تحلیل: کانون مطالعات دینی ؛ فلسفی ؛ اخلاقی ؛ حقوقی ؛ سیا سی و ساینسی
Dear viewers !!!
Please use FIREFOX Browser for a better prospect

نذر و اقسام آن از دیگاه شریعت اسلامی

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

نذر و اقسام آن از دیگاه شریعت اسلامی
نویسنده : داکتر حمدالله سیدی

سوال: من نذر گرفته بودم بنام نذر " بى بى صاحب" ونميدانستم كه اين نوع نذر ها بدعت است، وتا حال اين نذر را ادا نكرده ام. حالا چه كنم؟ آيا نذر بالاى من دَين است وهنوز باقى ميباشد ويا خير؟


جواب: نذر: عبارت از آن است كه انسان عملِ را بالاى خود واجب گرداند كه اصلاً بالاى وى واجب نميباشد.

ونذر در فقه اسلامى به هفت نوع ميباشد:

اول: نذر خشم وغضب است: كه در عمل ويا امتناع از عمل صورت ميگيرد وهدف از آن تقرب به الله – عزوجل - نميباشد: حكم آن حكم يمين يا قسم است، بدين معنى كه اگر به نذر خود وفا نكرد، بالاى وى كفارت يمين يا قسم واجب ميگردد كه عبارت است از: { إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ }المائدة89.

= آزاد ساختن يك غلام يا كنيز، يا طعام دادن ده(10) مسكين، ودر صورت عدم توانائى، سه روز را روزه گيرد.

دوم: نذر طاعت وتقرب به الله– عزوجل -: مثل اينكه كسى بگويد: " اگر مريضى ام ويا مريضى فلان دوستم شفا يافت من براى الله – عزوجل – يك يا دو .. روز رزه ميگيرم ويا نماز نفل بجا مى آورم ويا صدقه وخيرات ... ميكنم.

حكم اين نذر در صورت که معلوم ومعين بوده باشد، وفا به آن واجب میباشد، ورسول الله – صلى الله عليه وسلم - ميفرمايد: [ مَنْ نَذَرَ أن يُطِيْعَ اللهَ فَلْيُطِعْهُ ] البخارى.

= هركه نذر گرفت كه طاعت از طاعات الله – عزوجل - را انجام ميدهد، بايد طاعت الله – عزوجل - را انجام دهد.

سوم: نذر مبهم ونامعلوم: مثل اينكه شخصى بگـــــــــويد: " بالاى من نذر است ".

يعنى بصورت مبهم ونامعلوم بوده باشد.

حكم اين نذر نزد اكثر فقهاء كفارت يمين است كه پيشتر ذكر شد.

زيرا كه عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ – رضى الله عنه- از رسول الله – صلى الله عليه وسلم- روايت ميكند كه گفت: [ كَفَّارَةُ النَّذْرِ إِذَا لَمْ يُسَمَّ كَفَّارَةُ يَمِينٍ ] الترمذى.

= کفارت نذر که مسمى ومعلوم نبوده باشد، كفارت يمين يا قسم است.

چهارم: نذر معصيت وگناه: مثل اينكه شخصى نذر بگيرد كه خمر وشراب مينوشد ويا زنا ميكند، ويا ضرر واذيت براى مسلمان ميرساند .....

حكم آن اين است كه وفا به آن جائز نيست، وبه گفته اكثر فقهاء بالاى وى كفارت يمين است كه قبلاٌ ذكر گرديد.

زيرا كه عائشه – رضى الله عنها – از رسول الله – صلى الله عليه وسلم- روايت ميكند كه گفت: [ لَا نَذْرَ فِي مَعْصِيَةٍ وَكَفَّارَتُهُ كَفَّارَةُ يَمِينٍ ] الترمذى.

= نذر در کناه نیست، وهركاه در كناه ومعصيت نذر كفت، بالاى وى كفارت يمين است.

پنجم: نذر مباح وجائز وروا: مثل پوشيدن لباس جديد، يا خريدن مركب وموتر وخانه ....جديد.

حكم آن اختيار است بين اينكه به نذر خود وفا ميكند ويا اينكه وفا نميكند.

اما هركاه وفا نكرد، كفارت آنرا مى پردازد وكفارت آن كفارت يمين است كه قبلاً ذكر شد.

