان را در سرزمين هاى غير اسلامى، حرام وناروا پنداشتند و مسلمانان را تشويق نمودند تا به كشورهاى شان باز گردند ...

برخى هاى ديگر: از اين هجرتهاى مسلمانان، پذيرائى نمودند، ومسلمانان را تشويق كردند تا به اين هجرتهاى شان ادامه دهند، ودعوت اسلامى را در اين سرزمينها، ژرفتر وعميق تر ووسيعتر سازند ....

البته اختلاف فقهاء تنها به جواز وعدم جواز اقامت مسلمانان، در اين سرزمينها منحصر نگرديد ، بلكه از اين ساحه پا فراتر گذاشت وزمينه هاى ديگرى همچو: صلح وجنگ، نكاح وطلاق، وصيت وميراث، خريد وفروش وسائر امور حياتى وروز مرۀ مردم را شامل گرديد ....

ودرين راستا شمارى از علماء، مسلمانان را در كليه احكام وامور شان، مقيد وملزم به قانون كشورهاى ميزبان شان دانستند....اعم از اينكه اين احكام مربوط به احكام احوال شخصى شان بوده باشد، ويا احكام تجارتى وبازرگانى ومدنى وجنائى ومحاكمات .... ويا هر قانون ديگرى بوده باشد، و مسلمانان مكلف به تطبيق واجراى قوانين كشورهاى ميزبان شان ميباشند، زيرا در اثناى اعطاى اجازه نامه ويا ويزاى دخول به اين كشورها، تعهد كردند، به قوانين اين كشورها پابند ميباشند، ونقض عهد وعدم وفا به تعهد نامه، از ديدگاه مكتب اسلام، گناه است ......

اما گروه ديگرى از علماى اسلام، اين كشور ها را دار الحرب ميدانند، وتجاوز وتعدى را بالاى احكام واموال شان، جائز ومباح مى پندارند ...

اما هرگاه عميقًا به اين احكام وآراء غور ودقت نمائيم، مى بينيم كه اين احكام وفتوى ها از طرف علماى كرام صادر گرديده است كه آنها در جوامع غريى زيست نكرده اند، واز شرايط وعلل هجرت برادران مسلمان شان آگاهى كافى ندارند، ومرارت وتلخى شرايط زندگى آنها را در كشورهاى شان، نچشيده اند واز قوانين كشور هاى غربى معلومات كافى در دست ندارند ......

لذا مى بينيم كه فتواهاى شان با يكديگر شان تعارض واختلاف دارد، واين اختلاف شان در اصدار احكام، نوعى از تفكك وپراگندگى واز همپاشيدگى را ميان مسلمانان در جوامع غربى ايجاد نموده است، وآنچه كه اين پراگندگى ها وتفرقه ها را بيشتر گسترش ميبخشد، ظهور عالِم نما ها است كه از هر دَر ودريچه كانالهاى فضائى تلويزيونهاى فضائى سَر بلند ميكنند، وبر اريكه فتوى نشسته، در مورد احكام اسلامى، فتوى صادر مينمايند ... بدون اينكه دست آويز تخصصى در دست داشته باشند، ويا اندكترين ترس وحياء، از الله عظيم داشته باشند....

وما در اصول فقه، قاعــــــــــده يا اساس داريم كه ميگــــــــويد: " الحُكْمُ علَى الشَّىءِ

فَرعٌ عَن تَصَوُّرِهِ ".

= حكم به چيزى، شاخه از تصور انسان ميباشد ".

يعنى: انسان بر اساس تصور داخلى خود، حكم خود را صادر مينمايد.

لذا فقهاى ما ميگويند: از مهمترين شروط اصدار حكم وفتوى اين است كه در اصدار حكم سه امر مهم را مدنظر داشته باشد: " كيف تقول، متى تقول ولمن تقول ".

= چه ميگوئى، چه وقت ميگوئى، براى چه كسى ميگوئى.