ششم: نذر واجب: مثل نماز هاى فرض، ويا روزه فرض رمضان ويا زكات فرض .... حكم اين نذر لغو بوده ومنعقد نميگردد، زيرا در اعمال فرض نذر نيست بلكه، انسان مكلف است تا آنرا بدون وجود عذر شرعى انجام بدهد.

هفتم: نذر مستحيل يا ناممكن : مثل اينكه انسان نذر بگيرد كه روز گذشته را روزه ميگيرد...

حكم اين نذر لغو است ومنعقد نميگردد.

پس از اين مقدمه در مورد نذر ، حال به جواب سوال شما ى پردازيم:

نذر را كه شما بعهدۀ خود گرفته ايد، وعبارت از نذر "بي بي صاحب" ميباشد، نذر معصيت است، وحكم آن نزد اكثر فقهاء بشمول ابوحنيفه اين است كه شما كفارت آنرا بپردازيد، وكفارت آن عبارت از كفارت يمين يا قسم است، يا يك غلام يا كنيز را آزاد سازيد، وچون امروز غلام وكنيز نيست ده(10) مسكين را طعام بدهيد، ودر صورت عدم توانائى، سه روز را روزه بگيريد - والله أعلم -.



************

2 صلح و جنگ ؟

Filed under: by: عبدالبصیر صهیب صدیقی

 صلح و جنگ ؟ (دوم) 

نویسنده : عبدالبصیر صهیب صدیقی
Date 11.07.2010

7 ـ داروین و داروینیزم

و اما داروین Darwin و داروینیزم Darwinisn و صلح و جنگ ؛ همانطور که می دانیم اصول داروین در بیولوژی تئوری ارتقاء و تکامل موجودات زنده است ؛ با آمدن مندل و کشف ژن ها و قوانین وراثت ؛ تئوری تکامل داروین با پیرایش ها و ویرایش های زیادی در مرتبۀ جدیدی در کتاب طبیعت نام خود را نوشت و به ثبت رسانید و در یونیورستی ها و آزمایش گاه های تحقیقاتی علمای بیولوژی را به خود مشغول داشته است که انسان امروزی شاهد گونه گونی ها ؛ تفاوت ها و حتی هم تضادها درین زمینه است .

برعلاوۀ بیولوژیست ها ؛ برخی از جامعه شناسان ؛ انسان شناسان ؛ علمای اخلاق و فلسفۀ اخلاق ؛ قانون دان ها ؛ سیاست مداران ؛ اقتصاد دانها ؛ به آن توجه کرده اند و بنای نظام های فکری شان را بر شالودۀ تئوری داروین بناء نهاده اند که بالطبع در بر گیرندۀ مفاهیم صلح و جنگ نیز است و از این منظر است که با بحث ما تناسب داردو ما هم به آن می پردازیم تا به مفاهیم صلح و جنگ در فطرت و سرشت انسانی دست رسی یابیم و به سراغ آن ها برویم و از دید تئوری داروین؛ صلح و جنگ را تجزیه و تحلیل کنیم .
Jean Baptiste de Lamark
برای وضاحت تئوری تکامل evolutiontheory و پی آمد های آن بهتر است ذکری هم از لامارک Lamark درین رابطه داشته باشیم چون لامارک نسبت به داروین در تئوری تکامل نظریه پرداز پیش کسوت است.

لامارک فرانسوی متولد 1744و متوفی 1829 میلادی چهرۀ شاخص انکشاف تئوری تکامل Theory of evolution

برعلاوۀ تحصیلات در رشتۀ طبابت به مطالعۀ نباتات و حیوانات و زولوژی علاقه مند بود و با پرداختن درین زمینه ها توانست که از معلومات و دریافته های خود در جهت تئوری تکامل استفادۀ قابل توجه و شیایانی نماید .

لامارک به رابطه های محیط زیست و موجودات زنده در روند تکامل اهمیت اساسی قائل بود بطوریکه تنوع تکاملی و اصلاح انواع را در گرو رابطه های محیط زیست و موجودات زنده دانست .

وقتی لامارک به درک و فهم رابطه های محیط زیست و احتیاجات موجودات زنده نائل آمد تئوری تکامل بیولوژیکی موجودات زنده را در برابر تئوری ثبات انواع یا فکسیسم چنین تدوین کرد :

1 ـ استعمال و عدم استعمال اعضاء می تواند صفات نو و بارزی به موجود زنده ارزانی دارند یعنی در نتیجۀ استعمال اعضاء ؛ آعضاء قوی و متناسب با محیط زیست می شوند و در عدم استعمال ؛ اعضاء به خوردی و یا اتروفی دچار می شوند .

مثال های زیادی درین مورد ذکر گردیده است که برخی از آن ها به اینگونه اند :

الف ـ پرده های میان انگشتان پا های مرغابی ها برای سهولت شنا در آب .

ب ـ دراز شدن گردن زرافه در جهت تلاش تدریجی برای دریافت برگ های درختان از شاخچه های بلند و بلندتر .

ج ـ فرق و تفاوت در دندان های حیوانات گوشت خوار و سبزی خوار .

د ـ نابینائی شب پره های چرمی در روز .

2 ـ صفات اکتسابی که تناسب موجودات زنده و محیط زیست را سبب گردیده اند از طریق وراثت از اسلاف به اخلاف همان نوع قابل انتقال اند و نتوع نوعی را بوجود می آورند .

تئوری لامارک در مورد تکامل نتوانست که از لحاظ علمی خود را اثبات کند و کافی است که عدم توانائی اصول موضوعه تئوری تکامل لامارک را در توضیح و تشریح دو مورد ؛ ذکر کنیم و آن اینکه :

1 ـ ختنه درجنس مذکر نوع انسان بطور یک سنت دایمی در ادیان ابراهیمی از چهار هزار سال بدین سو در تاریخ بشری استمرار دارد ؛ با آن هم این صفت در توارث به جز استثنای چند که گاهی اتفاق می افتند ؛ خلاف نظر لامارک را نشان می دهد .

2 ـ پردۀ بکارت دختران از بدو پیدایش انسان در عمل جنسی زائل می گردد ولی باز هم در تولد و تکثر و زایش های بعدی جنس مؤنث دارا بودن آن را حفظ کرده است .

با عدم توفیق لامارک در اثبات تئوری تکامل چالز داروین وارد این عرصه شد و پس از مطالعات وسیع و گسترده تر و پنج سال سفر با کشتی در سواحل امریکای جنوبی ؛ تئوری تکامل را در چهار اصل اینگونه بیان داشت :

1 ـ تغییرات محیطی
Charles Darwin
2 ـ وراثت

3 ـ تنازع بقاء

4 ـ انتخاب طبیعی یا انتخاب اصلح

از تئوری داروین میدانیم و قابل درک و فهم است که موجودات زنده اصل واحد و مشترک داشته اند و راز تنوع موجودات زنده در روند تکامل مبتنی بر چهار اصل متذکره است .

تئوری تکامل داروین بیان می داردکه تکامل یا ارتقاء evolution پروسۀ پیش روندۀ ممتد انکشاف اورگانیزم های زنده و ذی حیات است که افراد یک نوع از ارگانیزم زنده از طریق تغییرات ارثی بطور اتفاقی و تصادفی متغییر می شوند و این تغییرات ارثی اتفاقی در انطباق با محیط زیست به وسیلۀ انتخاب طبیعی تثبیت می گردند و از طریق وراثت به نسل های بعدی انتقال می یابند و سبب می گردند که نوع هم تغییر کند .

اساسی ترین اصلیکه تئوری داروین را سروسامان می دهد ؛ اصل تنازع بقاء است که پیروزمندی در میدان تنازع ؛ انتخاب طبیعی در پی دارد ؛ در یک محیط زیست ؛ رابطه یک موجود زنده با محیط زیست و دیگر موجودات در شرایط گوناگون گاهی بر پایۀ ها و اساسات همکاری ها و مساعدت ها پی ریزی شده است ؛ اینگونه رابطه ها طبق نظر داروین بر اساس اصل تنازع بقاء باید تفسیر شوند و این جاست که می بینیم جنگ و مفاهیم مرتبط به آن در سر تا سر تاریخ حیات موجودات زنده امر واضح ؛ آشکار و بر ملاء اند و اگر از همکاری ها و مساعدت های مقطعی به صلح و آشتی تعبیر کنیم ؛ در واقع کسب توانائی های بیشتر در جهت بدست آوردن پیروزمندی در میدان تنازع بقاء است و این میدان تنازع بقاء ؛ همان صحنه های جار و جنجال و جنگ و خونریزی اند که موجودات زنده برای دوام و بقاء شان همدیگر را حذف می کنند .