وقضا وقدر الهى بر اين رفت تا من با همسرم واولاد هاى خورد سالم، ناگذير به ترك اقامت در كشور هاى اسلامى گرديدم، وراه هجرت به سوى كشور امريكا را پيش گرفتم، وفضل ومرحمت پروردگارم نصيب حال من گرديد كه مسئوليت امامت وخطابت در يكى از مساجد در ولايت كاليفونيا بطور "رضاكار وبدون دست مزد" بعهدۀ من سپرده شد، واز خلال تعامل مستقيم با مردم وديد وواديدها وبرخورد ها با برخى از مراكز اسلامى در امريكا واروبا، به مشكلات و رنجهاى مسلمانان در سرزمين غرب، تا قدرى از نزديك اطلاع حاصل نمودم، وبه اين نتبجه رسيدم كه علت اساسى مشكلات مردم مسلمان درين سرزمينها، وجود اختلاف وپراگندگى ها در امور فتوى واصدار احكام است كه اكثرًا از هوا وهوس وخواسته هاى شخصى خود مفتیان صادر ميگردد واين ارتباك واز هم پاشيدگى در احكام، باعث آن شده تا مسلمانان نيز در حيرت وشگفت وارتباك قرار گيرند، زيرا مرجعيت واحد در اصدار فتوى واحكام وجود ندارد، وهر كسى از گريبان كانال تلويزيون سر بلند ميكند، وبر كرسى فتوى نشسته، حكم حلال وحرام را صادر مينمايد، بدون اينكه دست آويز تخصصى را در مورد در دست خود داشته باشد ..... لذا هركس از خود مى پرسد: " جواب چه كسى را قبول كنيم؟ وبه فتواى چه شخصى عمل نمائيم ".......

بدون تريد در جامعه كه هدف همگان تنها رضاى الله – عزوجل - ورضاى رسول الله – صلى الله عليه وسلم - بوده باشد، ودر اخذ احكام اسلامى، مرجع واحد وموثوق موجود بوده باشد، در آن جامعه آرامش روحى حكمفرما خواهد بود.... اما در جامعه كه فوضى وبابسامانى حكمفرما بوده باشد، يقينًا كه مردم در حيرت قرار خواهند گرفت.

ودر نتيجه ارتباك واز همپاشيدگى در اصدار فتوى، بسا از امور حرام، حلال دانسته شد، وبسا از امور حلال، حرام قرار داده شد ....

واز بيشترين موضوعات كه در نتيجه اين نابسامانى هاى فتوى، متأثر گرديد موضوعات " احكام احوال شخصى" بود، زيرا كه اين مسائل در هركجا بويژه در غرب در خور اهتمام وتوجه مردم ميباشد ..... لذا ديديم كه روابط خانوادگى از هم گسيخته گرديد .... حدوث طلاق وجدائى در خانواده ها افزايش يافت .... پراگندگى واز هم پاشيدگى در مورد نفقه وحضانت وتربيه وپرورش اولادها، گريبانگير فاميلها گرديد .... ومردم در ميان دو قطب مخالف قرار گرفتند: وجود محكمه هاى احوال شخصى در كشورهاى غربى كه از سلطه وقدرت كامل برخوردار بوده اما بر اساس شريعت اسلامى، حكم نمى نمايند.

ووجود مراكز اسلامى كه بر اساس شريعت اسلامى حكم مى نمايند، اما احكام شان، هيچگونه صبغه وحيثيت قانونى ندارد ....

آرى! بسا اوقات ديديم زن مسلمان بر اساس شريعت اسلامى ازدواج نموده اما

به محكمه غربى مراجعه مينمايد، تا بر اساس قانون غربى، طلاق خود را بدست آورد.

ودر عين حال زن ديگرى بر اساس قانون غربى ازدواج نموده، اما ميخواهد بر اساس شريعت اسلامى طلاق گردد ...

ومتأسفانه بسا از كسانى هستند كه تنها غرض مصلحت شخصى خود به احكام شريعت اسلامى رو مى آورند، هرگاه شريعت اسلامى وى را بيشتر حق ميداد، به شريعت اسلامى مراجعه مينمايد، وهرگاه محكمه غربى وى را بيشتر حق ميداد، به قانون ومحكمه غربى مراجعه مينمايد...