بعد از داروین ؛ تئوری تکامل به ترتیب آبستن دو اصطلاح مرتبط دیگر شدکه بر بستر نظریات علمی زاده شدند و فلسفه به دست با توجیه منازعه و جنگ به رشد و کمال رسیدند که عبارتند از : داروینیزم Darwinism و نیو داروینیزم New Darwinism.

پس لازم میدانیم که این دو اصطلاح را معرفی داریم زیرا بخش مورد نظر بحث کنونی ما بر محور آنها صورت می پذیرد .

1 ـ داروینیزم Darwinism :

مجموعۀ نظریات ؛ مفاهیم و فعالیت های اند که در ارتباط با ترانس موتاسیون { تئوری لامارک } و تئوری داروین و آنچه که در ارتباط با ساز و کار داروین نبوده و بر پایۀ استنتاج از پرنسیپ های تئوری داروین از طرف دیگران تنظیم شده ؛ با هم در یک بافت ترکیبی از علوم سیاسی و اجتماعی قرار داده شده اند و در توجیه همدیگر به کار گرفته می شوند عبارت از داروینیزم است .

داروینیزم در امتداد زمان تداول خود و از اینکه بکار برنده این اصطلاح کیست و چه باور های دارد معانی و مفاهیم گوناگونی را ارائه داده است .

استعمال اصطلاح داروینیزم ؛ در امریکا ؛ در بعضی حلقات یک اصطلاح منفی است ؛ در حالیکه در انگلستان مثبت تلقی می شود .

این اصطلاح برای اولین بار توسط بیولوژی دان انگلیسی بنام توماس هنری هوکسلی Thomas Henry Huxly } که از مدافعین سر سخت تئوری تکامل بود ؛ در یک مجموعۀ واحد که در برداندۀ مفاهیم تئوری تکامل ؛ نظریات رابرت مالتوس { عدم تناسب ازدیاد جمعیت و کمبود تعیش ؛ ارتزاق و جا در زمین } که توجه داروین را به خود جلب کرد و اصل تنازع بقاء را از آن نتیجه گرفت ؛ و هربرت سپنسر ؛ که در اپریل 1860 به نشر رسید استعمال و معرفی شد .

2 ـ نیو داروینیزم New Darwinism :
Gregor Mendel
عدم توفیق داروینیزم در برابر پرسش ها و سؤالات اساسی و بنیادی زندگی و حیات و تنوع و تحول و تطور و آمدن گریگور میندلGergoer Mendel در عرصۀ بیولوژی و اثبات وراثت از طریق کروموزم ها Chromosoms؛ دی ان ای DNA ؛ ژن ها Gens از اسلاف به اخلاف و انکشاف آن در قرن بیست ؛ داروینیزم را نیز تحت شعاع و تاءثیر خود قرار داد و آن را از داروینیزم به نیو داروینیزم متحول ساخت .

نیو دارونیزم ترکیبی از تئوری تکامل ؛ مطالعات بیولوژیک سلولی یا حجروی Cell biology؛ ژنتیک Genitics و بیولوژیک اجتماعیت Popolation biology است .

نیو داروینیزم برین نکته اهمیت زیاد قائل است که تغییرات اتفاقی در ژن ها ؛ در فینو تیپ ها Phinotyp انعکاس می یابند و فینوتیپ ها عبارتند از مجموعۀ خصایص و مشخصات یک موجود زنده که نه تنها در بردارندۀ خصایص مورفولوژیک Morphologic اند بلکه در بردارندۀ خصوصیت های فزیولوژیک Phisiologic و سایکولوژیک Psychologic نیز اند .

از این جا بطور واضح درک شده می تواند که ثوارث ؛ تغییراتی در رفتار انسان ها نیز بوجود آورده می تواند و این از مواردی است که از لحاظ حقوق در فردیت و اجتماعیت افراد حائز اهمیت است .
August Weismann
طبیب و زولوژست آلمانی بنام اوگوست وایسمن August Weismann{1834 ـ 1914 } نیو داروینیزم را پرورش و انکشاف داد و بعداً درین عرصه کارهای آن را بیولوژیست امریکائی آلمانی تبار بنام ارنست مایرErnst Mayer { 1904 ـ 2005 } نمایندۀ برجستۀ تئوری تکاملی ترکیبی مدرن یا نیوداروینیزم ؛ با تحقیقاتی در طبیعت ادامه یافت .
همچنان کار های جولیان هوکسلی Julian Huxly { 1887 ـ 1975 } نویسنده ؛ بیولوژی دان و فیلسوف انگلیسی ؛ در حیطۀ نیو داروینیزم حائز اهمیت است .

ترکیز این فیلسوف بیولوژیست بر مطالعات رفتار های حیوانات بود و از این جهت تحقیقاتش در مورد رفتار های نوعی از پرندگان آبی که روز وشب فعال اند قابل ذکر است .
Julian Huxly
تحقیقات و مطالعات رفتار ؛ بخشی از بیولوژی رفتار است که رفتار حیوانات و انسانرا مطالعه می کند و این بخش در بر دارندۀ رفتار های وراثتی و سایکولوژیک حیوانات به شمول انسان ها که این خود ریشه در علوم قرن نوزدهم { روانشناسی و اخلاق شناسی } دارد که در سوسیال بیولوژی ؛ سوسیولوژی و پیدیاگوژی مباحثی زیاد به آن اختصاص دارد .

پس داروینیزم قرن نوزدهم و نیو داروینیزم قر ن بیستم پرورش دهندۀ اصطلاح های سوسیال بیولوژیSocial biology و سوسیو بیولوژی که این اصطلاح ها در تاریخ علمی اثرات خاص خود را گذاشته اند و لازم است که به آن توجۀ عمیق و ژرف شود ؛ بناءً عناوینی در ذیل داروینیزم و نیوداروینیزم در بحث ما به آن ها اختصاص دارند که در بر دارندۀ اهم نظریات درین زمینه ها است .

1 ـ سوسیال داروینیزم Socialdarwinism

سوسیال داروینیزم اصطلاحی است که به طرز دید و نگرش در ارتباط شناخت علمی و یا ایدیولوژی های نصف دوم قرن نوزدهم که بر مفکورۀ بقای اقویا استوار گردیدند ؛ اطلاق شد که در واقع اصطلاح خوبی نبود زیرا این اصطلاح از طرف آن های مورد استفاده قرار می گرفت که نظر مؤافق و مساعد با تئوری تکامل و و نطریات مبتنی بر آن نداشتند ؛ این اصطلاح در سال 1877در اروپا به ظهور رسید و متداول شد و در سال 1944 در امریکا بوسیلۀ مؤرخ امریکائی بنام هوفس شتدتر عمومیت داده شد با آن هم این اصطلاح ، با وجود تناقضات و بدبینی ها خود را تثبیت کرد و فهم و درک آن در سه ساحه واضح و آشکار است که عبارتند از :

الف ـ ارجاع به تنازع بقاء در توجیه سیاست های اجتماعی که قادر به حمایت دیگران نباشد ؛ همسوئی و همدردی نشان نمیدهد .

ب ـ ارجاع به تنازع بقاء در توجیه فعالیت ها و سیاست های اقتصادی آزاد ؛ دیدگاهی که بر رقابت افراد در مارکیت آزاد کپیتالیزم صحه می گذارد .

ج ـ ارجاع به تنازع بقاء و بقای اقویا در انتخاب طبیعی ؛ توجیه منازعات و برخورد ها بین ملت و گروه های نژادی ؛ به این معنی که قوت ها و نیرو های متزلزل که ظرفیت دوام و بقای شان کم و قلیل است و در مبارزۀ تنازع بقاء ظرفیت مقاومت شان ناچیز است و با منازعات و درگیری ها از وجود خود شان آگاهی می دهند مانند نیرو های طبیعی که در جهان حیوانات و نباتات عمل می کنند ؛ پس می توان قوانین اجتماعی را نیز مانند قوانین طبیعی صورت بندی و فورمول بندی کرد .

این نظر به ما یاد می دهد که قوت ها و نیرو های اجتماعی از نوعی اند که ترقی ؛ پیشرفت و تکامل را از طریق منازعات طبیعی بین گروپ ها و گروه ها بوجود می آورند .

گروپ ها و گروهای که خوب درخشیده اند و با سازگاری شرایط زیست زیاده مؤفق ؛ زنده و پیروز از میدان تنازع بقاء بدر آمده اند ؛ سطح تکامل اجتماعی را بلند می برند .

2 ـ سوسیو بیولوژی Sociobiology:

سوسیوبیولوژی هم از جمله علومی است که بر تئوری تکامل ابتناء دارد و از استنتاجات تئوری داروین است و شاخۀ از بیولوژی رفتار محسوب می شود .