روى اينهمه ملاحظات كه بيان گرديد .... وبر اساس مسئوليت سنگينى كه در قبال قفه اسلامى خود دارم .... وبمنظور اداى امانت كه بزرگترين مؤسسه اسلامى در جهان امروز بعهده ام گذاشته است وعبارت از " جامعه الأزهر " ميباشد خواستم تا "احكام احوال شخصى مسلمانان" مقيم در كشور هاى غربى را بر اساس فقه مقارن اسلامى، شرح وبيان نمايم، تا باشد مشعل نورى كه مواد سوخت آن از منبع سرشار قرآن وسنت پيغمبر – صلى الله عليه وسلم - سرچشمه ميگيرد، در سر راه مسلمانان متقى وپرهيزكار در سرزمين غرب، بوده باشد ....

البته من تنها به ذكر احكام احوال شخصى در فقه مقارن اسلامى اكتفاء نكرده ام، بلكه برخى از احكام قانون احوال شخصى امريكا را كه در خور اهتمام است، با احكام فقه اسلامى مقارنه نموده ام، تا برترى وبالادستى قانون الله – عزوجل - را بالاى قانون بشر ثابت نمايم .....

البته در بيان احكــــــــــــام احـــــــــــوال شخصى در فقـــــــــــه اسلامى احساس مشكلات

نكردم، زيرا فقهاى اسلام، احكام وموضوعات احوال شخصى را در گذشته وحال، بصورت بسيار مفصل شرح وبيان نموده اند ....

اما در جمع آورى مواد احكام احوال شخصى در غرب، به مشكلات زيادى روبرو گرديدم، زيرا از يكسو اين احكام در صفحات كتابها وقوانين بشكل پراگنده ذكر كرديده است.

واز سوى ديگر عدم معرفت ودسترسىى ام به زبان انگليسى اين مشكل را بيشتر گردانيد ...... اما بفضل پروردگار وبيارى همسر عزيزم وفرزندان نورچشمم، اين مشكل رفع گرديد، وبا وجود مصروفيت هاى درسى وعملى شان، بازهم هركدام شان به نوبه خود، مواد قانونى مورد نياز مرا از زبان انگليسى به زبان عربى واز عربى به فارسى ترجمه كردند – اللَّهم اجعلهم قرة عين والديهم فى الدنيا والآخرة - ....

وصلى الله وسلم وبارك على محمد وعلى آله وصحبه ومن تبعهم باحسان إلى يوم الدين.



*********


تمهيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

مرزهاى بحث وبررسى:

موضوعات اساسى را كه ما ميخواهیم درين كتاب بحث وبر رسى، وشرح وبيان ومقايسه ومقارنه نمائيم: سه موضوع اساسى است كه عبارت از: خانواده ازدواج وطلاق ميباشد .........


شيوۀ بحث وبررسى:

أ : طرح موضوعات بر اساس تسلسل فقهى ...

ب: بيان آراء ونظريات فقهاى اسلامى، ومناقشه وبر رسى آن بر اساس دليل وحجت، وترجيح آنچه راجح است، با ذكر دليل وبرهان ومناقشه....

ج:  زير بناى استدلال موضوعات را قرآن كريم، سنت پيغمبر – صلى الله عليه وسلم - اجماع امت وقياس ميدهد.....

اما در عين حال در صورت لزوم از مصادر فرعى همچو: استصحاب، مصالح مرسلة، عرف واجتهاد ....... وغيره كه مصادر سرشار فقه اسلامى ما را تشكيل ميدهــــــد، نيز استعانت صورت ميگيرد ....

ج:  طرح وبحث موضوعات بشكل مختصر ومفيد ....... نه طولانى، خسته كن ونه كوتاه، مبهم .....

د:  ذكر برخى از مواد قانون احوال شخصى امريكا ومقارنه ومقايسه آن با فقه اسلامى، وترجيح وبالادستى فقه اسلامى يا ذكر دليل .....

هـ :   استعانت از اوضاع واحوال مسلمانان مقيم در غرب، در چوكات فقه اسلامى ...


ادامه دارد...............