یا به بیان دیگر ؛ سوسیوبیولوژی ترکیبی از دسپلین های ساینتیفیک و کردار اجتماعی در حیوانات و انواع زنده است و به حیث شاخۀ از بیولوژی و سوسیولوژی شناخته شده است .

عرصۀ تحقیق این طرز دید ؛ توجیه رفتار اجتماعی موجودات زنده که حیات اجتماعی و گروهی دارند بر اساسات بیولوژی است ؛ یعنی اینکه سوسیوبیولوژی مطالعۀ ایکولوژیک ecologicرفتار و سایکولوژیک Psychologic انسان راکه عبارت از رابطۀ انسان ها با هم دیگر و دیگر حیوانات ؛ و همه با هم در مجموع با محیط زیست را در نظر دارد . بطور مثال ساحه های این علم را چنین می توان بیان کرد :

1 ـ مطالعۀ الگو ها و نمونه های سیکس بین حیوانات

2 ـ منازعات و جنگ ها بر سر سرزمین ها و ناحیه ها

3 ـ شکار گروهی و باهمی و قانون مندی های تقسیم سهم شکارچیان

این طرز دید و تلقی در سال 1940 در امریکا اساس گذاشته شد.
Edward osborn willson
ترویج کنندۀ این اصطلاح در سال 1975 ادوارد اوسبورن ولسن است Edward osborn willson؛ بیولوژیستی که بر حشرات تحقیقاتش معروف است ؛ بخصوص تحقیقاتش در مورد کمونیکیشن مورچه ها که یک مکالمۀ بیوشیمیک است؛ بوسیلۀ فیرومینونPheromonen ها که پیام رسان های از نوع مالیکول های اورگانیک اند ؛ حائز اهمیت است .

در اواخر قرن بیستم و اوائل قرن بیست ویکم در موردمطالعۀ رفتار انسان ها سوسیوبیولوژی Siciobiology به صحنۀ جدل و مناقشه تبدیل شد که تا هنوز هم این سلسله دوام دارد .

در اخیر می خواهیم که به صورت مجزا و مستقل از نظریات هربرت سپنسرHerbert Spencer فیلسوف انگلیسی و قلسفۀ پرگماتیزم Paragmatism ذکر مختصر داشته باشیم که اولی مارا به دوران سوسیال داروینیزم Social Darwinism آشنا می سازد و دومی مارا به دید و نگاه انسان محور در مورد حقیقت که بر نفع جوئی و مفیدیت ابتناء دارد و نتیجتاً اخلاق را نسبی و در بستر زمان و مکان متغیر و متحول میداند و اساسات تعلیم و تربیه عدۀ از جوامع راتشکیل داده است و در عصر حاضر فلسفه ایست که در تداول است ؛ با تفکر مدرن عصر حاضر آشنا می سازد .

از این جهت که پراگماتیزم نیز اخلاق را نسبی ؛ متغیر و متحول می داند ؛ سنخیتی با نظریاتی هربرت سپنسر دارد و از جانب دیگر ؛ مفیدیت عمل بر محور دید انسانی توجیه گر جنگ و صلح در هرگونه شرایط شده می تواند و یا به بیان شعری ؛ اینکه میگوید :

جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است ـ من به قربانت شوم این چه نیرنگ است

پس دانسته می توانیم که پراگماتیزم Paragmatism هم تصریح کنندۀ تنازع بقاء و بقاء اقویا در انتخاب طبیعی است .

اما قبل از این تذکار مختصر وعده داده شده در مورد سپنسر و پراگماتیزم ؛ بصورت خیلی گذرا اخلاق را از دید و نگاه عمومی بشناسیم و تا درک کنیم که اگر اخلاق مبتنی بر تئوری تکامل و نسبی است ؛عمق فاجعۀ تاریخی بشر را اندازه گیریم و بشناسیم تا به نتایج مفید بحث ما برسیم و بخش دوم را به اختتام برسانیم .

اخلاق ؛ آنچه از عادات ؛ رسوم و رواج ها و خلق و خوو رفتار مربوط به انسان و جامعۀ انسانی اند در مجموع همه بنام اخلاق نامیده شده اند .

در علوم بشری اخلاق در سه بخش تحت مطالعه قرار گرفته است که عبارتند از :

1 ـ مورال که مجموعۀ از اعتقادات ؛ باور ها ؛ رواج ها ؛ آداب و رسوم که اجزای اصلی سازندۀ کلتور جامعه اند و جامعه از آن پیروی می کند و بشکل سنت قابل انتقال است ؛ می باشد

2 ـ ایتیک ؛ تلاش مدلل وفیلسوفانه برای تثبیت و یا تردید باورها ؛ اعتقادات و رسوم.

3 ـ میتا ایتیک ؛ تلاش و سعی است در جهت توضیح و تشریح ساختار های تئوریک و منطقی اخلاق .

همانگونه که حیات و به خصوص حیات انسانی و قانون مندی های آن از لحاظ بیولوزی مهم و اساسی است به مراتب مهمتر از آن حیات اخلاقی و رفتاری انسان که در مجموع ازآن به اخلاقیات یادمیگرددکه پاسخگو به اساسی ترین سؤال ها ؛ چون ؛ دستورات اخلاقی از کجا ریشه می گیرند ؟ و یا چه خوب است و چه بد ؟ ؛ چه باید کرد و چه باید نه کرد ؟ و سؤالات زیادی درین ارتباط ؛ می باشد .

باکمی دقت در مییابیم که شالودۀ تمدن عصر حاضر برمادیت گذاشته شده است زیرا در اکثر تحلیل ها اخلاق بر اساس تنازع بقاء و بقای اقویا تببین و تشریح شده است که انسان را درس اقتدار گرائی و قدرت خواهی می دهد که انحصارگرایانه بر همه چیز بتازد و آنکه برضد قدرت و ثروت اش است بجنگد ؛ و با آنکه در انحصار قدرت و ثروت یار و همدم اش است در تقسیم سهم تفاهم و همسوئی .
Herbert Spencer
پس بهتر است داستان بقای اقویا را در گذشته و عصر حاضر دذکر مختصر بدهیم .

1 ـ هربرت سپنسر Herbert Spencer :

هربرت اسپنسر { 1820 ـ 1903 } فیلسوف ؛ سوسیولوژیست و مبتکر استعمال اصطلاح تیوری تکامل با مشخصۀ بقای اقویا و اساس گذار طرز دید و تلقی تکاملی به عنوان الگو و نمونه ؛ پیشگام و پیش کسوت سوسیال داروینیزم ؛ جامع تمام نظریات عصرش ؛ مبتنی برتکامل ؛ مانند ؛ انکشاف ممتد جهان فزیکی ؛ اورگانیزم های بیولوژیک ؛ تفکر انسان ؛ و بلاخره جوامع و کلچر انسانی .

اخلاق تکاملی و تکامل اجتماعی هستۀ نظریات اسپنسر است که چنین صورت بندی شده است :

اسپنسر دو گونه جامعه را معرفی می دارد که عبارتند از :

الف ـ جامعۀ نظامی یا لشکری Militant society

ب ـ جامعۀ صنعتی Industrial society

جامعۀ نظامی را جامعۀ سازمان یافته با رابطه های سلسله مراتب و خصایص اطاعت ؛ ساده و همگون توصیف کرد ؛ در حالیکه جامعۀ صنعتی را جامعۀ قراردادی با اختیار و تمسک به قرار دادها را وظایف و وجایب اجتماعی دانست و بناءً جامعۀ صنعتی را یک جامعۀ پیچیده ؛ متفاوت و ناهمگون توصیف کرد .

در اخلاق تکاملی و تکامل اجتماعی اسپنسر نسبی بودن و عدم ثبات اخلاقی را فهم و درک می کنیم زیرا اسپنسر باورمند اشست که جهان و اشیای جهان بدون هدایت و رهنمائی خداوند ااز حالت هم جنسیتی همگون ساده به ناهمگونی متفاوت و پیچیده سیر می کند .

اینگونه اظهار نظر کردن و موضعگیری در انطباق با چنین نظر ؛ تلاشی است در جهت انطباق قوانین طبیعی و قوانین اجتماعی و یا اینکه حاکم ساختن قوانین طبیعی بر جامعۀ بشری که تمام جزء و کل اجتماعی و کلتوری را در بر می گیرد .

هدف مندی و غایت مندی ؛ رفتار های اند که بخشی از قانون تنازع بقاء محسوب می شوند یعنی اینکه برای تحفظ حیاتی ؛ امنیت ؛ و آسایش خود ؛ دیگران را کنار بزند .

پس خیر و شر و خوبی وبدی از نظر اسپنسر به اساش تنازع بقاء و بقای اقویاء رفتار غایت مندانه و هدفمند را توجیه می کند و تعریف خوب وبد از نظر اسپنسر اینگونه است که :

1 ـ فعل و رفتار خوب : فعل و رفتاری است که از سادگی به پیچیدگی متحول و متکامل شده است .

2 ـ فعل و رفتار بد : فعل و رفتاری است که متحول نه شده است و در حالت سادگی باقی مانده است .

چون با در نظر داشت باور های اسپنسر ؛ تکامل سیر از سادگی و همگونی به پیچیدگی و نا همگونی است ؛ در اجتماع نقطۀ پایانی و مرحلۀ نهائی آن تخلیق و بوجود آوردن انسان اخلاقی و جامعۀ اخلاقی است که انسان و جامعه با هم دیگر در انطباق کامل به سر برند .

و انسان اخلاقی از نظر اسپنسر؛ کسی است که عملکرد های او با همه تنوعی که دارد متناسب با شرایط وجودی او اجراء و اعمال شود .

بدین ترتیب از اسپنسر یاد می گیریم که جامعه محصول تغییر و تطور است ؛ انسان محصول تغییر و تطور است و ارزش های اخلاقی نیز محصول تطور است و در نهایت اجرای هر یک از کار کرد های حیاتی یک الزام اخلاقی است

در نهایت در نظریات اسپنسر به گونه اخلاق برمی خوریم که چنین اند :

1 ـ رفتار اخلاق تکاملی

2 ـ رفتار مطلق اخلاقی

رفتار اخلاق تکاملی بر قوانین تنازع بقاء و بقاء اقویا ء ابتناء دارد و و رفتار مطلق اخلاقی که دستورات آرمانی اند بر همکاری و همیاری اساس دارند .
William James
2 ـ پراگماتیزم Paragmatism :

پراگماتیزم بر گرفته از پراگما است که عمل را گویند و از این جهت بنام مکتب اصالت عمل نیز یاد می شود .

اساسات فلسفی آن به چارلز ساندر پیرس و ویلیام جمیز بر می گردد و از چهره های مشهور آن جان دیوئی بشمار میرود .

این اصطلاح را ویلیام جمیز استعمال در سال 1898 استعمال کرد ؛ و با نگاه به کار های نشراتی چارلز ساندر پیرس در سال 1878 می توان این اصطلاح را دریافت.

پراگماتیزم جدائی کامل تئوری شناخت و عمل است .

از نظر پراگماتیزم به کنه حقایق رسیدن ممکن نیست زیرا که حقیقت نسبی است ؛ آنچه خود را در عمل با بیشترین درجۀ فایده مندی تثبیت کند بیشترین درجۀ حقیقت را دارا خواهد بود .

مطابق دیگاه پراگماتیزم ؛ تمام قضاوت ها ؛ ادراکات و فهم در ارتباط با دید انسان محور ارزش و اهمیت می یابند که از زاویۀ عمل و نتایج مرتب به آن برسی می شوند و با دارا بودن فوایدی به حیث بخشی از حقایق تثبیت می شوند و از این جاست که با شناخت تئوریک میانۀ خوبی ندارد و عمل را در جدائی از تئوری شناخت بر بنیاد فایده مندی و عدم فایده مندی مطالعه می کند .

این بود خلاصه ومختصری در مورد پراگماتیزم که از طول و تفصیل آن صرف نظر کردیم و فقط می خواهیم که نتیجۀ آخری از آن استخراج کنیم و آن اینکه :

طوریکه می بینیم این مکتب آرام و دور از خشونت معلوم می شود با آن هم با دقت در می یابیم که درین مکتب اخلاق نیز نسبی است و از جانب دیگر قبولیت عمل بر مفیدیت عمل ابتناء دارد نه بر تئوری شناخت ؛ می تواند که زمینه ساز توجیه نگاه های وارونه و غیر منطقی انسان بر اساس فایده مندی و عدم فایده مندی گردد و این خود بزرگترین دلیل است بر این که در هر شرایط انسان می تواند بر بنای فکر فایده مندی جنگ ها را به راه اندازد و آرامش دیگران را به هم زند و یا توجیه گر خون های ریخته شده در تاریخ بشری بر مبنای فایده مندی و عدم فایده مندی باشد ؛ پس این مکتب نیز می تواند که خشونت زا باشد ؛ زیرا که فکتور خشونت یعنی دید انسان بر فایده مندی و عدم فایده مندی معیار و ملاک قرار داده شده است .